پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۶
دنیای کرونازده، دنیای «تصاویر» آدم‌هاست؛ نه «حضور» واقعی‌شان/ نابودی اصالت حضور

در جهانِ کرونایی، اصالت «حضور آدمی» در هجمه تصاویر دیجیتالی اینجا و آنجای او، در خطر نابودی است؛ نظیر همان اتفاقی که به گفته والتر بنیامین برای اثر هنری پس از سیطره عکس و تصویر رخ کرد. دو پژوهشگر جوان بلژیکی در کتابی کوچک درباره «هنر» و «آموزش»، از بحرانی دیگر سخن گفته‌اند: «ما در حالِ خروج از روابط مبتنی بر اعتماد و ورود به روابطی مبتنی بر ترس و پارانویا هستیم».

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) مترجم مالک خواجه­‌وند: مالیس دِ مانک (Marlies De Munck)، فیلسوف جوان با همکاری دوست جامعه‌شناس‌اش پاسکال گلین (Pascal Gielen)، هر دو بلژیکی و از مدرسین دانشگاه آنتروپ، در سال 2020 کتابی با عنوان Nearness: Art And Education After Covid-19 (نزدیکی: هنر و آموزش در جهانِ پساکرونا) منتشر کردند که به موضوعی مهم می‌­پردازد: در دوران کرونا، با هرچه بیشترشدنِ ارتباطات دیجیتالی و اینترنتی، اصالت «حضورِ» آدمی دارد از بین می‌رود. این امر نظیر اتفاقی است که با شروع مدرنیته، برای اثر هنری رخ کرد. اصالت اثر هنری در جهانِ زیر سیطره عکس و «تصویر» و تکثیر تصاویر و کپی‌های برابر اصل، دچار مخاطره شد؛ موضوعی که والتر بنیامین، از مهم‌ترین شارحین هنر مدرن، آن را با از میان رفتن «هاله اثر هنری» توضیح داده است.

در کتاب حاضر مطرح می‌شود که در دوران پساکرونا، اصالت آدمی و یا بهتر بگویم اصالت تن و چهره آدمی، در هجمه تصاویرِ اینجا و آنجای او، در معرض نابودی قرار گرفته‌است. چه آنکه به‌گفته نویسندگان کتاب، کم‌شمارند کسانی که منکرِ تأثیر مخرب کرونا بر توانایی آدمیان در خوانش و فهم نشانه‌های بدنی و غیرزبانی، می‌شوند. همچنین نیز کم‌شمارند مخالفین این عقیده که: هنر، در فضایی به ­دور از تعاملات بدنی و رفتارهای ناخودآگانه و روزمرّه بدن‌ها (proprioception)، خواهد مرد». به باور نویسندگان کتاب، «فرهنگ» است که میانِ دو کیفیت «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن» تفاوت می‌گذارد. آنها در نهایت مدل پیشنهادی خود برای بازگشت دوباره آدمی به زندگی‌ای توأم با رشد و کامیابی را ارائه می‌دهند؛ مدلی برای رهاییِ آدمی از پدیده شایع‌­‌شده «صرفاً بودن» و «زنده‌ماندن».

چاپ نخست کتاب در 2020 توسط انتشارات Valiz صورت گرفته و در 2021 به زبان­ های انگلیسی و پرتغالی و اوکراینی ترجمه شده‌‌است. در اینجا بخشی از گفت‌وگوی ناشر اوکراینی کتاب با نویسندگان را می­‌خوانیم. این گفت­‌وگو حدود پنج ماه پیش انجام و متن آن در وبسایت نشر istpublishing منتشر شده­‌است:

موضوع کتاب بازتاب جلوه‌­ای از مفهوم نزدیکی (nearness) در بستر بحران کرونا است. این مفهوم را کمی روشن‌ کنید: آیا منظور شما نزدیکی بدن‌ها و حضورِ هم‌زمان­‌شان در فضایی واحد است یا چیزی دیگر؟ چه آنکه نزدیکیِ احساسی، الزاماً نیازمند حذف فاصله فیزیکی نیست.
ما نزدیکی را در وهله نخست به‌عنوان نزدیکی فیزیکال می‌فهمیم؛ یعنی «حضور همزمان» در جایی مشخص. این حضورِ فیزیکیِ همزمان، شرطی حیاتی برای درک تمامیّت اشخاص، به­‌عنوان جزئی از یک بافت فرهنگی‌‌ ـ‌ تاریخیِ و جزئی از یک موقعیتِ معاصر است. درعین‌­حال به­‌خوبی می‌­دانیم که حضورِ همزمان، صرفاً امکان نزدیک‌شدن به یک فرد را فراهم می‌­آورد و شرط کافی آن نیست. بنابراین، مفهوم «نزدیکی» چیزی بیش از حضور فیزیکیِ همزمان است؛ چراکه مفاهیمی چون توجه، همدلی و گشوده­‌بودن به روی دیگران نیز اموری بس­ مهم‌­اند. با این همه نمی‌خواهیم مفهومِ نزدیکی را به «نزدیکیِ احساسی» تقلیل دهیم.

موضوع ویژه این کتاب بررسیِ آن دسته مدرَکاتِ شهودی یا غریزی‌ آدمی است که بلافاصله پس از دیدن یا شنیدن‌شان، حرکت و جنبشی را در بدن موجب می‌شوند؛ حالات چهره، ژستِ دست‌ها، طنین صداها و غیره. ما اینها را به‌مثابه داده‌هایی زیبایی‌شناسانه، درون نوعی «زیبایی‌شناسی» طبقه­‌بندی کرده­‌ایم. بنابراین، نزدیکی، تجربه کلیّتی از تمامی این احساسات و داده­‌ها است و ما معتقدیم همین احساس زیبایی‌شناختی است که می‌­تواند برسازنده مواجهه‌­ای «انسانی» (به معنای قدیم این واژه) باشد.

Marlies De Munck

یک سالی هست که مفاهیمی چون «فاصله اجتماعی»، «بحران کرونا» و «قرنطینه» به دایره واژگان ما افزوده شده‌­اند. مؤسسات فرهنگی، تعطیل و یا کم‌­کار شده و مدیران فرهنگی ناگزیر به ابداع قالب‌هایی متفاوت برای کار شده‌­اند. درحال حاضر چه راه‌کارهایی پیش روی یک مرکز هنری است و چه خطراتی آینده آن را تهدید‌ می‌‌کند؟
ترس ما این است که در بخش هنر و حتی در بخش آموزش، مواجهات و ارتباطات انسانی به‌شکلی روزافزون با ابزارهای دیجیتالی صورت گیرند. ما از فرصت‌هایی که کرونا برای توسعه و رونق دیجیتالیزه‌شدن فراهم آورده باخبریم اما دقیقاً ترسانیم که همین رونق ­اقتصادی بالا، موجب چشم­‌چوشیِ روزافزون ما از جنبه‌های مهم فرهنگ و آموزش و یا ـ کسی چه می­‌داند ـ فراموشی کامل آن جنبه­‌ها شود. یکی از این جنبه‌ها اهمیّتِ حیاتیِ «نزدیکی» است که در کتاب چنین توصیفش کرده‌ایم: حضور و بروز تمامیت پیچیده و بدونِ تقلیل یک شخص یا یک اثر هنری، در بستر اجتماعی‌ـ‌فرهنگی‌ و در مادیّتِ تاریخی آن. بعلاوه ما نگرانیم که بدلیل کرونا، هنر بیش از پیش به حاشیه رانده شود.

این پاندمی، ظاهراً مسئولیت دولت‌ها در حمایت‌ از هنر را سبک‌تر کرده‌است؛ دیگر نیازی به رویدادهای زنده نیست و ارائه‌های دیجیتالی می‌توانند جایگزین خوبی برای اجراهای زنده یا نمایشگاه‌­های گالری‌­ها باشند. این در حالی است که در امروزِ مثلاً بلژیک آشکارا شاهدیم که همه اجراهای زنده تلویزیونی و اینترنتی، به‌طرزی وحشتناک خسته‌کننده و کسالت‌آور شده‌­اند. به‌سادگی قابل درک است که تماشای یک نمایش در یک سالن تئاتر، وقتی جزئی از حضور فیزیکی تماشاگران هستیم، هرگز مانند تماشای فیلم­‌تئاتر در خانه نیست. در خانه حواس ما از نمایش پرت و اساساً گستره کمتری از حسّ­‌هامان با آن درگیر می­‌شود. در خانه فاصله‌ای مضاعف وجود دارد که مازادِ فاصله زیبایی‌شناختیِ موردنیاز است. چنین تجربه‌­ای هرگز باندازه تماشاکردن درون یک سالن، برانگیزاننده تخیّلات ما نمی‌‌شود. امکان اینکه نمایش را تا پایان دنبال نکنیم و کانال را عوض کنیم، زیاد است؛ مثلاً بزنیم کانال نتفلیکس؛ شبکه‌ای که از همان ابتدا می‌دانیم محتوایش برای تماشای زنده تولید نشده است.

Pascal Gielen

در اینجا ایده والتر بنیامین درباره بازتولید مکانیکی هنر، دوباره همچون موضوعی حاد به میان می‌آید. ما می‌بینیم که چگونه انقلاب تکنولوژیک هسته فرم‌های هنری را دگرگون می‌کند. بنابراین، هنرِ زنده در معرض خطر از دست دادنِ کارکرد عمومی و مدنی‌اش است؛ حتی بعد از دوران پاندمی کرونا. علاوه بر این، درحال حاضر می‌توانیم شاهد مشکلات مالی و اختلالات روانی در میان هنرمندان باشیم. بسیاری درآمدشان را از دست داده‌ و افسرده شده‌اند چراکه دیگر نمی‌توانند خلاقیت‌شان را با هیچ‌کس به اشتراک بگذارند و آن‌طور که باید هنرشان را تمرین و تکرار کنند. ترس ما این است که خروج از این مخاطره اقتصادی و روانی، زمان زیادی طول بکشد.

کرونا و عوض‌شدنِ شکل زندگی و کار (تبدیل خانه به محل کار)، اوضاع و احوال یک مجموعه خلّاق را چگونه تغییر داد؟ این «جهان دوبعدیِ» افقی چه اتفاقاتی را باعث شد؟
ما فکر می‌کنیم که آن جهانِ تختِ سیال ـ چنانکه در کتاب Creativity and other Fundamentalisms شرح داده‌ام (پاسکال گیلن) ـ به‌دلیل کرونا حتی سیال‌تر و تخت‌تر شده است. همه ما این روزها، گشت­‌زدن‌­های سرسری در اینترنت، از یک رویداد به رویداد دیگر را داریم. ما می‌توانیم چندین جلسه، کنفرانس و سخنرانی را در زمانی واحد با هم ترکیب کنیم. می‌توانیم بخوریم، حرف‌بزنیم، بخوابیم و بسیاری کارهای دیگر انجام دهیم، در همان حالی که داریم اجرایی به‌اصطلاح زنده در فلان سایت را تماشا می‌کنیم. بنابراین حواس‌مان بیش از پیش پراکنده است. ضمن اینکه به‌­نظر می‌­رسد عمر و هوش و انرژیِ هزینه‌شده ما برای شنیدن یا تماشای یک کار هنری نیز به باد می‌رود.

در این شرایط، مرز میانِ زندگی و کار، میان زمان فراغت و زمان تلاش، کاملاً مبهم و مسئولیتی بزرگ به دوش فردِ در قرنطینه گذاشته شده‌­است: از او می‌خواهند خودش مرز زمانی و مکانی میان کار و زندگیِ شخصی­، میان زندگی عمومی و زندگی خصوصی‌­اش را تعیین کند. درعین‌حال، نوعی فشار اجتماعی برای کار وجود دارد و زمان زیادی که فرد باید صرف یادگیریِ عملکرد ابزارهای دیجیتالی کند. در خلال اینها، شما نمی‌توانید «کارِ واقعی»‌تان را انجام دهید؛ کاری که در آن مهارت دارید و در شما انگیزه و انرژی و اشتیاق می‌آفریند. بدبختانه بسیاری مردم خود را درست در چنین موقعیت‌هایی قرار می‌­دهند، سلامت روان­‌شان را هزینه گرفتن آن دستمزدها می‌­کنند و آسیب‌های بلندمدت این انتخاب را براحتی نادیده می‌گیرند. از این روی ما پاندمی جدّی دیگری را انتظار داریم که زاده کروناست: پاندمی ازکارافتادگی و افسردگی در سطح گسترده. غلبه بر این پاندمی روانشناختی شاید زمان بیشتری طول بکشد زیرا صرفاً تزریق واکسن برای مبارزه با آن کافی نخواهد بود.

قبل از کرونا که مردم می‌توانستند سفر کنند و سخنرانی‌ داشته باشند، راحت‌تر پذیرای شرکت در رویدادهای آنلاین بودند؛ اما حالا که رویدادهای آنلاین فراوان برگزار می‌شوند، از شرکت در آنها دوری می­‌کنند. چندی پیش یک هنرمند ایتالیایی دعوت ما برای یک سخنرانی را رد کرد و گفت: «به اندازه کافی از این سخنرانی‌ها داشته‌‌ام». از افراد دیگر هم چنین پاسخ­‌هایی داشته‌­ایم. در این شرایط چه می‌توان کرد؟ وقتی مشارکت آنلاین تقریباً تنها راه ممکن برای حضور در محافل عمومی است، دوری از این تنها امکان، راه به کجا می‌­برد؟
خودِ ما نیز گاهی از شرکت در جلسات آنلاین خودداری می‌کنیم و اگر انتخابی داشتیم حتما جلسات حضوری و زنده را ترجیح می‌دادیم. حضور در محل، برای یک سخنرانی یا یک اجرای تئاتر، برای برقراری ارتباط با مخاطب و درک حضورهای تمام‌وکمالِ یکدیگر به‌­عنوان انسان، بسیار مهم است. بعلاوه شاهد نوعی «خستگی دیجیتال» که میان همکاران و دوستان عمومیت یافته، هستیم. پس، این امتناع به حفاظت از خود و وضعیت روانی ما نیز بستگی دارد. پیشنهاد ما این است که مردم وقت بیشتری را در محافل نزدیک خود بگذرانند و در روابطی عمیق‌تر سرمایه‌گذاری کنند. این امر از یک سو آن احساس پوچی و سرخوردگی را که بعد از تمام‌شدن جلسات دیجیتالی، سراغ آدم می‌آید کم­ می‌­کند و از سوی دیگر ما را به خطر انزوای اجتماعیِ ناشی از زندگی آنلاین، آگاه می‌­کند. برای حصول این آگاهی، سرمایه‌گذاری در شبکه‌ها و جوامع محلی، امری ارزشمند و حتی ضروری است. اینها ازجمله مباحثی جدّی علیه جهانی‌شدن هستند. همگی از مزایای جهانی‌شدن باخبریم اما بحران کنونی یک بار دیگر، خطرات بلندمدت نادیده‌گرفتن جوامع محلی‌ را به ما یادآوری می‌کند.



در کتاب عنوان کرده‌اید که آموختن و آموزش از راه دور، دشوار است. آیا این دشواری را می‌توان مربوط به تجربه‌های قبلی ما در آموزش حضوری‌ دانست؟
ما دریافتیم که شباهت و ارتباطی عمیق میان هنر و آموزش وجود دارد؛ دستکم در زمینه اثرگذاری روی مردم و ایجاد ارتباط با آنها. خطا نیست اگر بگوییم هنر همیشه واسطه­‌ای برای یادگیری و درنتیجه فرمی از آموزش بوده‌است. از همین روست که بی­شمار شیوه برای یادگیری وجود دارد. بنابراین لازم نیست مأیوس شویم و حالا که به فضای آنلاین روی آورده‌ایم، پایان آموزش و تحصیل را اعلام کنیم. هرچندکه با چرخش به‌سمت کلاس‌ها و محیط‌های آموزشی آنلاین، مفهومی از پایانِ تحصیل درک می‌شود؛ و این احساس را به‌ویژه کسانی دارند که از شیوه سنتی کلاس‌ها «در زندگی واقعی» رضایت کامل داشتند. آن شیوه سنّتی اگر درست به‌کار رود و موفق باشد، شباهت زیادی به یک اجرای زنده ـ نوعی پرفورمنس ـ دارد. اشتیاق معلم، اشتراک دغدغه‌ها، احساسِ باهم­‌بودن، باهم­ تجربه‌کردن، باهم نگاه­‌کردن به یک ابژه و تلاش برای رسیدن به بینشی مشترک برای انتقال دانش‌ها... همه اینها جنبه‌های آن شیوه‌ از آموزش هستند که نیازمند نوعی «چیدمانِ زنده» است، جایی که بتوان حضورِ دیگران را احساس کرد. نزدیکیِ معلمان و دانش‌آموزان، به اشتراک‌ گذاشتنِ فضا و زمان، سویه‌ای آیینی ­‌ـ‌ ­تشریفاتی دارد که در کتاب‌های درسی، به­‌سادگی فراموش‌ می‌شوند. البته می‌دانیم که آموزش زنده همیشه هم به این خوبی نیست و چنین فضای الهام‌بخشی، درحقیقت، نوعی استثنا یا آرزوست. یک معلم همواره در آرزوی ایجاد تفاوت و ایجاد ارتباط قلبی با دانش­‌آموز است. ازیک‌­طرف همگی باورِ داریم که چنان ارتباطات عمیقی، در درازمدت می­‌توانند زندگی افراد را واقعاً تغییر دهند و از طرف دیگر، اگر صادق باشیم اعتراف می‌­کنیم که تاکنون، آموزش آنلاین، با آن فضاهای خالی، آن صفحاتِ بی‌­نام‌­ونشان و غریبه و آن پاورپوینت‌های همراه با صدا، هرگز به آن فضای الهام‌­بخش، نزدیک هم نشده‌­اند.



در کتاب آورده‌­اید که رویدادهای حضوری مهم هستند از آن رو که به ما امکان می­‌دهند در نوعی هارمونی و هماهنگی با یکدیگر قرارگیریم. در یک رویداد آنلاین که اتفاقاً به ایده­‌ای وحدت­‌بخشِ ب­پردازد چه کاستی‌­هایی می‌­بینید؟
نظر ما این است که رویدادهای آنلاین سطحی­‌تر از رویدادهای حضوری هستند. اگرچه به‌­لحاظ علمی می‌­دانیم که هم­بستگی و اتحاد اجتماعی مردم، بدون هیچ اجتماعِ فیزیکی هم می‌­تواند رخ کند. برای مثال مردمی که به زبانی واحد صحبت می‌­کنند و یا همگی جانبدار و مشوّق نوعی هنر یا ورزش­ ملی هستند، می­‌توانند بدون داشتن هیچ‌­گونه ارتباط و نزدیکیِ فیزیکی، متحد باشند. اما آنچه در این نوع اتحاد فراموش می‌­شود، هم­‌نفسیِ جمعی است، آن ریتم جمعیِ با هم ­حرکت‌­کردن، با هم سکوت‌­کردن و با هم تمرکزکردن.

به باور ما حداقل نیاز انسان، داشتن لحظاتی از با دیگران ­بودن است؛ در مثلاً یک موزه، تئاتر یا فستیوال که بتوان به‌­نوعی درجمع­‌بودن خود در جهان را جشن گرفت. معضل ما درباب گردهم‌­‌آییی­‌های آنلاین این است که تجربه اتحاد و با دیگران بودن را به تجربه‌­ای فردی محدود می‌­کنند. شاید بتوان همان اجرا یا کنسرت را در خانه دید اما همه ما به‌­صورت فردی و ایزوله به آن واکنش می­‌دهیم و به­‌ همین‌­ دلیل، رسیدن به احساسی از با هم بودن بس دشوار می‌­شود. همچنین، تجربه آنچه «محفل شهری» (urban intimacy) می­‌نامیم در فضای آنلاین فراموش می‌‌شود. در یک محفل شهری می‌‌توان میان جمعی علاقمند به چیزی مشترک ـ مثلاً شاخه‌­ای از هنر ـ حضور مکرر داشت، حتی اگر زندگیِ واقعی‌­شان به­‌کلّی متفاوت از ما باشد. این تجربه نیازمند گشوده‌­داشتنِ ذهن و زیر سوال بردنِ پیش‌­داوری‌­های­ ناخودآگاه­‌مان درباره مردم است. در یک رویداد فرهنگی، می‌­توان همراه دیگران شد و از چیزهایی مشخص لذت برد؛ بی که با آنها دوست یا آشنا باشیم. محافل شهری، احساس ارتباط یا حتی یگانگی و اتحاد با بسیاری کسان را ممکن می‌­کنند، بی که نیاز به صمیمت واقعی یا ارتباط بیشتر باشد. این تجربه، برای پذیرش امری مهم، ضروری است؛ برای پذیرش تفاوت­‌ها در عینِ اتحاد. یکی از کاستی­‌های باهم‌­بودن­‌های مجازی این است که تو دیگر با این تفاوت‌­های واقعی روبرو نخواهی شد.



این بحران همه ما را در خواهد گرفت. آیا ما شاهد روند بازتعریف (re-ccoding) مفاهیمی چون حمایت، اعتماد و حتی حساسیت هستیم؟
پاندمی دستکم وادارمان کرد دریابیم، «حمایت» چقدر مهم است و همچنین نظام حمایت از بهداشت و سلامت چقدر اهمیت دارد. بنابراین، امیدواریم ضروررتِ سرمایه­‌گذاری در این مهم، دوباره در  دستور کار نهادهای سیاسی قرار گیرد. اما در زمینه اعتماد، همچنان ترسانیم که اقدامات دولت­‌ها و افکار عمومی، بیشتر به‌­سوی بی‌­اعتمادی سوق­‌مان دهند؛ چنانکه در حال حاضر میل به کنترل­گری دوباره اذهان را فراگرفته است. ­ترس ما این است که [به­‌ویژه در زمینه خلق هنر] این میل همراه شود با نوعی بی­‌اعتمادی عمیق و سیستماتیک نسبت به هر شکلی از ابهام و انحراف از وضعیت رایج.
امروزه با شهروندان، همسایگان و حتی دوستان و خانواده‌­هایی مواجه هستیم که همدیگر را لو می‌­دهند و یا خبر احتمالِ بیماربودن هم را به سازمان‌های مربوطه گزارش می‌­کنند. مشوّق و محرّک این رفتار، از یک سو دولت­‌ها و رسانه‌­های حاکم هستند و از سوی دیگر ـ به‌­شکلی بس قدرتمند و گسترده ـ شیوع اخلاقیاتِ نُرم‌­ساز و قضاوتگر افکار عمومی که در پلت‌فرم‌­های اینترنتی و گفت­‌وگوهای بی­‌پایانِ شبکه­‌های اجتماعی، دنیال می‌شود. بنابراین، پاسخ من به سوال شما درباره بازتعریف مفاهیم، مثبت است. ما درحال خروج از روابط مبتنی بر اعتماد و ورود به روابط مبتنی بر ترس و پارانویا هستیم.

پروژه‌­هایی هنری می‌شناسید که در دوران پاندمی کلید خورده­‌اند و در مضمون، این تغییرات بزرگ جهانی را بازتاب می‌­دهند؟
هنوز نمونه­‌های زیادی نداریم. شاید هم هنوز برای تشخیص ماهیت واقعی تغییر و تحولاتی که درحال تجربه‌­شان هستیم، کمی زود باشد. البته که مردم درباره روزهای کرونایی و قرنطینه­ کتاب می‌­نویسند؛ برخی از کندشدنِ زندگیِ پیشین خود خوشحالند و برخی از انزوا و تنهایی این روزها، درمانده و ناخرسند. اما درحقیقت اینها، احساساتی هستند که همیشه وجود داشته‌اند. شاید در آینده شاهد هنرمندانی باشیم که فرم­‌های سمبولیک و درک­‌پذیر جدیدی را برای بیان و جسمیت­‌دادن به احساس، طعم یا تجربه این روزهای پاندمی ابداع می­‌کنند و یا شاید «هنر کرونا» به چیزی نوستالژیک بدل شود، به تجربه­‌ای مشترک و قابل بازگشت که ابزار نوعی اتحاد و همبستگیِ نسل­‌های آینده تواند بود. یقیناً به‌­همراه تکنولوژی­های جدید، تجربه‌­های هنریِ جالبی در راه­‌اند. برای مثال ما کارهای یک گروه موسیقی معاصر بلژیکی ـ به­‌نام نادار ـ را دنبال می­‌کنیم تا ببینیم چگونه با این واقعیت جدید رفتار می­‌کنند. آنها نخست می­‌کوشند این واقعیت را بپذیرند و دوم می‌خواهند آن را به یک ساز موسیقی جدید تبدیل کنند. مواردی این‌چنین یقیناً تحولات هیجان­‌انگیزِ آینده هنر هستند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها