چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۹
مقانلو: «غول مدفون»، روایتی کلاسیک است/گودرزی: «غول مدفون» روایتی ساختارشکنانه از آرتور شاه است

شیوا مقانلو می‌گوید: نکته حایز اهمیت رمان «غول مدفون» این است که با یک روایت کلاسیک روبه‌رو هستیم در حالی که نویسنده هیچ کدام از الگوهای ساختاری داستان کلاسیک را رعایت نمی‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از روابط عمومی مراکز فرهنگی هنری منطقه 8 و فرهنگسرای گلستان، شصت و هشتمین نشست «ترنم قلم»، همراه با جلسه نقد و بررسی کتاب «غول مدفون» نوشته ایشی‌گورو و ترجمه امیرمهدی حقیقت با حضور نویسنده کتاب و منتقدین شیوا مقانلو و محمدرضا گودرزی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.

در ابتدای این جلسه، امیرمهدی حقیقت، مترجم این رمان، بخش‌هایی از آن را خواند و سپس شیوا مقانلو صحبت کرد و گفت: با یک کتاب پر نکته، پر چالش و بسیار هیجان‌انگیز روبه‌رو هستیم. در این کتاب نکات زیادی وجود دارد که هر کدام می‌تواند مورد بحث قرار گیرد. این کتاب براساس یک سری الگوهای مشخص و پیش موجود نوشته شده است که قبلا یک نویسنده روس، آن را دسته‌بندی کرده است. این نویسنده اهل روسیه بیان می‌کند که در داستان‌های افسانه‌ای حداکثر 19 ساختار وجود دارد و بر همین اساس، همیشه 5-6 شخصیت اصلی داریم که تکرار می‌شود. این کتاب نیز براساس همین الگوها نوشته شده است و دقیقا همان عناصر در آن تکرار شده است. یک جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید اساس تمام داستان های دنیا بر این است که یک نفر به جایی وارد می‌شود و سپس از جایی دیگر خارج می‌شود. اگر دقت کنید می‌بینید که تمام داستان‌ها و فیلم‌ها بر همین اساس موضوع، نوشته شده است. در این‌ کتاب می‌بینید که یک زوج سالمند، به سفری می‌روند تا در آن پسری که خیالی است را پیدا کنند. در جریان این سفر، یک سری افراد با ویژگی‌هایی خاص مکررا به داستان وارد می‌شوند و از آن خارج می‌شوند. این کار یکی از قشنگ‌ترین تمهیداتی است که در داستان وجود دارد. این که نقش افراد همیشه مثبت یا منفی نیست، نکته بسیار مهمی است. بدین معنی که یک شخصیت در یک جا سفید است و در صحنه‌ای دیگر سیاه است.

وی ادامه داد: تمام آدم‌های داستان، حول مرکز یک شخصیت می‌چرخند و آن هم اژدها است. جالب است که این موجود، هیچ وقت در کتاب دیده نمی‌شود و موجودی خیالی باقی می‌ماند. در حقیقت، گویی که یک اژدها وجود دارد که در عمل وجود ندارد. با این نگاه، اسم کتاب، مفهوم دوگانه زیبایی را پیدا می‌کند. در معنای اول، غول مدفون همان اژدهای خفته است که در یک جا بیدار می‌شود و در معنی دیگر، غصه‌هایی را بیان می‌کند که دفن شده است و ممکن است در طی اتفاقاتی، دوباره آن غصه‌ها بیرون بیایند و جاری شوند. اگر دقت کنید می‌بینید که در ادبیات خودمان نیز، ماجرای سفر کردن یک قهرمان، به صورت‌های متعددی روایت شده است. برای مثال، مشخص‌ترین آن، ماجرای سفر رستم است که در شاهنامه بیان شده است. یکی از مشخص‌ترین نکات در ادبیات اسطوره‌ای هر کشور، گذر از خان است. عمدتا خان‌های مختلفی در مسیر قهرمان قرار می‌گیرد که او باید آنان را پشت سر بگذارد. وقتی که قهرمان داستان، با خان‌های مختلف درگیر می‌شود، یک سری خرده روایت ایجاد می‌شود که داستان را زیباتر می‌کند.

این نویسنده و منتقد در بخش دیگری از صحبت‌های خود ضمن اشاره به راوی‌های این رمان در فصل‌های مختلف گفت: در تمام این کتاب، با نکته جالبی روبه‌رو هستیم و آن هم این است که تمام اتفاقاتی که رخ می‌دهد، حتما یک دلیلی دارد اما نه ما دلیل اتفاقات را می‌دانیم و نه قهرمان داستان. در حقیقت، ما فقط از وقایع پیش ‌آمده باخبر می‌شویم و اطلاعات دیگری راجع به چرایی وقایع داده نمی‌شود. بنابراین ما با یک سری سوالات بی‌جوابی روبه‌رو هستیم که داستان همراه با آن جلو رفته و برایمان روایت می‌شود. ایشی گورو یک ویژگی عجیبی دارد و آن هم این است که هیچ دو کتاب او به لحاظ ژانر و ساختار شبیه به هم نیست. یعنی مثلا یک کتاب علمی تخیلی نوشته است در حالی که کتاب بعدی‌اش حماسی و شاعرانه است. این ویژگی، ساختار خاصی را به این نویسنده مشهور داده است. اگر از من بپرسید که چرا این کتاب جذاب است، در پاسخ می‌گویم که جذابیت آن به دلیل ساختارهای بسیار دقیق ادبی است که ما به آن صنایع ادبی می‌گوییم. علاوه بر این، نویسنده اطلاعات جغرافیایی و تاریخی فراوانی را با هم ترکیب کرده است و در اختیار مخاطب قرار داده است. در این‌جا است که هنر مترجم و سختی کار او مشخص می‌شود. مترجم علاوه بر این که باید حواسش به صنایع ادبی باشد، باید نسبت به وقایع تاریخی نیز توجه داشته باشد. اگر به راوی داستان‌ها نگاه کنید می‌بینید که تمام داستان‌های بخش اول کتاب از دید راوی دانای کل روایت شده است. در بخش دوم نیز این موضوع تکرار شده و راوی‌ها دانای کل است اما در بخش سوم، قضیه کاملا متفاوت می‌شود و با یک راوی دیگر روبه‌رو می‌شویم. در فصل چهارم نیز می‌بینید که به صورت ناگهانی یک راوی جدید وارد داستان شده و ضمن معرفی خود، داستان را ادامه می‌دهد. این کار شگفت‌انگیز، کمتر در داستان‌ها دیده می‌شود. این ساختار، از یک منظر دیگر نیز بسیار پیچیده است چرا که اکثر روایت‌های رمان‌های معمول را در زمان ماضی می‌بینید در حالی که در این کتاب، زمان داستان وارد حالت مضارع نیز می‌شود. یکی از اثرات این کار نویسنده این است که مخاطب را در فضایی پر تعلیق قرار داده است و داستان را نیز با فضایی متفاوت تمام می‌کند. 

وی تصریح کرد: نکته جالب در این کتاب این است که ما با یک روایت کلاسیک روبه‌رو هستیم که هیچ کدام از الگوهای ساختاری کلاسیک را رعایت نمی‌کند. نویسنده، داستان خود را با شیوه‌ی کلاسیک برای ما تعریف می‌کند اما قوانین و ساختارهای آن را می‌شکند. یکی از نکاتی که به نظر می‌رسد جالب باشد این است که اگر شما از من بخواهید که خلاصه داستان را در یک یا دو پاراگراف بنویسم، در نهایت با یک متنی روبه‌رو هستید که بسیار پر تعلیق، پر حادثه و جذاب است. این موضوع در حالی است که اگر کل کتاب را بخوانید، اصلا ریتم تندی ندارد، تعلیق نفس‌گیر ندارد و ماجرای عجیب و غریبی ندارد. در حقیقت می‌خواهم بگویم که ایشی گورو در این کتاب بسیار لفاظی و اطناب کرده است. وقتی یک کتاب کلاسیک را می‌خوانید، متوجه می‌شوید که هنگام بروز یک حادثه چه اتفاقاتی قرار است رخ بدهد و از پیش برای آن آماده شده‌اید اما در این کتاب اصلا این‌گونه نیست و در جایی که اصلا انتظار نداریم، ضربه داستان زده می‌شود.

نویسنده «آدم‌های اشتباهی» به نگاه اسطوره‌ای در این رمان اشاره کرد و گفت: از نظر من، اسطوره آن بخش‌هایی از تاریخ است که اولا نتوانستیم به صورت کامل از آن گذر کنیم و دوما، راجع به آن این قدر مستندات نداشته‌ایم که به عنوان بخشی از تاریخ آن را بپذیریم. در حقیقت، اسطوره‌ها قواعد خاص خود را دارند و ما را مجبور می‌کنند که با آن همراهی کنیم. در اسطوره‌ها، همان‌قدر که تاریخ و محل حادثه مهم است، موجودات عجیب و غریب و اتفاقات محیرالعقول نیز دارید. این کتاب نیز همین‌گونه است. ایشی گورو دست روی یکی از سنت‌های قدیمی و مهم‌ترین اسطوره انگلیسی‌ها گذاشته است و آن هم آرتور شاه است. تاکنون روایت‌های مختلفی از زندگی این شاه اسطوره‌ای در قالب فیلم و رمان منتشر شده است و ایشی گورو نیز از آن استفاده کرده است. گفته می‌شود که آرتور شاه در قرن 4 و 5 زندگی می‌کرده است و بریتانیای امروزی را پایه‌گذاری کرده است.

در بخش دوم، محمدرضا گودرزی صحبت کرد و درباره رمان «غول مدفون» گفت: این رمان، یک رمان تاریخی اسطوره‌ای است که با دیدگاهی مدرن به مساله قدرت و تبعات آن پرداخته است. در حقیقت، مرکزیت داستان قدرت است. در طول تاریخ، قدرت‌طلبی همیشه وجود داشته است و در این رمان به خوبی بدان اشاره می‌شود. داستان، در ظاهر، جنگ بین بریتون‌ها و ساکسون‌ها است اما این درگیری استعاره‌ای از هر نوع قدرت‌خواهی و سیطره‌طلبی است. روایت‌های اسطوره‌ای زیادی در این کتاب دیده می‌شود که حائز اهمیت است. در رمان، از آرتور شاه، ساختار شکنی شده است چرا که تا آنجا که من می‌دانم، او پادشاه خوش‌نامی بوده است در حالی که در این رمان، تبدیل به یک سیطره‌طلب خون‌ریز شده است. در این رمان، آرتورشاه تلاش می‌کند تا با پاک کردن ذهن مردم، آنان را گمراه کند. در حقیقت، او با استفاده از عنصر فراموشی می‌خواهد به قدرت‌طلبی خود ادامه بدهد.

این مدرس ادبیات داستانی ادامه داد: شیوه روایت رمان این‌گونه است که در 4 بخش و 17 فصل آمده است. راوی در تمام فصل‌ها، دانای کل است که البته با دانای کل قدیم کمی تفاوت دارد. دانای کل جدید براساس نظرگاه تعریف می‌شود. بدین معنی که در هر فصل، ذهنیت مرکزی راوی، ذهنیت آن فصل می‌باشد. در این رمان، 3 فصل، اول شخص هستند. البته باید دقت داشت که شیوه روایت داستان، شبیه به روایت داستان‌های مدرن است و با روایت داستان‌های کلاسیک و اسطور‌ه ای فرق دارد. در کل بافت رمان، نویسنده، ابتدا کنش را نشان می‌دهد و سپس با استفاده از فلش‌بک، دلیل و چرایی آن کنش را نشان می‌دهد.

این منتقد ادبی به نگاه اسطوره‌ای در این کتاب اشاره کرد و گفت: الگوی اسطوره‌ای رمان، الگوی سفر است؛ حرکت قهرمان از نقطه الف به نقطه ب برای رسیدن به مطلوب. من فکر می‌کنم که نویسنده این کتاب، دوست داشته است که بر طبق الگو پیش برود. حتی رمان «بازمانده روز» او که جایزه نوبل دریافت کرد نیز چنین است و به دلیل روحیه محافظه‌کاری نویسنده، بر طبق الگوهای از پیش تعریف شده پیش می‌رود. به نظرم به دلیل شباهت این رمان به رمان‌های اسطوره‌ای و پذیرش الگوی ظاهری آن، دچار اطناب و زیاده‌گویی شده است. باید دقت داشت که به دلیل استفاده از شخصیت‌های اسطوره‌ای در این رمان، غایب بودن اژدها، آرتور شاه و ... نقص نیست بلکه اهمیت آنان در حد افراد حاضر نیز می‌باشد. تعلیق این رمان بسیار خوب است؛ این تعلیق هم در رسیدن به اژدها و هم در ماجرای شخصیت‌ها دیده می‌شود.

امیر مهدی حقیقت در بخش پایانی این برنامه صحبت کرد و در سخنانی کوتاه گفت: این که این کتاب در کدام ژانر قرار می‌گیرد، از جمله موضوعاتی است که مورد بحث قرار می‌گیرد. این که این رمان فانتزی است یا حماسی را نمی‌توانم بگویم و فکر نویسنده نیز این‌گونه بوده است که دوست نداشته است که رمان او در دسته خاصی قرار بگیرد. ترجمه این کتاب چیزی حدود یک سال طول کشید. باید بگویم که در حین ترجمه این کار، نیم‌نگاهی نیز به ترجمه کتاب دن‌کشیوت محمد قاضی داشتم چرا که از مناظری شبیه به نظر می‌رسید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها