هانس کریستین آندرسن، نویسنده دانمارکی و خالق داستانهای فانتزی، ۲۰۳ سال پیش در ۲ آوریل ۱۸۰۵ میلادی دیده به جهان گشود. از جمله آثار او میتوان به داستانهای بند انگشتی، جوجه اردک زشت، سفید برفی، دختر کبریت فروش و لباس جدید امپراتور اشاره کرد. امروزه جایزهای نیز به نام او وجود دارد.
هانس ۱۱ ساله بود که پدرش درگذشت و او ناگزیر، تحصیل را رها کرد و به تلاش برای معیشت پرداخت. اما او نتوانست موفقیتی به دست آورد و به ناچار با عشقی شگفت آور به آموختن به مدرسه مخصوص بینوایان و یتیمان رفت.
وی علاوه بر مطالعه، به حرفه تئاتر نیز علاقه وافری داشت. این نویسنده ۱۴ ساله بود که به صورت ولگردی بی خانمان به کپنهاک (پایتخت دانمارک) مهاجرت کرد. روزهای اول برای تحصیل معاش به آواز خوانی در کوچه ها پرداخت و پس از چندی توانست کار بی ارزشی در یکی از تئاترها بیابد، اما چندی بعد او را به علت آن که بلوغ، لطف صدای او را از بین برده بود، اخراج کردند.
آندرسن بار دیگر سرگردان کوچه ها شد. نبوغ او وی را با چندین تن از هنرمندان سرشناس عصر خویش آشنا کرد و همین آشنایی سبب شد که وی بتواند به تئاتر سلطنتی راه پیدا کند. در این هنگام، از خیال معاش فراغت یافت و بلافاصله برای ادامه تحصیل در دانشگاه ثبت نام کرد.
وی اولین مجموعه شعر خود را با نام «سفری پیاده از کانال هولمن تا شرق آماگار» در سن ۲۵ سالگی تنظیم و منتشر کرد. این ترانهها به حدی در هنردوستان مقبول افتاد که «فردریک ششم» برای وی یک مقرری قابل توجه تعیین كرد. از این زمان زندگی هانس به طور کلی تغییر کرد و او توانست بدون بیم از گرسنگی و رنج فردا، به هنر و ادبیات بپردازد و حتی با مسافرت به کشورهای اروپایی (کشورهایی چون ایتالیا، فرانسه، سویس و آلمان) مردم را بیشتر بشناسد و با طبیعت و روحیات آنها بیش از پیش آشنا شود.
ره آورد این سفرهای دو ساله افسانهها و داستان های دلکشی است که در مجموعهای به نام «افسانهها و سرگذشتها»، توسط این نویسنده منتشر شد.
تکنیک ساده، لحن بی پیرایه و خالی از قید اشعار، توانست هانس را به عنوان یک نویسنده بزرگ و این کتاب را به عنوان شاهکاری برای مطالعه بزرگسالان و کودکان تمام اروپا معرفی کند.
آندرسن پس از چندی داستان دیگری به نام «ویلون نواز تنها» و نیز پس از چند ماه داستان دیگری به نام «بدیهه سرا» منتشر کرد. وی درآن زمان نویسنده ای مقتدر بود که خوانندگان به وی علاقه داشتند و حتی به شدت مورد توجه دربار بود. این موفقیتها و شهرت اعجاب آور او، منتقدین و نویسندگانی را که سالها خون دل خورده و در مکاتب مختلف طبع آزموده بودند به شدت عصبانی کرد تا آنجا که هر روز مقاله ای علیه وی منتشر می شد.
آندرسن که تصور می کرد بزرگترین حامیان وی هنرمندان و منتقدین خواهند بود، از احساس کینه و دشمنی این گروه به شدت آزرده شد. ناچار از وطن خویش مسافرت کرد و در هر کشور اروپایی مدتی اقامت نمود. اما افسانه های او به سرعت مشهور شد و با آن که آندرسن خود به آنها علاقه ای نشان نمی داد به تکمیل افسانههایش پرداخت و نخستین جلد آنها را با بخشهایی که در سال های ۱۸۳۶ و ۱۸۳۷ انتشار داده بود تکمیل کرد و در دسترس همگان نهاد. از آن به بعد افسانه های دیگری از این مجموعه منتشر کرد که آخرین آنها را در سال ۱۸۷۲ به چاپ رسانید.
در سال ۱۸۶۷ به پاریس رفت و مورد استقبال بی دریغ محافل هنری و مردم قرار گرفت تا اینکه در اواخر عمر به میهن خود بازگشت و در اثر حادثه ای سخت مجروح شد و سه سال پس از این تصادف در سال ۱۸۷۵ در گذشت. در مراسم خاکسپاری تجلیل عظیم و بی سابقه ای از وی به عمل آمد و پادشاه دانمارک شخصا در تشییع جنازه او شرکت کرد.
از آندرسن قریب ۳۵ عنوان کتاب باقی مانده است که علاوه بر کتابهایی که قبلا ذکر شد می توان «مجموعه قصه»، «افسانه های کوتاه»، و کتاب دلکش و عمیقی به نام «زندگی من» و «تصاویر بی تصویر» را نام برد. این کتاب مشهورترین اثر این نویسنده است که در آن تجسمی لطیف از کپنهاک تا رود گنگ و از گروئنلند تا صحرای آفریقا نقاشی شده است.
بسیاری از داستانهای این نویسنده به افسانههای معروف کودکان تبدیل شدهاند و امروه کمپانیهای بزرگ ساخت انیمیشن تقریبا تمام آنها را به پویانماییهایی متفاوت تبدیل کردهاند.
همچنین یک جایزه ادبی معتبر برای کتابهای کودک و نوجوان به نام این نویسنده نامگذاری شده است.
نظر شما