یکشنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۰
رؤیای من نوشتن است/ سکونت در رؤیا یعنی عیش مدام

تیمور آقامحمدی معتقد است که همه به آن نیاز داریم تا توان حرکت داشته باشیم، ناملایمات را تحمل کنیم، تا قدرت جنگیدن در ما ایجاد شود. بهترین رؤیا، رؤیایی است که به آن نرسیم، بلکه در آن باشیم؛ رسیدن به یک رؤیا یعنی خراب‌کردن آن. من می‌کوشم تا به ساحت رؤیای خود وارد شوم و در آن مقیم باشم. رسیدن و گذرکردن از رؤیا یعنی کوچک‌کردن آن به سطح یک خواسته است؛ سکونت در رؤیا یعنی عیش مدام.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، تصور کنید سر کلاس درس نشسته‌اید و یکدفعه به خودتان می‌آیید و می‌بینید ۱۰ دقیقه است حواستان جای دیگری بوده. تا به حال چنین تجربه‌ای داشته‌اید؟ فکر می‌کنید در چنین لحظاتی چه اتفاقی برای ذهن‌تان می‌افتد؟ به نظر شما چرا رویاپردازی می‌کنیم؟
رویاپردازی یا خیال‌پردازی حالتی از ذهن است که توجه ما از کاری که به صورت فیزیکی یا ذهنی در حال انجامش بودیم؛ منحرف شده و مشغول چیز دیگری می‌شود. رویاپردازی ممکن است در مورد اتفاقاتی در گذشته، زمان حال یا حتی آینده ما باشد. چنین تجربیاتی برای هرکسی در زندگی اتفاق می‌افتد و فقط میزان و شکل آن با همدیگر تفاوت دارد. این که گفته می‌شود خیال‌پردازی فقط به کودکان اختصاص دارد؛ حرف درستی نیست و افراد بزرگسال زیادی رویاپردازی را تجربه می‌کنند.
بحث‌های زیادی درمورد خوب بودن یا بد بودن خیال‌پردازی وجود دارد. بعضی از افراد آن را مخرب و پوچ می‌دانند و بعضی دیگر از افراد باور دارند خیال‌پردازی یک کار مفید است که خلاقیت را افزایش می‌دهد و ما را در راه رسیدن به اهداف زندگی کمک می‌کند. به طور کلی خیال‌پردازی یک شمشیر دو لبه است که در صورت استفاده درست، مفید است و اگر بیش از حد به کار برده شود؛ می‌تواند به ما آسیب بزند.
رویاپردازی می‌تواند زمینه‌ساز قدم گذاشتن ما در مسیر موفقیت شود و حتی در زمان‌های سخت زندگی، آرامش ما را افزایش دهد؛ اما باید مراقب بود که به یک عادت همیشگی برای فرار از واقعیت‌های زندگی تبدیل نشود. زمانی که فرد از رویاپردازی برای گرفتن ایده، افزایش انگیزه و امید برای ادامه دادن استفاده کند یعنی رویاپردازی برای او مفید بوده است؛ اما اگر چنان در خیال خود غرق شود که واقعیت را فراموش کند و به جای تلاش کردن فقط به همان خیال‌ها اکتفا کند یعنی رویاپردازی او منفی بوده است. به مناسبت روز جهانی رویاپردازی با تیمور آقامحمدی گفت‌وگو داشتیم که در ادامه می‌خوانید:
 
چه رؤیاهایی در دوران نوجوانی داشتید؟ به کدام یک از آن‌ها رسیده‌اید و کدام یک نه؟
ده-یازده ساله بودم که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان آشنا شدم. بخت یارم بود که سید حبیب نظاری مربی ادبی‌ام باشد، کسی که تا همین امروز رفیق صمیمی‌ام است؛ همان او بود که مرا با اصول حرفه‌ای ادبیات آشنا کرد. از همان روزگار رؤیای نوشتن با من بود، رؤیایی که از شعر شروع شد و خیلی زود به داستان رسید. دوست داشتم بنویسم و خودم را روایت کنم. دلم می‌خواست از جایم بلند شوم و بگویم من هم منظری دارم به جهان. می‌نوشتم و پاره می‌کردم، می‌خواندم و می‌خواندم. به زندگی نویسندگان بزرگ نگاه می‌کردم و آرزو می‌کردم کاش بتوانم داستانی شبیه آنان بنویسم. جلوتر که آمدم رؤیای دیگری هم به سراغم آمد: آیا می‌شود روزی خوانندگان زیادی برای خرید کتابم صف بکشند؟ حالا که به عقب نگاه می‌کنم می‌بینم دارم می‌نویسم و پیش می‌روم و ساکن رؤیای خود هستم.
 
برای رسیدن به رؤیاهایتان چه تجربه‌هایی کسب کرده‌اید و چه ضررهایی را پرداخت کرده‌اید؟
خوشبخت بودم که خیلی زود متوجه شدم چه می‌خواهم و برای رسیدن به آن چه راهی پیش رویم است. در خط مشخصی حرکت کردم، کتاب‌هایی که می‌خواندم، فیلم‌هایی که می‌دیدم، جلساتی که می‌رفتم، رشته‌ی دانشگاهی‌ای که باید انتخاب می‌کردم، شغلی که انتخاب کردم. هیچ‌وقت نشد که نوشتنم به حاشیه برود، اگر سراغ کارهای دیگر هم می‌رفتم می‌دانستم که بستر من داستان است و همه باید یا در آن حل شوند یا در کنارش باشند. چنین زندگی‌ای یعنی انتخاب یک چیز و صرف‌نظر از بسیاری از چیزها. محدود کردن خود در پرداخت به یک کار مشخص، گرچه مزایای حرفه‌ای دارد اما تو را از درهای دیگر محروم می‌کند. حفظ این رؤیا، هزینه‌هایی داشته که من داده‌ام و می‌دهم.

 
 
آیا در جایگاهی که در حال حاضر هستید، رؤیای نوجوانی شما بوده است؟
به قول استاد مرتضی سرهنگی خدا را شاکرم که «شوق و شغلم» یکی بوده است. چیزهایی از کائنات جذب ما می‌شود که سال‌هاست در پی آنیم. در یک افق وسیع‌تر، تراز زندگی ما همانی است که ما خواسته‌ایم و به دنبالش بوده‌ایم. اگر جز این باشد، سببش آن است که در نقطه‌ای از زندگی، رؤیای خود را رها کرده‌ایم. راه رسیدن آن است که دست رؤیای خود را بگیریم. من الان در مجموعه‌ای کار می‌کنم که جان و جهانش ادبیات است، روزها را با اموری سر می‌کنم که به نوشتن و خواندن داستان می‌گذرد، شب‌ها هم می‌نشینم پشت میزم و می‌نویسم. این رؤیای من بوده، رؤیایی که به‌خاطرش زندگی می‌کنم.
 
آیا در داستان‌هایی که می‌نویسید نیم‌نگاهی هم به رؤیاهای دوران نوجوانی خود دارید؟
نویسنده داستان نوجوان، پایی در گذشته خود و دستی در دست مخاطب امروزش دارد. او در مقام یک بزرگسال رؤیاهای نوجوانی‌اش را بازیابی می‌کند و پیوند می‌دهد به آنچه رؤیای نوجوان امروز است. تفاوت‌های زیادی در این میان وجود دارد؛ اما همه در داشتن رؤیا مشترک‌اند؛ بنابراین دوران نوجوانی نویسنده هم یک منبع در کنار سایر منابعی قرار می‌گیرد که در پیشبرد یک داستان مورد نیاز است. تجاربی چون رسیدن و نرسیدن به رؤیا، چالش‌های پیش رو، مخالفت‌ها و موافقت‌ها همه این‌ها سازوکاری است که به کار ساخت رمان می‌آید.
 
چه قدر رؤیا داشتن را ضروری می‌دانید؟
در تمام تاریخ، انسانِ بدون رؤیا نخواهید یافت. ما با رؤیاهای شخصی‌مان زنده‌ایم. نفس می‌کشیم تا روزی به نقطه‌ای برسیم که به دنبال آن هستیم. ساخت یک رؤیای بزرگ در افق زندگی بسان آزادکردن انرژی پرتاب‌گر است. ما به جلو پرت می‌شویم. همه به آن نیاز داریم تا توان حرکت داشته باشیم، ناملایمات را تحمل کنیم، تا قدرت جنگیدن در ما ایجاد شود. بهترین رؤیا، رؤیایی است که به آن نرسیم، بلکه در آن باشیم؛ رسیدن به یک رؤیا یعنی خراب‌کردن آن. من می‌کوشم تا به ساحت رؤیای خود وارد شوم و در آن مقیم باشم. رسیدن و گذرکردن از رؤیا یعنی کوچک‌کردن آن به سطح یک خواسته است؛ سکونت در رؤیا یعنی عیش مدام.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها