با نشاط، انرژی احساسی و خلقوخو افزایش یافته و دستخوش تغییر میشود. این حس زودگذر یا بیدوام است، از این جهت که میآید و میرود. اما ما میتوانیم آن را کنترل کنیم. همانطور که می توانیم «آرام شویم» میتوانیم «شوق» داشته باشیم. همانطور که رابرت برتون فیلسوف انگلیسی در «آناتومی مالیخولیا» (1621) میگوید: «کمی صبر داشته باش… شاد باش.» توصیه برتون به «صبر» به ما یادآوری می کند که نشاط یک قدرت متواضع است، اما همانطور که امرسون میدانست، قدرتی بسیار مهم است.
شاید به دلیل فروتنی شادمانی است که فیلسوفان تا حد زیادی آن را نادیده گرفتهاند. آنها تمایل دارند بر روی احساسات دراماتیکتری مانند خشم و مالیخولیا تمرکز کنند و زندگی عاطفی انسان را میدان جنگ انگیزههای ناخودآگاه یا احساسات طاقتفرسا میبینند. نمونه کلاسیک مردی که اشتیاق بر آن حکومت میکند، قهرمان یونانی آشیل است. آشیل که از خشم خود نسبت به آگاممنون غلبه کرده بود، از پیوستن به یونانیان هموطن خود در جنگ علیه تروا امتناع کرد و در نتیجه به وظیفه خود به عنوان بزرگترین جنگجوی یونان خیانت کرد. بر خلاف خشم، نشاط تا حد زیادی انتخابی است. ما میتوانیم آن را مدیریت کنیم.
اینکه رویکردهای مبتنی بر شادی را جدی بگیریم یا نه، واضح است که نشاط عمیقاً با بدن و به ویژه چهره مرتبط است. در واقع، نشاط از چهره شروع میشود و مسیری درونی را طی میکند. همانطور که نویسنده فرانسوی ژرمن دو استال در آغاز قرن نوزدهم اشاره کرد، وقتی که شما حالتی شاد به خود میگیرید، صرف نظر از وضعیت روحی شما، نشاط شما به درون فرد حرکت میکند: «حالت چهره، ذرهذره به خود شکل میگیرد. درون فرد با قدرت شادی تغییر میکند.»
این مسیر نشاط از برون به بیرون با تاریخچه خود کلمه «شادی» مرتبط است. «شادی» از یک کلمه فرانسوی قدیمی به معنای «صورت» گرفته شده است. این اصطلاح به زبان انگلیسی وارد شد و در فرهنگ قرون وسطی در قرن چهاردهم گسترش یافت. برای مثال، در داستانهای کانتربری اثر جفری چاسر (1400-1387)، مردم بهعنوان یک «شوق هوسانگیز» یا «شوق هوشیار» به تصویر کشیده میشوند. «شادی» یک بیان است، بخشی از بدن و در نقطه تلاقی احساسات و چهرهشناسی ما قرار دارد.
در قرن شانزدهم، اصلاحات پروتستانی بحثهای شدیدی را در مورد معنای جامعه معنوی برانگیخت. در همان لحظه، زمانی که کتاب مقدس به طور گسترده به زبانهای عامیانه ترجمه میشد، اسم ساده «شادی» گسترش یافت تا صفت «شاد» را در بر بگیرد و در نهایت، در حدود سال 1530، ایده انتزاعیتر «شاد بودن» را پیش کشید.
در دوران روشنگری اروپا، با کمرنگ شدن بحثهای بزرگ مذهبی، بعد الهیاتی نشاط از بین میرود. با این حال، بعد اجتماعی اساسی آن، به عنوان ویژگی مجامع روشنگرانه، باقی میماند. دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی قرن 18، اشاره میکند که نشاط نیرویی بزرگتر از فرد است. همانطور که کالوین پیشنهاد کرده بود، فرد شاد نمیشود، بلکه این شادی است که او را در بر میگیرد. هیوم خاطرنشان می کند که هرکسی که تا به حال شبی را با «افراد مالیخولیایی» گذرانده باشد، مطمئناً میتواند تصدیق کند که وقتی یک فرد خوشذوق یا خوشمشرب وارد اتاق میشود، «شادی شایستگی زیادی به همراه دارد، و طبیعتاً با اراده خوب مردم هماهنگ می شود. دیگران وارد همان شوخطبعی می شوند و احساسات را با یک سرایت یا همدردی طبیعی درک میکنند.» شادی اکنون یک با «سرایت» همبسته است. در جای دیگر، هیوم از استعاره شعله استفاده می کند تا توضیح دهد که چگونه شادی ممکن است یک هیئت را به آتش بکشد.
اگر نشاط سالم و اجتماعی و حتی از مننظر اخلاقی بهجا است، می توانیم درک کرد که چرا امرسون آن را به عنوان نوعی قدرت درک می کند. نشاط می تواند روحیه ما را تنظیم کند، اما بر وجود اجتماعی ما نیز تأثیر میگذارد. نشاط و شادی برای یک جامعه سالم ضروری است. هر کسی که بتواند آن را کنترل و مهار کند، منبعی کمیاب برای شکل دادن به زندگی عاطفی خود و همنوعانش خواهد بود. برای امرسون، اولین فیلسوف اخلاقی بزرگ قاره آمریکا، نشاط نشاندهنده یک زندگی خوب و همچنین مرتبط با خلاقیت است.
یکی از پیامدهای زندگی در عصر پاندمی این است که بر اهمیت نشاط بیش از گذشته انگشت میگذارد. انعطافپذیری ویروس و مشقتهای بیپایانی که بر زندگی روزمره ما تحمیل میکند، خوشبینی را از بین برده و توانایی ما را برای برنامهریزی برای آینده نابود کرده است. نشاط نوعی جدایی از موقعیتی که ترس و سردرگمی آن را تسخیر کرده است ارائه می دهد. میدانیم که شادی صرف آینده را متحول نمیکند، اما دستکم زمان حال را قابل تحمل کرده و ما را در زمان انزوا گرد هم میآورد. شادی و نشاط حتی میتواند غیرشخصی بودن ارتباط دیجیتال را دگرگون کند و فضایی را برای بیان واقعی هویت جامعه باز کند.
نظر شما