چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
آینه‌های مکرر یک نسل

روح‌انگیز شریفیان در رمان «سال‌های شکسته‌» باز هم به سراغ دغدغه مهاجرت رفته و داستان زنی را تعریف می‌کند که در گیرودار مهاجرت زندگی‌اش دچار چالش می‌شود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-ساجده سلیمی: تارکوفسکی فیلمی ساخته به نام «آینه»، فیلم درواقع داستان زندگی خود تارکوفسکی است مرور خاطرات بچگی او. در این فیلم مردی میانسال در بستر بیماری است و به قول بابک احمدی (در کتاب امیدبازیافته) شاید در چند قدمی مرگ به گذشته خود می‌اندیشد، به آن سوی آینه‌ای که زمان در اختیار او قرار داده است، و بازتاب تصاویر کودکی‌اش را به اکنون منتقل می‌کند. فیلم لحن دفتر خاطره‌های شخصی دارد. صمیمی است با گونه‌ای اعتماد و اطمینان به خویشتن.

رمان «سال‌های شکسته‌» روح‌انگیز شریفیان پیش از همه‌چیز من را یاد این فیلم تارکوفسکی انداخت. رمانی که در جریان یادآوری و مرور خاطرات یک زن می‌گذرد و آینه اتومبیلی که دست کم نیم بیشتری از رمان، دو کاراکتر اصلی از طریق آن همدیگر را می‌بینند و با هم گفت‌وگو می‌کنند.  

اگر این کتاب را خوانده باشید می‌دانید که آینه تنها به تصویر روی جلد این کتاب ختم نمی‌شود، نام کاراکتر اصلی «آیینه» است، و همانطور که در بالا اشاره شد، بخش زیادی از رمان در خودرویی می‌گذرد که «داور» با آن آیینه را به مقصدهایش می‌رساند و در خلال همین رفت‌وآمدها در حالی که آیینه بر صندلی عقب ماشین نشسته و او از آینه ماشین نگاهش می‌کند با او حرف می‌زند. آیینه پدری ایرانی دارد که دندانپزشک است و توانسته با دختر یکی از دیلپلمات‌های انگلستان که به ایران آمده بود ازدواج کند،‌ لیلیان مادر آیینه تمام تلاش خود را می‌کند تا با فرهنگ ایرانی کنار بیاید زبان فارسی یاد بگیرد، اما در نهایت پس از سال‌ها، زمانی که آیینه 16سال دارد دست او و پسر کوچکش آلبرت را می‌گیرد و به انگلستان باز می‌گردد و نبی(پدر آیینه) را ترک‌ می‌کند. آیینه از یک خانواده سنتی و مذهبی ایرانی(مادربزرگ و پدربزرگ و عمه‌هایش) به یک خانواده سنتی و مذهبی انگلیسی منتقل می‌شود، هرچه مادرپدرش نماز می‌خواند و او را دعوت به این کار می‌کرد مادرمادرش به کلیسا می‌رفت و سعی داشت نوه‌هایش هم مسیحی متدینی باشند. آیینه اما به رغم همه این فشارها زندگی خود را ادامه می‌دهد، سالی یکی دوبار به ایران می‌آید و پدرش را می‌بیند. ازدواج آیینه با ناتان همسر یهودی‌اش گره‌افکنی مذهبی و عقیدتی را دراین رمان بیش از پیش دامن می‌زند. آیینه طلایی‌ترین سال‌های عمرش را در کنار ناتان با داشتن سه فرزند می‌گذراند اما بیماری و مرگ ناتان سبب می‌شود به بخش سیاهی از زندگی پا بگذارد و برای فرار از خانه و جای خالی همسرش سفرهای بیشتری به ایران و خانه پدری‌اش داشته باشد و همین زمینه‌ساز ملاقات‌‌ها و صحبت‌های دنباله‌دار او و داور، عشق دوران جوانی آیینه می‌شود.
 
«سال‌های شکسته» از نظر من به سه بخش تقسیم می‌شود، بخش اول روایت زندگی آیینه از بدو به دنیا آمدن تا پس از مرگ همسرش ناتان، بخش دوم درگیری او با مساله مرگ همسرش و مکالمه و به عبارتی مناظره‌های او در ماشین با داور، و بخش سوم پایان‌بندی.

بخش اول این رمان یعنی سیر زندگی آیینه و نوع روابطش با اطرافیانش،‌ سرشار از حسامیزی‌های انسانی با زمان و مکان و درعین حال نمایانگر زندگی دختری انگلیسی (مادر لیلیان) است که چگونه با اخت نشدن با زندگی ایرانی کارش به جدایی می‌کشد و همین باعث تغییر سرنوشت فرزندانش می‌شود.

بخش دوم این رمان که شامل مباحث و مجادله‌های آیینه و داور است، جایی است که دلم می‌خواهد بیشتر درباره‌اش تامل شود. حورا یاوری در یکی از بخش‌های مدخل «ادبیات داستانی در ایران‌زمین» ایرانیکا با عنوان «ادبیات داستانی پس از انقلاب در خارج از کشور» با اشاره به مفهوم « ادبيات پساانقلابی» در خارج از ایران معتقد است كـه «اساسـا پـس از انقلاب سال 1357 ، بسياری از نويسندگـان نامـدار و يـا كسـانی كـه در خـارج شـهرت نويسندگی يافتند به گونه‌ای اختياری و يا اجباری ميهن خود را ترک كردند و تجربه‌هـای مهاجرت را در نوشته‌های خود به كار گرفتند و ادبيـات مهـاجرت و تبعيـد بـر پايـه تقابـل دوقطبی ميهن و تبعيد، بر زمينه جنگ و انقلاب نوشته می‌شود.»
(صفحه 115)

در این بخش گویی آیینه و داور کمی از کاراکترهای شخصی خودشان خارج می‌شوند و هردو به گونه‌ای به عنوان نماینده طیفی از مردم جهان به سخن گفتن می‌پردازند. این جامعه‌ای هم که این دو به عنوان نمایندگانشان حرف می‌زنند صرفا ثابت نیستند. درجاهایی به نظر می‌رسد آیینه از جانب مردمان مدرنی حرف می‌زند که برایشان مذهب یک مساله حل نشده است و رستگاری جامعه  بشری را در گرو رهایی از شریعت و مذهب می‌دانند و در مقابل داور (به عنوان کسی که پس از دوسال دانشکده پزشکی را رها کرده و الهیات خوانده و اکنون در دانشگاه تدریس می‌کند) سعی می‌کند با دلایلی در اثبات وجود خدا و لزوم التزام به شریعت و مذهب، سعادت بشری را در گرو تمسک به باورهای دینی القا کند. گاهی آینه در هیات یک غربی عقل‌گرا که مدام به نیچه ارجاع می‌دهد وارد گفت‌وگو می‌شود و داور به عنوان انسان شرقی تا حدودی غرق در عرفان و دارای سویه‌های اندیشه عرفانی پاسخ می‌دهد. این بخش، بخش جذاب رمان «سال‌های شکسته» است، به دلیل آنکه هردو طرف مدام به طرح پرسش‌هایی می‌پردازند که می‌تواند سوالات هرکدام از ما هم باشد.
 
شریفیان به دلیل زندگی طولانی‌مدت در خارج از کشور بسیار بر نیازهای انسان مدرن امروز اشراف دارد و از سویی ریشه‌های ایرانی خود را نیز فراموش نکرده و همین سبب شده با درک درست از باورهای دینی، اعتقادی و اجتماعی هردو سو به طرح پرسش‌هایی بپردازد‌، این مکالمات البته همه در یک سطح نیستند و به نظر می‌رسد این همان جایی است که به عقیده من نویسنده باید مطالعه بیشتری درباره‌اش انجام می‌داد، چون در بسیاری از مباحث داور به عنوان نماینده دین‌باوران در پاسخ‌ها می‌ماند و گاهی به دادن پاسخ‌های سطحی بسنده می‌کند، حرف‌ها و ادله او به هیچ‌وجه درخور شخصیتی که استاد دانشگاه است و الهایت و عرفان و فلسفه تدریس می‌کند نیست، و به وضوح ضعف نویسنده را در این بخش به رخ می‌کشد. او در هیچ یک از حرف‌هایش هیچ مثال یا نقل قولی از میان این همه عارفی که در ادبیات شرق نظراتشان مرجع وثوق طرفدارانشان، است نمی‌داند، و در مقابل سوال‌های معمولی آیینه هم از جواب می‌ماند. به این بخش از مکالمه آنها دقت کنید:

«آیینه گفت: من فقط چیزی را می‌توانم باور کنم که بتوانم با دست‌هایم لمس کنم. بیشتر از این دیگر چه فرقی می‌کند؟
داور گفت: این یک مسأله شخصی است و برای خیلی‌ها با اهمیت. نمی‌شود آن را انکار کرد.
-درست است من می‌فهمم که داشتن ایمان برای عده‌ای لازم است. خیلی‌ها با آن خوشبخت‌تر و راحت‌تر زندگی می‌کنند اما برای من وجود انسان مهم است در همان چارچوب تن.
داور بی‌اختیار پایش روی ترمز رفت و فورا پس کشید.
بعد گفت: فلسفه حیات...
اما حرفش را تمام نکرد و نگاهش را از او برنداشت.
آینه گفت: وقتی مریضی را معاینه می‌کنم برایم مهم نیست که یهودی، مسیحی یا مسلمان باشد یا ... نباشد. فکر نمی‌کنم برای آن مریض هم فرقی کند که من چه هستم. مسلمان، یهودی، مسیحی یا هیچکدام.
.
.
.
-اما تو مسلمانی!
-از کجا اینقدر مطمئنی
داور چیزی نگفت.
-جوابش خیلی برایت مهم است؟
-برای هیتلر هم خیلی اهمیت داشت...
ناتان در جایی می‌گوید: «من انسانم. همین، نه بیشتر نه کمتر. و با انگشت‌هایش شمرد: هستم نیستم هستم نیستم...» بارها و بارها آیینه حین بحث‌هایی که با داور دارد به یاد این عقاید ناتان می‌افتد، او که با اینکه خانواده‌ای مذهبی داشته اما عکس داور نه ملیت و نه مذهب برایش اهمیتی ندارد.» (صفحه 139)

شاید اگر خانم شریفیان به جای کاراکتری که الهیات و فلسفه خوانده،‌ مثلا استاد ادبیات جایگزین می‌کرد شاید با اشرافی که بر این حوزه دارد بهتر می‌توانست، این شخصیت را بپرورد و لنگ‌زدن «داور» در دانش فلسفه و الهیات اینطور به چشم نیاید.

بخش پایان‌بندی این داستان درواقع از صفحات نخستین آن شروع شده، از جایی که آیینه بر سر بالین محتضر پدرش ایستاده و در عذاب، خاطرات گذشته را مرور می‌کند، نبی می‌میرد و در پایان رمان همزمان با پایان سفر آیینه و بازگشته او به انگلستان گویی برای همیشه بحث‌ و مناظرات او و داور هم تمام می‌شود. 

ژاک لکان روانکاو مشهور فرانسوی، آینه را وسیله‌ای برای تکامل می‌داند،‌ نمادی که می‌تواند آینه واقعی یا انسان دیگر باشد و همان است که سبب می‌شود انسان اشتباهات و نواقص خود را در آن ببیند و متوجه شود، در این تعریف می‌توان خود داور و آیینه را آینه‌ای برای یکدیگر گرفت، آینه‌هایی که در یکدیگر زشتی و زیبایی افکارشان را می‌بینند.
 
علاوه بر مساله دین و مذهب، دغدغه دیگر این رمان مهاجرت است. مانند دیگر آثار روح‌انگیز شریفیان، اما به نظر می‌رسد طرح موضوع شریفیان در مساله مهاجرت عمیق‌تر و ریشه‌دارتر از دیگر نویسندگانی است که در این حوزه قلم زده‌اند، گلی ترقی از مشهورترین نویسندگان است که درونمایه رمان‌هایش مهاجرت است، مثلا آخرین اثر او «بازگشت» تا حدود زیادی از نظر موضوع به «سال‌های شکسته» شباهت دارد، دغدغه‌ها و مشکلات زنی که بین دو کشور سرگردان است، اما نوع پرداخت روح‌انگیز شریفیان بسیار ریشه‌دارتر و ملموس‌تر است و تا حدود زیادی می‌تواند موضوعی که شاید دغدغه بسیاری از ما نبوده باشد، را به دغدغه ملموس‌مان تبدیل کند و ما را تا جایی پیش ببرد که با شخصیت اصلی همذات‌پنداری کنیم. مهمترین نکته در نثر او دوری از شعارزدگی و کلیشه است.

نثر شریفیان شسته و رفته است، زوایدی در اثر نمی‌بینید مگر آنکه در جایی به کار آید، هیچ شیء، نام مکان یا داستانی بدون برنامه‌ریزی در «سال‌های شکسته» قرار نمی‌گیرد، پرش‌های زمانی سبب تنوع متن می‌شود و آن را از یکنوختی در‌می‌آورد و خواننده را با داستان اخت می‌کند. در نهایت دونکته که تذکرشان بجا به نظر می‌رسد:
 
تذکر1: در صفحات آخر کتاب، شعر معروف اریش فرید شاعر اتریشی(پسرک‌ها از سر شوخی به قوباغه‌ها سنگ می‌پرانند اما قورباغه‌ها جدی جدی می‌میرند) به اشتباه به یک شاعر آلمانی منتسب شده است که شایسته است اصلاح شود.(ص221)

تذکر 2: در جایی آیینه در حال صحبت با فرزندانش از کودکی‌های خود و برادرش صحبت می‌کند:«... حالا یک رازی بین خودتان دارید که هیچ‌کس دیگری ندارد. من و عمو آلبرت هم همین راز را داشتیم...» آلبرت برادر آیینه است در نتیجه «دایی» بچه‌ها می‌شود نه «عمو». (ص 159)
 

«سال‌های شکسته» سال گذشته از سوی انتشارات مروارید در 249صفحه و با قیمت 28هزارتومان منتشر شده است.  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها