یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
زائران کوهستان مه‌آلود تجدید چاپ شد

دومین چاپ زائران کوهستان مه‌آلود نوشته محمدرضا بایرامی در 176 صفحه رقعی از سوی انتشارات کتاب نیستان وارد بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «زائران کوهستان مه‌آلود» داستانی با محوریت سفری به کوهستانی رازآمیز در روستایی است که هرساله با مراسم مذهبی سنتی خود، بسیاری را از گوشه و کنار کشور به سویش می کشد تا نفسی یا شاید دیداری تازه کنند؛ اما در این مسیر مسائل و مشکلاتی گریبان مسافران داستان را می‌گیرد تا با به‌جا‌آوردن رسم رفاقت و دوستی و خطرکردن برای یکدیگر، حکمت‌هایی از زندگی را با خود به ارمغان ببرند.

محمد‌رضا بایرامی که سابقه دیرپایی در نگارش برای مخاطبان نوجوان دارد و تنها نویسنده ایرانی است که رمانی نوجوانانه از وی برنده یکی از معتبرترین جوایز ادبی اروپا شده است و در تمامی این سال‌ها و با وجود فعالیت حرفه‌ای در عرصه رمان و ادبیات بزرگسال از نوشتن برای مخاطبان نوجوان غافل نبوده است.

بایرامی در «زائران کوهستان مه‌آلود» بار دیگر به سنت مورد علاقه‌ خود که استفاده از عناصر ادبی فولکلور در داستان‌نویسی برای نوجوانان است، بازگشته است و از جغرافیا و زیست‌بوم روستایی ایران استفاده‌ای ناب و بکر برای خلق موقعیت‌های داستانی داشته است.

«زائران کوهستان مه آلود» با استفاده از تم سفر برای خلق اثر داستانی و حضور فراز و فرودهای داستانی بسیار که در کشاکش سفر برای حاضران در آن شکل می‌پذیرد و رازآمیزشدن بستر داستانی، به افزایش جذابیت داستان بسیار کمک کرده است.

بایرامی پیش از این در گفتگویی درباره نوشتن این اثر گفته بود: اواخر دهه ۷۰ یا اوایل دهه ۸۰ با تنی چند از دوستان، به قصد سفری زیارتی به سوی طالقان رفتیم. قرارمان این بود که تا شب خودمان را به بالای پناهگاه برسانیم و تا ظهر روز بعد به روستایی که امام زاده‌ای داشت و در آن تعزیه برگزار می شد؛ به مناسبت ۲۸ صفر. اما روز دوم در پرتگاهی گیر افتادیم و کمی هم سقوط کردیم و زمان را هم از دست دادیم. شب بعد و موقع بازگشت هم فهمیدیم که راهنمای محلیمان، راه را گم کرده است. بهتر از این نمی‌شد! و این‌جور بود که در کوه‌ها سرگردان شدیم، خسته و گرسنه و زخمی… سال‌ها بعد، با رضا امیرخانی و جمعی از دوستان نویسنده به سفر بسیار سختی رفتیم در مناطق صعب العبور زیلایی و سیلاب کولیوار و…؛ هدفمان رساندن کتاب بود به روستاهای دور دست…؛ یکی از روزها در مرز چهارمحال و بختیاری با کهگیلویه و بویراحمد، از کوه خشن و بکری بالا رفتیم که ناگهان در آن خلوت محض -که گویی قبل از ما پای هیچ بشری با آن نرسیده بود- ستون‌هایی دیدیم همه سنگی و استوار، درست در خط راس و جایی مسلط به اطراف. از راهنمایان محلی پرسیدیم اینها چه هستند؛ آنها جایی را نشان دادند در دوردست که دلیل به‌وجودآمدن ستون‌ها بود؛ و این دو دستمایه‌ای شد برای نگارش این رمان.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها