چهارشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۷
اریک فروم و عشق: علیه کالایی‌سازی

فروم به این نتیجه رسید که عشق باید نوعی تمرین باشد، نه احساس صرف!

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: مکتب فرانکفورت در دورانی منحصربه‌فرد شکل گرفت: در طول دوره بین جنگ (1918-1939) در قلب رشد فاشیسم و این مسئله هم مایه خو‌شانسی اعضای این گروه بود و هم مایه شورخبتی. در این دوران، گروهی بی‌بدیل از دانشگاهیان و دانشمندان یکدیگر را با هدفی مشابه در آلمان یافتند: ارائه تحقیقات اجتماعی و رسیدن به درک بیشتر. اریک فروم نیز عضوی از این گروه بود، روشنفکری که با نفرت مواجه شد و به او برچسب ناراضی سیاسی زدند. وی تصمیم گرفت تمرکزش را بر نقطه مقابل مسئله‌ای بگذارد که به زعم او مشکل اصلی پیش روی همه بشریت بود: نفرت، جداسازی و تفرقه. از این رهگذر، فروم تحقیقات درباره عشق را انتخاب کرد.

وی در کتاب «هنر عشق ورزیدن» نوشت: «‌عشق چیزی طبیعی نیست بلکه مستلزم نظم، تمرکز، صبر، ایمان و غلبه بر خودشیفتگی است. این یک احساس نیست، بلکه یک تمرین است.» فروم از دانشگاه هایدلبرگ آلمان در سال 1922 مدرک دکترای خود را گرفت. پایان‌نامه «درباره حقوق یهود» نام داشت، اشاره‌ای به والدین و ریشه‌های یهودی خودش. البته اگر اطلاعات تاریخی اندکی داشته باشید، بی‌تردید به این نتیجه می‌رسید که در سال‌های آینده فروم به‌عنوان یک یهودی چندان زندگی راحت و پرمهری را تجربه نکرد.

اریک فروم در 20 سال آینده زندگی خود با این نفرت برخورد کرد و تجربیات او کلیدی برای پیش‌فرض اساسی کار او با عنوان «هنر عشق ورزیدن» است که در سال 1956 منتشر شد. فروم در جریان تسلط فاشیست‌ها در دهه 1930 مجبور به فرار از آلمان شد. او ابتدا به ژنو رفت و در نهایت در دانشگاه کلمبیا در نیویورک مستقر شد. طی این سال‌ها بود که فروم شروع به تامل در این‌باره که بشریت کجای راه را اشتباه رفته است.

مشکل اساسی بشریت، براساس آنچه فروم از همکارانش در مکتب فرانکفورت آموخت، تفرقه‌افکنی است. مهم‌تر از آن، ما به عنوان موجودات آگاه و منطقی متوجه می‌شویم که اساسا از هم جدا هستیم. در نتیجه، ما با یک تنهایی عمیق وجودی روبرو هستیم که پشت بسیاری از مشکلات علوم انسانی در دوران معاصر قرار دارد.
این تنهایی وجودی که بر انسانیت تأثیر می‌گذارد از توانایی ما در قضاوت و آگاهی از اعمال خود ناشی می‌شود. جست‌وجوی ما برای یک قبیله یا یک گروه اغلب سبب می‌شود کسانی را که در این دسته قرار ندارند کنار زده و طرد کنیم. گاهی مواقع نیز قبیله‌ای که می‌خواهیم به آن تعلق داشته باشیم ما را طرد می‌کند یا شاید ما در داخل قبیله هستیم اما گنجایشی را که فکر می‌کردیم در آنجا پیدا کرده حس نمی‌کنیم.

با این حال، فروم در حین کار بر روی مشکلی که بشریت با آن مواجه است متوجه چیز غیرمنتظره‌ای شد. همه از قبل به دنبال عشق بودند. مردم در این زمینه وسواس غریبی دارند. کتاب‌های مربوط به عشق از آثار پرفروش کتابفروشی‌ها هستند.

پس، مشکل کجا بود؟ چرا مردم عشق را برای مبارزه با این احساس جدایی ضروری نمی‌دانستند؟ همین احساس باعث ایجاد تفرقه شد و ملت فروم را نابود کرد. فروم متوجه شد که احساسات نمی‌توانند جلوی احساسات را بگیرند و بنابراین به این نتیجه رسید که عشق باید نوعی تمرین باشد، نه احساس صرف!


 
فروم زمانی گفت: «عشق نابالغ می‌گوید: "دوستت دارم چون به تو نیاز دارم." عشق بالغ می‌گوید: "من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم."» منظور فروم از عشق نابالغ زمانی است که عشق از دل خودشیفتگی صرف شکل می‌گیرد. خودشیفته‌ترین وجه این نوع عشق، رابطه مبتنی بر معامله است. این مسئله معادل است با بدل کردن شخص مورد علاقه و خود به نوعی کالا.
به گفته فروم، درک معاصر ما از عشق و نحوه یافتن عشق در این دسته قرار می‌گیرد. فروم این کالایی‌سازی را نهادینه‌سازی عشق نابالغ می‌داند، راهی که مطمئناً تنهایی وجودی را به سمت افراط‌های جدید سوق می‌دهد.

عزم برای پاسخ دادن به مسائل مرتبط با عشق و تنهایی سبب شد فروم کتاب «گریز از آزادی» (1941) را منتشر کند. فروم در این اثر، مشکلی را توصیف کرد که حتی امروز نیز در جامعه معاصر وجود دارد: فردیت. این فردی‌سازی جامعه را مستقیما به مشکل فوق‌الذکر عشق و جدایی سوق می‌دهد. تنهایی وجودی ما را به سمت تصمیماتی سوق می‌دهد که به طور موقت این تنهایی وجودی را از بین می‌برد. ما تلاش می‌کنیم که از تنهایی رها شویم، حتی برای مدتی کوتاه.

آزادی منفی از نظر اریش فروم معادل است با «آزادی از». این نوع آزادی که مدت‌هاست با بشریت بوده، ‌نشان‌دهنده حذف چیزهایی است که می‌تواند ما را به طور کامل کنترل کند: آزادی از گرسنگی، آزادی از بیماری‌های قابل پیشگیری. به گفته فروم، این دست چیزهایی که جامعه ما به ما داده است، همگی آزادی‌های منفی هستند.

از سوی دیگر، آزادی مثبت نوعی «آزادی به سوی» است. به عنوان مثال، ما این فرصت را داریم که انتخاب کنیم چه چیزهایی را دنبال می‌کنیم. اگر «آزادی» داشته باشیم، در آن صورت محدود به یک زندگی نیستیم. ما محدود به طبقه‌ای نیستیم که ممکن است در آن متولد شده باشیم. ما مقدار معقولی از کالاها داریم که می‌توانند زندگی‌مان را زیست‌پذیر کنند: غذا، آب، سرپناه و سایر چیزهای اساسی که باید داشته باشیم. جامعه با پوشش نیازهای اساسی ما، اکنون فرصت‌های تقریبا بی‌پایانی را فراهم می‌کند برای افراد جامعه‌ای که دارای آزادی‌های مثبت است. با این حال، یک مشکل همچنان پابرجاست.

اریک فروم معتقد بود که راه‌حل این وضعیت در جامعه و تنهایی وجودی ما یک چیز است: دوست داشتن مؤثر. فروم معتقد بود که عشق باید با راحت بودن با تنهایی آغاز شود. راحت بودن با تنهایی یعنی راحت بودن با خودت. این آرامش با تنهایی و خودمان به ما کمک می‌کند تا ببینیم همه با چیزهای مشابهی دست و پنجه نرم می‌کنند، هر نژاد، جنس، جنسیت و همه مردمی که در یک جامعه زندگی می‌کنند؛ همه با تنهایی و یافتن مکانی برای خود دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند.

دور شدن از طرز فکر کالایی در قبال عشق و نگریستن به آن به‌عنوان یک هنر، کلید اصلی کار از دیدگاه فروم است. دنبال کردن یک هنر بدان معناست که بپذیرید در آغاز کار بوده و هرچه ممارست بیشتری به خرج دهید مهارت‌تان نیز افزایش می‌یابد. استاد شدن در هنر عشق باعث می‌شود ارزش عاشقی بیشتر و بیشتر شود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها