چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۱
نادیده گرفتن سیر تحول شخصیت در آثار دفاع مقدس

ملیحه ذوالفقاریان، نویسنده و برگزیده جایزه شهید غنی‌پور معتقد است که در شخصیت‌پردازی تاحدامکان نباید شخصیت داستان را سیاه خالص یا سفید خالص طراحی کرد چراکه از یکسو شخصیت دور از دسترس می‌شود و از طرف دیگر شاید به نوعی سرخوردگی در مخاطب به وجود بیاید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ اگرچه جنگ از هر زاویه‌ای که به آن بنگریم ویرانگر و مخرب است و جز آوار، آوارگی، مرگ و بیماری چیزی را به‌خاطرمان نمی‌آورد؛ اما جنگ‌ها زمینه‌ای شد برای خلق شاهکارهای ادبی بزرگ دنیا همچون «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آید»، «پرواز شبانه»، «جنگ و صلح» و ... آثاری که علاوه بر پرداختن به پیامدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جنگ، از انسان‌هایی می‌گوید که از میان مردم سربرآورده‌اند و برای رسیدن به اهدافشان می‌جنگند.
در کشور ما نیز با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 و در سال‌های پس از آن، آثار بسیاری با درونمایه و موضوع جنگ و پیامدهای آن خلق شد که به عنوان ادبیات دفاع مقدس از آن یاد می‌شود و نمونه‌های بسیار برجسته‌ای دارد و به دلیل وجود معنویات با آنچه در ادبیات جنگ خلق می‌شود، متفاوت است؛ با این حال، عدم توجه کافی به مقوله شخصیت‌پردازی و چگونگی پردازش و ارائه آن در برخی از آثار، به عنوان یکی از دغدغه‌های این حوزه از سوی منتقدان و نظریه‌پردازان مطرح است.     
ملیحه ذوالفقاریان، نویسنده و برگزیده بخش رمان بزرگسال بیست‌ویکمین دوره جایزه شهید غنی‌پور می‌گوید: «دیدگاه من درباره شخصیت‌پردازی این است که تاجایی‌که می‌توانم شخصیتم را سیاه خالص یا سفید خالص طراحی نکنم.»
او معتقد است که «از آنجایی‌که آثار دفاع مقدس به نوعی جنبه تقدس برای ما پیدا کرده، این نگاه وجود دارد که گاهی نویسنده‌ها سعی دارند که شخصیت‌ها را سفید، مقدس‌گونه و معصوم‌گونه بنویسند که قطعا با حقیقت جور نیست؛ چراکه همه آنها که در دفاع مقدس حضور داشتند، انسان بودند و ممکن است خطاهایی داشته باشند.»
با هدف بررسی نقش و جایگاه شخصیت‌پردازی در باورپذیری و پذیرش آثار دفاع مقدس به گپ‌وگفت با ملیحه ذوالفقاریان، نویسنده آثار دفاع‌مقدس پرداختیم که در ادامه می‌خوانیم:  
  
 
یکی از مسائلی که همواره در ادبیات دفاع مقدس مطرح بوده، بحث شخصیت‌پردازی در آثار ادبی ا‌ست. برخی از نویسندگان و منتقدان معتقدند که در بعضی از آثار ارائه شده در این حوزه شاهد شخصیت‌‌پردازی‌های اغراق‌آمیز و غیرباورپذیر هستیم. تحلیل شما دراین‌باره چیست؟ شخصیت‌پردازی در این آثار چه الزاماتی را طلب می‌کند؟
نه تنها در آثار دفاع مقدس که کلا در همه آثار همچون فیلمنامه، رمان و ... دیدگاه من درباره شخصیت‌پردازی این است که تاجایی‌که می‌توانم شخصیتم را سیاه خالص یا سفید خالص طراحی نکنم. به نظرم حتی در شخصیت‌پردازی شخصیت‌های منفی اگر نقطه کوچک سفیدی در اثر وجود داشته باشد، آن شخصیت برای مخاطب باورپذیرتر می‌شود. با توجه به تجربه شخصی‌ام و بازخوردهایی که از مخاطبانم درباره آثارم داشتم، دریافتم که در این صورت شخصیت بهتر درمی‌آید و همزادپنداری مخاطب با شخصیت داستان بیشتر می‌شود.
از آنجایی‌که آثار دفاع مقدس به نوعی جنبه تقدس برای ما پیدا کرده، این نگاه وجود دارد که گاهی نویسنده‌ها سعی دارند که شخصیت‌ها را سفید، مقدس‌گونه و معصوم‌گونه بنویسند که قطعا با حقیقت جور نیست؛ چراکه همه آنها که در دفاع مقدس حضور داشتند، انسان بودند و ممکن است خطاهایی داشته باشند. همیشه سعی کردم قبل از نگارش اثر برای آنکه تا حدودی به موضوع یا سوژه‌ای که درباره آن می‌نویسم، مسلط شوم، مطالعه و تحقیق داشته باشم و تاجایی‌که می‌توانم شخصیت را برای مخاطب باورپذیر کنم؛ چه منفی و چه مثبت.
 
به نظر شما عدم رعایت این اصول چه آسیب‌هایی را در حوزه ادبیات دفاع مقدس به همراه دارد؟
در ارتباط و گفت‌وگو با دوستان و مخاطبانم، دریافتم که برای مثال در کتاب‌های خاطرات شهدا و در مجموع آثار حوزه دفاع مقدس، اگر بخواهیم فقط نکات مثبت شخصیت را بنویسیم، اولا شخصیت دور از دسترس می‌شود. یعنی منِ مخاطب، شاید در مواجه با این شخصیت و الگوپذیری از آن به این نتیجه برسم که من نمی‌توانم هیچگاه مثل او باشم. این آسیب‌زاست چون مخاطب قادر به درک شخصیت نیست و نمی‌تواند با او همزادپنداری کند؛ به این معنی که او هم یکی مثل من بود که در یک نقطه خاص از زندگی‌اش تصمیمی گرفت و تحولی در او ایجاد شد و در نهایت به قول خودمان «عاقبت بخیر شد».
از طرف دیگر شاید به نوعی سرخوردگی در مخاطب به وجود بیاید که هرچه تلاش کند، او نمی‌شود. این مساله نیز باعث می‌شود که شخصیت‌ها دست نیافتنی باشند در صورتی که ما با شخصیت‌هایی مواجه هستیم که واقعی‌اند، وجود دارند و شاید حتی با آنها زندگی کرده‌ایم. برای مثال در بحث شهدای مدافع حرم، بسیاری از هم‌نسلان ما با آنها زندگی کرده‌اند. به نظرم هرچقدر سعی کنیم که شخصیت‌ها را طوری بنویسیم که هم خودِ شخصیت آسیب نبیند و هم تا جایی که امکان دارد نکات مثبت و منفی شخصیت و تحول روحی او را بگوییم، باورپذیرتر است. گاهی شاهد انقلاب و تحول درونی در انسان‌هایی هستیم که با جنگ درگیر بودند -خصوصا در جنگ تحمیلی که این اتفاق بسیار در آن رخ داده است- که متاسفانه در بسیاری موارد این تحول ندید گرفته شده است و صرفا قسمت حضور در جنگ از زندگی‌شان روایت شده است. به نظرم این مساله آسیب‌زاست و مخاطب را از زندگی شخصیت داستان دور می‌کند. مخاطب چنین اثری را می‌خواند و در ویترین ذهنش نگه می‌دارد؛ اما نمی‌تواند احساس نزدیکی یا همزادپنداری نسبت به شخصیت داشته باشد.
 
با توجه به تجربیات شما در حوزه فیلمنامه‌نویسی و همچنین ادبیات دفاع مقدس، نگاه بدون اغراق و واقعی در آثار ادبی به سوژه‌ها و شخصیت‌هایی که وجود خارجی داشته و قابل لمس هستند، و در ادامه اقتباس سینمایی از این آثار تا چه میزان بر استقبال مخاطبان تاثیرگذار است؟
دامنه مخاطبان آثار سینمایی گسترده‌تر از آثار ادبی است. وقتی رمانی تبدیل به فیلم شده و شخصیتی به نسل جوان و در مجموع مخاطبان‌مان معرفی و سیر تحول او نشان داده می‌شود، مخاطب از سیر تحول شخصیت اصلی لذت می‌برد، با او همزادپنداری کرده و خودش را جای او می‌گذارد و با خودش می‌گوید که «من هم می‌توانم». برای مثال سیر تحول شهدایی همچون شهید شاهرخ ضرغام که شخصیتی کاملا جدا از دوران بعد از انقلاب درونی‌شان داشتند.
مخاطبانی که این استعداد و علاقه در آنها وجود داشته باشد که متحول شوند، قهرمان ماجرا- قهرمانی که در دنیای واقعی وجود دارد- را می‌پذیرند و باورش می‌کنند و این نکته مهمی‌ست چون اگر بخواهیم نگاه قدیس‌مآبانه به شهدا و آدم‌هایی که در دفاع مقدس حضور داشتند، داشته باشیم قطعا یا مخاطب باور نمی‌کند یا با خودش می‌گوید که «من هیچ‌وقت نمی‌توانم مثل آنها باشم، من هیچگاه شرایط زندگی آنها را ندارم». کار سختی‌ست؛ چراکه اصلا راحت نیست که در فیلمنامه شخصیتی را معرفی کنید و سیر تحول او را درست بنویسید، طوری که نه به جایگاه شهید لطمه‌ای بزند و نه اینکه او را به مرحله قدیس شدن و دست نیافتنی بودن نزدیک کند که مخاطب را دور کند.
به نظرم اگر نویسنده‌ای یا هنرمندی بتواند این کار را انجام دهد، قطعا تاثیر آن خیلی خیلی بیشتر از شخصیت‌هایی است که کاملا سفید هستند، به این معنی که از ابتدا آدم‌های خوبی بودند، هیچ نقطه منفی در آنها وجود ندارد و همین‌طور در جنگ حاضر شدند و به شهادت رسیدند.
اگر دقت کنید می‌بینید که کارکتری مثل شهید احمد متوسلیان که شاید آنقدر خوب درباره او کار نشده باشد، جذابیت‌های بسیار بیشتری نسبت به کارکتری که او را از ابتدا تا انتها سفید نشان می‌دهیم، برای مخاطب داشته باشد. به نظرم سخت است؛ اما اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، تاثیر آن در مخاطب بیشتر از کارکترهای‌ست که در آثار بسیاری دیده‌ایم.
 
به عنوان سوال آخر، در حال حاضر چه می‌نویسید؟ آیا کاری آماده انتشار دارید؟
رمانی درباره شهدای مدافع حرم و اربعین به اسم «کلاه سفید» نوشتم که برای چاپ آن دنبال ناشر هستم.
 
درباره این اثر بگویید.
«کلاه سفید» داستان نوجوانی است که ناخواسته، بر حسب اتفاق و بدون آنکه بخواهد، مجبور می‌شود به سفر اربعین برود. در این سفر اتفاق‌هایی را تجربه می‌کند، با آدم‌هایی آشنا می‌شود که در نهایت یک سری سوال درباره جنگ ایران و عراق برای او مطرح می‌شود و سیر تحولی را طی می‌کند. او به ایران برمی‌گردد و این مساله را پیگیری می‌کند و متوجه اتفاق‌هایی می‌شود که در جنگ رخ داده و دامنه آن تا زمان حال ادامه دارد اما این مساله را نه او می‌دانسته و نسلی که همسن و سال او هستند.
من سعی داشتم در این اثر از پیوند بین ایران و عراق که در پسینه جنگ وجود داشته -برای مثال آدم‌هایی که عراقی بودند ولی برای ایران مبارزه کردند- را که خیلی‌ها به‌خصوص نوجوان‌ها از آن‌ها اطلاعی ندارند، بگویم و در قالب رمان به سیر تحولی و اتفاقی که در اربعین رخ می‌دهد، بپردازم. من یکی‌دوبار به سفر اربعین رفتم که جذابیت خاصی برای من داشت. همیشه دوست داشتم در این‌باره بنویسم و به این ترتیب این رمان را نوشتم. شخصیت اصلی رمان نوجوان است اما نمی‌توان گفت که صرفا مخاطبان آن تنها نوجوان هستند. داستان به نوعی روایت شده که هم برای نوجوانان و بزرگسالان قابل استفاده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها