شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۴
داستان فاتحانی که فراموش نشده‌اند

شیما جوادی، نویسنده، یادداشتی بر مجموعه داستان «خفته در خون» نوشته جمعی از نویسندگان به دبیری حمید بابایی که از سوی نشر خودنویس منتشر شده نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-شیما جوادی: مجموعه داستان «خفته در خون» نوشته جمعی از نویسندگان به دبیری حمید بابایی توسط نشر خودنویس اواخر سال نودونه به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل یازده روایت از یارمحمدخان کرمانشاهی یکی سرداران آزادی‌خواه مشروطه است که توسط یازده نویسنده نوشته شده.

تاریخ را می‌گویند فاتحان نوشته‌اند؛ اما کدام فاتحان؟ فاتحان سرزمین‌های تشنه و به خون نشسته؟ توسط مردانی که در سایه خود را پنهان کرده‌اند و به تزویر حکم رانده‌اند؟ نه، در این میان هیچ‌وقت نقل سینه‌به‌سینه فاتحان اصلی که فتح‌المبین‌شان قلب‌های مردمان به خون نشسته در حسرت آزادی بوده، از بین نرفته و فراموش نشده. حتی از ذهن همیشه فراموشکار مردم ایران زمین که حافظه تاریخی ضعیفی دارند و هرکس در این میان از این نقص سود برده و برای خودش تاریخی نگاشته به حق.

یارمحمدخان کرمانشاهی یکی از سرداران مشروطه‌خواه است که هم‌رزم ستارخان و باقرخان بوده؛ اما خب در این میان زیاد همچون همرزمانش قلم مورخان با او مهربان نبوده و چهره پهلوانانه و قهرمانانه‌اش در پس خاکستر و خون پنهان مانده است.

این مجموعه یازده راوی دارد؛ راوی‌هایی که سردار را یا می‌شناختند، یا یار جانی‌اش بوده‌اند، یا سرباز پارکابش، یا محرم حرم دلش، یا نه؛ خائنی دل به زر سپرده، یا حاکمی از بیم فتح و پیروزی سردار در پی مکر بوده و او را شهید کرده.

زبان تاریخ فاخر است و سخت چون فولاد و به مذاق هر خواننده‌ای خوش نمی‌آید. داستان ندارد و فاقد درام است. از این رو عرصه قلم‌فرسایی پژوهشگران این رشته و فن است. اما نویسنده خوش قریحه، نویسنده‌ای که ذهن خلاقی دارد و در عین حال دغدغه وطن، آزادی و خاکش، دغدغه حرف‌زدن و افشا‌کردن رازهای سربه‌مهر تاریخ؛ و از طرفی دیگر سودای ماندگارشدن دارد؛ نه صرف قصه‌گوبودن، آن هم صرفاً پاورقی‌نویس قصه‌هایی که قصه‌هایش لابه‌لای قدم‌های رهگذران در گذر زمان رنگ می‌بازد و فراموش می‌شود. چنین نویسنده‌ای خود از دل این فولاد آب‌دیده درام می‌سازد و داستانی روایت می‌کند که هر دل‌نازکی را شرحه‌شرحه و چشم‌های بینا را نمناک می‌کند و ذهن‌های پرسشگر را به جنب‌وجوش وا می‌دارد.

این مجموعه حاوی داستان‌هایی است با زبان و لحن ادبی و فاخر، اما انعطاف‌پذیر و گرم، شیرین و قصه‌گو. نویسنده‌هایش ادبیات را خوب می‌شناسند. دل در گروی داستان دارند و قلم در خون می‌زنند. کلمات زیر دستانشان خوش‌رقصی می‌کند و چشم‌ها را می‌نوازد. زبانشان لحن و آهنگ دارد. فضاسازی‌ها درست و دقیق و به‌جا هستند؛ نه کلمه‌ای بیش، نه کلمه‌ای کم. آن‌قدر زبان و لحن هر یازده روایت یک‌دست است و آهنگ کلمات و ریتم با هم هم‌نوا که گویی در سالنی نشسته‌ای و مشغول گوش‌دادن به سمفونی هستی از استادی زبردست بدون اینکه سازی در این میان فالش بنوازد. و این به غیر از داشتن یازده نویسندۀ کاربلد و تاریخ‌دان و ادبیات‌شناس، دبیری زبردست می‌خواهد که خود تاریخ و تاریخ‌نویسی را خوب می‌شناسد و در ادبیات خبره است.

راوی داستان‌ها راوی‌های بکری هستند؛ راوی‌هایی که اگر نامشان به‌ظاهر آشنا است؛ اما دست‌کم نخ‌نما نشده‌اند. مثلاً راوی اول که از همه راوی‌ها غیرمتعارف‌تر است، ضارب یارمحمدخان است؛ ضاربی که قرار است یارمحمدخان را نشانه بگیرد و بکشد. زبانی متفاوت، دل‌دل‌کردن‌ها، تعلیق و اضطراب بیرونی و درونی همگی به خوبی نشان داده شده‌اند.

یا راوی‌ای که معشوقۀ رضاخان میرپنج است؛ رضاخانی که آن زمان هنوز رضاخان نشده بوده و تازه در درونش خشم و کینه قجر در حال گُرگرفتن بود. داستان از زبان معشوقه او که جز بزم چیزی را نمی‌شناسد و از یارمحمدخان چیزی نمی‌داند، بسیار تازه است. راوی بی‌طرفی که دل در گروی خصم سپرده و هم‌بستر سیاهی بوده، حالا مجال آن پیدا کرده از سفیدی بگوید و روز واقعه از دریچه نگاه تنگ و بسته و ناآگاه او روایت شود و این روایت نه‌تنها یک روایت ناکوک و جدا از روایت‌های دیگر نیست، بلکه آتش روایت‌های دیگر را گرم‌تر می‌کند و روشنایی مقابل دیدگان ما را در صبح تاریک و خاکستری واقعه خونین، روشن‌تر.  

یکی از دیگر اتفاق‌های خوب، جالب و قابل تحسین این مجموعه داشتن قهرمان‌های زن است؛ زنانی که معمولاً در روایت‌های تاریخی، چه رمان‌های تاریخی و چه پژوهش‌های تاریخی همیشه مهجور بوده‌اند و تنها زمانی از آن‌ها سخن گفته شده که یا لکاته و معشوق بوده‌اند یا چون مادر ناصرالدین‌شاه قاجار، تاریخی را با نیش کژدم نفرتشان به سیاهی کشانده‌اند؛ آن هم فقط در چند سطر به هجو و طعن و شماتت؛ همین.

زن‌ها در این مجموعه به شیوه زنان قجری تاریخ معاصر پستونشین نیستند و اشکشان دم مشکشان نیست. زنانی هستند زنده و در قالب جوهر اصلی خلقتشان یعنی در قالب عشق. این زنان عاشق‌اند؛ عاشقی مبارز که دوش به‌دوش مردان می‌جنگند و از آزادی طلب خود را می‌خواهند و سهمشان را از تاریخ با جان می‌ستانند و شاید اگر کمی منصف باشیم و ریزبین، در بین داستان‌های این مجموعه راوی‌های عملگراتر و وفادارتری نسبت به یارمحمدخان هستند.

داستان‌های این مجموعه به شیوه نگارش این گونه داستان‌ها و روایت‌ها نه در مدح یارمحمدخان است، نه مرثیه مصیبت وارده. داستان داستان زندگی در خاکی است که همه‌چی‌اش با همه‌چی قاطی شده؛ دشمن با دوست، زهر کینه با مرهم عشق. این دیار همیشه آشفته‌بازاری بوده است از همه این‌ها. این کتاب روایت‌گر همه این داستان‌ها است از منظر آدم‌هایی که دیده نمی‌شوند یا روایتشان در میان سیاهه اوراق تاریخی گم شده است.

در این مجموعه راوی‌ها هم از یارمحمدخان می‌گویند؛ هم نمی‌گویند. هم نشانش می‌دهند؛ هم گمش می‌کنند. این مجموعه حکایت سرگشتگی آدم‌هایی است که در پی آزادی، نام، قدرت و عشق یا گم شده‌اند یا پیدا.

این مجموعه یکی از بهترین و حرفه‌ای‌ترین مجموعه‌هایی است که در این سال‌ها تا کنون مطالعه کرده‌ام. می‌توانیم داستان‌هایش را دوست نداشته باشیم؛ اهل تاریخ و خصوصاً تاریخ تاریک و خاکستری معاصر و مشروطه‌اش نباشیم؛ اما هرگز نمی‌توانیم قدرت، تسلط و حرفه‌ای بودن نویسندگان، دبیری مجموعه و نشر را نادیده بگیریم و از آن حظ نبریم. با خواندن تک‌تک روایت‌هایش بغض نکنیم، دست بر زانو از روی اَسف نزنیم و به این نیندیشیم که در این دیار، آزادی در هر زمانه‌ای کالایی بوده نایاب و نافهم که نه روزگار آن را تاب آورده، نه آدم‌هایش، نه آن‌ها که برایش جنگیده‌اند و می‌جنگند. تنها در میان هر خرد و کلان برایش خون ریخته‌اند و این کلمه از ازل تا ابد همیشه سرخ خواهد بود. 
   
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها