شنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۴
بچه‌های نسل امروز از لحاظ روحی، روانی و ذهنی تنها هستند/ نسل ما در دوران کودکی بیشتر از نسل امروز خوش گذراند

سعیده بوغیری، مترجم گفت: بزرگ‌ترها به حدی در زندگی‌هایشان گم شده‌اند که بچه‌ها را تنها گذاشته‌اند. از این رو، بچه‌های نسل امروز علی‌رغم اینکه از لحاظ داشتن امکانات بسیار غنی هستند؛ اما از لحاظ روحی، روانی و ذهنی در عالم خود تنها هستند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «باشگاه پرستاران بچه»، یک مجموعه چند جلدی سرگرم‌کننده و در عین حال بسیار آموزنده است که هر یک از کتاب‌های آن به یکی از چالش‌ها، مسائل و دغدغه‌های نوجوانان با زبانی طنازانه می‌پردازد. مجموعه «باشگاه پرستاران بچه» نوشته آن ام. مارتین با ترجمه سعیده بوغیری است.
درباره این کتاب و روابط بین اعضای خانواده و دغدغه‌های امروز کودکان با بوغیری صحبت کردیم که در ادامه می‌خوانید:
 
درباره ترجمه مجموعه کتاب‌های «باشگاه پرستاران بچه» برای‌مان بگویید و چه شد که این مجموعه را برای ترجمه انتخاب کردید؟
این مجموعه پیکره موضوعی خیلی خوبی داشت و برگرفته از یک داستان آمریکایی بود. موضوع درباره چند تا دختربچه‌ است که یکی از آن‌ها به نام کریستی، پدر و مادرش جدا شده‌اند و بعد از جدایی، بچه‌ها با مادر زندگی می‌کنند؛ اداره کردن زندگی و تامین مخارج برای مادر سخت است، بنابراین از یک شهر بزرگ آمریکا به یک شهر کوچک مهاجرت می‌کند؛ چراکه در آنجا هزینه‌های زندگی کمتر است. قهرمان داستان ما، کریستی دختر ۱۱ ساله و کلاس پنجمی است؛ او بسیار مسئولیت‌پذیر است و همین مسئولیت‌پذیری را که در نگاه کریستی دیدم، خیلی دوست داشتم و باعث شد که این مجموعه را دنبال کنم و بخوانم؛ در ادامه که بیشتر در داستان پیشرفتم، بیشتر علاقه‌مند شدم تا ترجمه کنم.

از خانواده کریستی برای‌مان بگویید.
مادر کریستی موفق شده تا شغلی در یک فروشگاه پیدا کند؛ کریستی 3 برادر دارد و مادر با این چهار فرزند مجبور است که کار کند و برای بچه‌‌ها پرستار بگیرد. یک روز برای پرستار بچه‌ها کاری پیش می‌آید و تماس می‌گیرد که نمی‌تواند فردا برای نگهداری بچه‌ها بیاید؛ مادر کل شب را با افراد مختلف تماس می‌گیرد و نمی‌تواند یک پرستار پیدا کند. همین موضوع کریستی را به فکر فرو می‌برد؛ کریستی دوست ندارد که مادر برای تامین مخارج زندگی و نگهداری بچه‌ها به این شدت متحمل استرس و اضطراب شود؛ بنابراین تصمیم می‌گیرد با چندتا از دوستان صمیمی‌اش که چند ساعتی در هفته بیکار هستند، کار کنند؛ باشگاه پرستار بچه تاسیس می‌کنند تا هم مادرش و هم زنان همسایه برای نگهداری بچه مجبور نباشند، در‌به‌در به دنبال پرستار بگردند و از همین دختربچه‌ها کمک بگیرند.

نویسنده با طرح این موضوع به دنبال چه چیزی است؟
این کار، خیلی مسئولیت‌پذیری خوب و بزرگی برای یک دختر ۱۱ یا ۱۲ ساله است و این یکی از دلایل انتخاب من برای ترجمه کتاب بود. دلیل بعدی، وقتی که جلدهای دیگر هم خواندم، متوجه شدم که هر یک از جلدها به یکی از مسائل نوجوانان پرداخته است. دقیقاً بچه‌های قهرمان داستان، نمونه‌برداری شده از دنیای واقعی هستند و به هیچ عنوان این کتاب قدیمی نشده است. به نظر من حتی این مجموعه می‌تواند جز ادبیات کلاسیک قرار بگیرد.
 
از نگاه شما این کتاب بیشتر جنبه آموزشی دارد یا سرگرمی؟
این مجموعه با هر دو جنبه پیش می‌رود؛ اما جنبه آموزشی خیلی قوی‌تر است؛ اما جنبه آموزشی که بخواهد از بالا نگاه کند، چیزی را تحمیل یا تجویز کند، برای نوجوانان حالت خسته‌کننده پیدا می‌کند؛ در صورتی که در این مجموعه به این شکل نیست چون جنبه سرگرمی بسیار بالاست و هرچه داستان را پیش میریم، خواننده بیشتر مجذوب می‌شود.
 
آیا نویسنده نیم نگاهی به روابط بین اعضای خانواده مخصوصا خواهر و برادر و مسئولیت‌پذیری فرزند بزرگ‌تر نسبت به فرزند کوچک‌تر داشته است؟
نگاه نویسنده به روابط بین اعضای خانواده از نیم نگاه خیلی بیشتر است و دقیقا روی روابط بین خانواده تمرکز کرده است. نویسنده تمرکز اصلی خود را روی همین روابط بین اعضای خانواده، خواهر و برادر و به خصوص پرورش مسئولیت‌پذیری در نوجوانان گذاشته است. به نظرم زمینه اصلی این مجموعه مسئولیت‌پذیری و طرح مسائل نوجوانان است؛ مسائلی که واقعی است و نه مسائلی که از سر خوشی و شکم‌سیری برای نوجوانان اتفاق می‌افتد؛ مسائلی که همیشه وجود دارد و هرچقدر هم که زندگی‌ها مدرن باشد و هرچقدر هم که فناوری پیشرفت کند باز هم این مسائل همیشه در خانواده‌هاست. 

 
نوع نگاه روابط خواهر و برادری در غرب نسبت به ایران متفاوت است؟ شما از چه روشی برای ارتباط فرهنگی استفاده کردید؟
من به داستان به این شکل نگاه نمی‌کنم چون همه‌ی ما همه انسانیم. در این داستان، کاراکتر‌های اصلی متشکل از تعدادی دختر نوجوان است که هنوز شخصیت‌های آن‌ها شکل نگرفته است؛ در سن نوجوانی، بچه‌ها با خانواده زندگی می‌کنند و مسائلی که برای آن‌ها به وجود می‌آید در دل خانواده است. اگر تفاوتی در بستر خانواده‌ها و روابط بین اعضای آن در غرب نسبت به ایران وجود داشته باشد مربوط به سنین پس از بلوغ است. در سنین قبل از بلوغ روابط بین اعضای خانواده‌های غربی نسبت به ایران خیلی شبیه به هم است؛ تمامی آن‌ها در آغوش خانواده هستند و تحت تربیت خانواده و در یک بستر مشترک زندگی می‌کنند؛ البته تفاوت‌های فرهنگی کمی وجود دارد اما به هر حال آدم‌ها در هر جای کره زمین هم که باشند، نیاز به عاطفه و مهر و محبت دارند و مفهوم این کلمات در هیج جایی تغییر نمی‌کند. اینکه خون، خون را می‌کشد در همه جای دنیا وجود دارد شاید شکل آن متفاوت باشد. اتفاقا به عقیده من بین این روابط در غرب نسبت به ایران خیلی شباهت‌های عمیقی وجود دارد برخلاف آنچه که از دور به نظر می‌رسد. برای این ارتباط فرهنگی از روش خاصی استفاده نکردم چون این ارتباط خودبه‌خود و به خوبی برقرار می‌شود.
 
به نظر شما بچه‌ها وقتی داستان هیجانی آغشته به طنز می‌خوانند چه حسی پیدا می‌کنند؟ چه تاثیری روی آنها دارد؟
فکر می‌کنم زمانی که بچه‌ها داستان‌های هیجانی می‌خوانند، اتفاقات خوبی در بدن آن‌ها رخ می‌دهد و هورمون‌های شادی‌آور آن‌ها بالا می‌رود؛ استرس‌شان پایین می‌آید. مسئله‌ای که خیلی برای من مهم است این است که نوجوانان با خواندن داستان‌های هیجانی افق‌های فکری‌شان گسترده می‌شود و در نتیجه امید به زندگی در آن‌ها بالا می‌رود. امید به زندگی تنها مختص سنین نوجوانی و جوانی نیست بلکه تمام انسان‌ها به آن احتیاج دارند. همه داستان‌های هیجانی را دوست دارند؛ اما در سنین مختلف نوع آن فرق دارد. در سنین نوجوانی بار عاطفی داستان بیشتر است و در میانسالی بار منطقی! حضور عنصر هیجان فضای ذهنی عوض می‌کند؛ به خصوص داستان‌های ترجمه شده که از فرهنگ دیگری است و نیاز هیجان را در قالب دیگری مطرح می‌کند و در بستر هیجانی، تجربیات دیگری را به تصویر می‌کشد. به عقیده من هم بار فرهنگی افراد را بالا می‌برد و هم به خواننده این حس را منتقل می‌کند که در مسائل زندگی تنها نیستند. خواننده در داستان‌های هیجانی یاد می‌گیرد که قهرمان داستان نیز مشکلات خود را دارد حالا ممکن است این قهرمان در شرق یا غرب باشد و یا در جای دیگری در این دنیا! وقتی این دغدغه‌ها در بستر هیجان آمیخته به طنز مطرح می‌شوند، این دغدغه‌ها را کوچک می‌کند؛ چراکه به یادمان می‌آورد که چیزهای دیگری در زندگی وجود دارد که قشنگی‌های خودش را دارد و هم به یادمان می‌آورند که در همه جای دنیا، مشکلات وجود دارد. غم و شادی به هم آمیخته است.
 
دغدغه شما برای کودکان و نسل امروز چیست؟
دغدغه من در درجه اول به خود خانواده‌ها برمی‌گردد. یکی از دلایلی که این کتاب و کتاب‌های دیگرم را برای ترجمه انتخاب کردم، این بود که مسائل و مشکلاتی که در این کتاب‌ها مطرح است، مسائل و مشکلات نسل‌های قبلی بوده است و داستان نسل حاضر نیز هست و داستان نسل‌های آینده نیز خواهد بود. چون مشکلاتی که در این کتاب مطرح می‌شود، خاص یک دوره نیست و عمومیت دارد.
در این نوع ادبیات پاکی، صداقت، سادگی زندگی، زیبایی، دلنشین بودن، آرامش بخش بودن و به همراه یک بستر ساده از زندگی روایت می‌کند؛ اسباب‌بازی‌های ساده، محیط زندگی ساده، محیط‌های زندگی‌ که همه چیز تا آخرین درجه را نمی‌توانند برای بچه‌هایشان مهیا کنند؛ همان‌طور که در نسل ما زندگی‌ها به همین شکل ساده بود. وقتی پای حرف‌های نسل ما می‌نشینید، می‌بینید که دوران کودکی لذت‌بخش‌تری نسبت به نسل امروز داشتند. با وجود انواع بازی‌های کامپیوتری، تبلت و ... که در حال حاضر و برای نسل امروز وجود دارد؛ اما نسل ما در دوران کودکی بیشتر خوش گذراندند تا نسل امروز! پدر و مادرها با پرداخت هزینه‌های سرسام‌آور این وسائل را در اختیار فرزندان خود قرار می‌دهند؛ اما بچه‌ها واقعا خوشبخت نیستند!

بیشتر توضیح می‌دهید.
در جلسات مختلف از نوجوانان می‌خواهیم که داستان بنویسند؛ داستان‌هایی که می‌نویسند فضاهای تیره‌ای دارند و خیلی امیدوارکننده نیست. این خیلی شوک‌آور است که بچه‌ها تا این حد ناامید باشند. چون هنوز آن‌ها وارد زندگی جدی و دغدغه‌های جدی نشده‌اند.
احساس می‌کنم ما بزرگ‌ترها به حدی در زندگی‌هایمان گم شده‌ایم؛ البته بخشی از آن ناخواسته است که بچه‌ها را تنها گذاشته‌ایم. ما بزرگ‌ترها می‌توانیم با برنامه‌ریزی‌های متفاوت، بچه‌ها را خوشحال کنیم. بچه‌های نسل امروز علی‌رغم اینکه از لحاظ داشتن امکانات بسیار غنی هستند؛ اما از لحاظ روحی، روانی و ذهنی در عالم خود تنها هستند. حضور ما در کنار بچه‌ها، حتی خواندن یک کتاب با آن‌ها، شرکت کردن با آن‌ها در یک جلسه کتاب‌خوانی حضوری و ... برای کودکان خیلی ارزشمندتر از خرید یک وسیله بازی جدید است. به عقیده من امکانات رفاهی نمی‌تواند نبود والدین را جبران کند.
اگر بخواهم دغدغه‌ام را به عنوان یک مترجم مطرح کنم، باید بگویم نویسنده‌ها و مترجم‌ها نباید منتظر بنیشنند که ناشر یک کتابی را به عنوان کتاب پرفروش معرفی کند یا تنها به دنبال یک ژانر خاص باشند. نه! بلکه باید به دنبال تولید محتوا باشند و بدانند که کتاب یک محصول فرهنگی است و قرار است به دست یک مصرف‌کننده فرهنگی برسد؛ باید نیازهای مخاطب درنظر گرفته شود؛ نباید تمرکز نویسنده یا مترجم بیش از حد روی ژانر تخیلی، پلیسی و هیجانی باشد؛ بلکه باید مسائل زندگی کودکان و نوجوانان نیز مطرح شود و به مخاطب آموزش داده شود. به نظر من مترجم باید به یک مترجم پژوهشگر تبدیل شود یعنی خودش بین کتاب‌های خارجی جستجو کند و سوژه‌ها را کنکاش کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها