دوشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۱
سعی کردم شهید را دست‌نیافتنی معرفی نکنم

مسعود مختاری گفت: در نگارش «من دعا می‌کنم تو آمین بگو»، سعی کردم شهید را دست‌نیافتنی معرفی نکنم. زیرا ممکن است شهید هم گاهی در فضای مجازی غرق می‌شده، ولی خود را از این فضا نجات داده و به نقطه تعالی یک انسان رسانده است. یا دعواهای معمول زن و شوهری داشته‌اند که برخی از آن‌ها در کتاب آمده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «من دعا می‌کنم تو آمین بگو»، روایت‌هایی از سبک زندگی و فعالیت‌های فرهنگی ـ تربیتی شهید مدافع حرم علی‌اکبر عربی، به‌تازگی از سوی انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
 
مسعود مختاری این کتاب را در چهار فصل نوشته است. روایت‌هایی از خانواده و دوستان شهید، ویژگی‌های شاخص شهید عربی، حضور در همان راهپیمایی اربعین و ماجرای سفرش به سوریه از جمله مسائلی است که در فصل‌های مختلف کتاب به آن پرداخته می‌شود. شهید علی‌اکبر عربی مانند بسیاری از شهدای مدافع حرم بارها به سوریه اعزام نشد، بلکه در نخستین و آخرین اعزامش به سوریه، به فیض شهادت نائل شد.
 
با نویسنده «من دعا می‌کنم تو آمین بگو» درباره سیر و انگیزه نگارش این کتاب و همچنین بحث تدوین اثر در حوزه مدافعان حرم به گفت‌وگو پرداخته‌ایم. 

کتاب «من دعا می‌کنم تو آمین بگو» با چه انگیزه‌ای تدوین شد؟
این کتاب به زندگی‌نامه شهید مدافع حرم، علی‌اکبر عربی که از شهدای مدافع حرم قم است، می‌پردازد. ایشان در 13 بهمن‌ماه سال 1394 در عملیات آزادسازی دو شهرک شیعه‌نشین «نبل» «الزهرا» به شهادت رسید. این دو شهرک از سال 1391 که داعش در سوریه ظهور و بروز کرده بود، محاصره شده بودند و تا سال 1394 حلقه محاصره این دو شهرک تنگ‌تر شده بود، تا جایی که همان‌طور که در سکانس اولیه فیلم «به وقت شام» که در رابطه با این شهرک است، ملاحظه کردید، هواپیماها بر فراز این مناطق رفته و به مردم آذوقه می‌رساندند که برخی از این آذوقه‌ها به‌دست مردم می‌رسید و بعضی‌ها را هم داعش با تیر می‌‍زد.
 
ماجرای محاصره این دو شهرک در سال 1394 این‌قدر طاقت‌فرسا شده بود که مردم این دو شهرک شیعه‌نشین که جمعیت هردوی آن‌ها قریب به 12 هزار نفر است، علف‌های پارک‌ها را به‌عنوان غذا استفاده می‌کردند. به همین دلیل هرطور شده بود، باید این مناطق آزاد می‌شدند به همین منظور، فاتحین یا مدافعان حرم قم در قالب یک لشکر برای آزادسازی این مناطق اعزام شدند که شهید مدافع حرم، علی‌اکبر عربی، 13 بهمن در روز اول این عملیات در حوالی ظهر به شهادت می‌‎رسد. نگارش خاطرات این شهید از سال 1398 از سوی خانواده ایشان به من پیشنهاد شد که توفیق حاصل شد و پی‌گیری کردیم تا اینکه امسال به مناسبت ششمین سالگر شهید عربی، کتاب «من دعا می‌کنم تو آمین بگو» از سوی انتشارات شهید کاظمی چاپ و رونمایی شد.
 
از شیوه گردآوری اطلاعات و تدوین اثر بگویید؟ در زمان مرور خاطرات شهید، چه درس‌هایی از او آموختید؟
کتاب در قالب چهار فصل تدوین شده است. در فصل اول به خاطرات خانواده، دوستان و همکاران شهید پرداخته شده که شامل موضوعات اخلاقی، سیره و سبک زندگی شهید است. در فصل دوم، یکی از ویژگی‌های خاص شهید مورد بررسی قرار گرفته که به‌نظرم به صورت محدود در چند شهید این رویه وجود داشته و موضوع این است که شهید مدافع حرم، علی‌اکبر عربی، یک وظیفه پاسداری و سازمانی خود را داشت که از صبح تا ظهر یا بعدازظهر سر کار بود و بعد، فرماندهی پایگاه بسیج محله را قبول کرده بود؛ یعنی فعالیت‌هایی خارج از وظیفه سازمانی اعم از کارهای تربیتی، جذب جوانان به بسیج و غیره را انجام می‌داد و در این زمینه یک سیره تربیتی و فرهنگی عجیبی داشت تاحدی که بعد از یک‌سال از قبول مسئولیت ایشان، سپاه قم متوجه می‌شود که درخواست‌های زیادی از سوی بسیجیان پایگاه‌های مختلف ارائه می‌شود، مبنی بر این‌که می‌خواهند پرونده خود را به پایگاهی که آقای عربی فرمانده‌اش بوده منتقل کنند.
 
مهم‌ترین دلیلی که جوانان می‌خواستند به پایگاهی که شهید عربی فرمانده آن بود منتقل شوند، این بود که شهید رابطه‌ و تعامل خوبی با بسیجیان داشته و اهل اغماض بوده و به همین دلیل در مدت خیلی کمی، بسیاری از جوانان محل را جذب می‌کند. درواقع همه نوع شخصیت به این پایگاه رفت و آمد می‌کردند و تمام این‌ها بخاطر سیره تربیتی بوده که آقای عربی داشته و می‌دانسته که با شخصیت‌های مختلف باید چگونه برخورد کند تا همه را جذب مسجد، بسیج و هیئت کند.
 
خاطرات خوبی در این زمینه وجود داشت، به‌عنوان مثال افرادی بودند که از نظر ظاهر و رفتار، شباهتی با افراد مؤمن و معتقد نداشتند، اما آقای عربی آن‌ها را جذب پایگاه کرده و روی شخصیت آ‌ن‌ها کار می‌کند، تا جایی که وقتی من می‌خواستم با برخی از آن‌ها مصاحبه کنم، بعضا همان‌ افرادی که آقای عربی در پارک محل در حال سیگار کشیدن جذب مسجد کرده بود، یک رزمنده مدافع حرم شده بودند؛ یعنی شهید عربی این‌گونه نیرو تربیت کرده بود و این جذب بسیجی را به بحث هیأت پیوست کرده بود و به بسیجی‌بودن اکتفا نکرده بود، زیرا معتقد بود که روضه باعث هدایت می‌شود، درواقع تفکراتی در بحث فرهنگی داشت که بعضا سبک و سیره بود.
 
حین نگارش اثر، خاطرات خوبی از شهید به‌دست آوردم که هریک برای من درسی آموزنده بود. به‌عنوان مثال، شهید عربی در یکی از محلات خوب قم زندگی می‌کرد، اما وقتی که مسئولیت پایگاه بسیج را به ایشان می‌دهند، به همسرش می‌گوید، باید به همان محله‌ای که قرار است کار فرهنگی انجام دهم، برویم. وقتی همسرش علت را جویا می‌شود، می‌گوید باید خانواده من در همان منطقه‌ای باشند که من می‌خواهم کار فرهنگی انجام دهم تا بدانم نیاز جوانان و مردم محله چیست.
 
لذا این سیره تربیتی شهید باعث می‌شود که خانه متراژ بالا و خوب خود را رها می‌کند و با موافقت همسرش در محلی که قرار بوده کار فرهنگی انجام دهد، می‌رود. از دیگر خصوصیات شهید عربی که دیگر سپاهیان، بسیجیان و افرادی که اهل کار فرهنگی هستند، باید در خود تقویت کنند، این است که شهید اهل اغماض بود و دنبال مچ‌گیری نبود.
 


فصل سوم کتاب نیز به موضوعی پرداخته که در شهدای مدافع حرم کمتر دیده می‌شود و آن پیاده‌روی اربعین است، زیرا مدافعان حرم بیشتر در منطقه جنگی بودند و از سویی، پیاده‌روی اربعین چندسال است که باب شده و در زمان اعزام علی‌اکبر عربی به سوریه توفیق حاصل نشد که مدافعان حرم در پیاده‌روی اربعین شرکت کنند و در آن زمان فقط چند نفر از مدافعان حرم این مراسم را تجربه کردند و ایشان یکی از آن‌ها بود که خاطراتش در فصل سوم کتاب آورده شده است.
 
شهید علی‌اکبر عربی، دو ماه قبل از شهادتش که اربعین بوده، برای اعزام 10 نفر از آشنایان که تاکنون کربلا نرفته‌اند، پی‌گیری می‌کند و آن‌ها را به کربلا می‌برد و در این سفر، کارهای تربیتی انجام می‌دهد. به‌عنوان مثال در بین نماز درمورد ولایت و جمهوری اسلامی و وظایفی که ما در قبال شهدا داریم به سخنرانی می‌پرداخته و در ظهر اربعین در بین‌الحرمین، این 10 نفر را جمع می‌کند و می‌گوید، ما تازه روادید گرفته‌ایم و پنج سال اعتبار دارد، به هم قول می‌دهیم که عین پنج سال به زیارت اربعین بیاییم و اگر کسی در بین ما نبود، بقیه عکس وی را با خود بیاورند که منظور خودش بوده و سال دیگر شهید شده بود.
 
فصل چهارم کتاب به خاطرات سوریه رفتن شهید عربی اختصاص دارد و با توجه به اینکه ایشان اعزام اولش بوده و روز پانزدهم که در منطقه بوده شهید می‌شود، لذا خاطرات زیادی از حضور ایشان در منطقه وجود ندارد و این زود شهید شدن ایشان، نشان از آمادگی این شخص برای شهادت دارد. همچنین در این بخش از کتاب به نحوه شهادت و خبر دادن به مادر ایشان که خواهر دو شهید دفاع مقدس است پرداخته شده که با وجود این‌که هنوز بعد از سی سال منتظر پیکر دو برادر شهیدش است، حالا باید خبر شهادت فرزند اولش را هم به او می‌دادند و این خودش ماجرایی داشته و روضه کتاب است.
 
اسم مادر شهید عربی، بی‌بی آقاست و در روستایی در حوالی خمین زندگی می‌کند. کتاب با خاطرات بی‌بی آقا شروع می‌شود. همین‌طور که روایت می‌کند، به گذشته می‌رود، از کودکی علی‌اکبر می‌گوید تا به خاطرات دوستانش می‌رسد و بعد به ازدواج، کارهای فرهنگی و فعالیت در پایگاه بسیج، سفر اربعین و اعزام به سوریه می‌پردازد و در نهایت به شهادت و خاطرات بی‌بی آقا زمانی که خبر شهادت را به ایشان می‌دهند، ختم می‌شود.
 
تفاوت این اثر با سایر آثاری که درباره مدافعان حرم نوشته شده، چیست؟
با توجه به این‌که بنده از قشر جوان هستم و تجربه حضور در دانشگاه را داشته‌ام، می‌دانستم که نیاز یک جوان به این کتاب‌ها چگونه است. به‌عنوان مثال من با این‌که نویسنده ادبیات دفاع مقدس هستم، خیلی برایم سخت است که کتاب‌های حجیم و قطور که منتشر می‌شود را بخوانم، با این‌که در این فضا هستیم و باید به‌عنوان کتاب مرجع، این آثار را مطالعه کنیم. به همین دلیل سعی کردم کتاب را کم‌حجم بنویسم، به‌گونه‌ای که مخاطب برای فهم کتاب نیاز نیست از اول تا آخر آن را بخواند. مثلا اگر دو صفحه از کتاب را در زنگ تفریح یا در اتوبوس بخواند، خاطره‌ای خوانده و با سبک زندگی و سیره خاص شهید آشنا می‌شود. فضای مجازی در 6 سال اخیر حوصله مطالعاتی افراد را کم کرده، لذا با توجه به این موضوع، خاطرات را به‌صورت دسته‌بندی گردآوری کرده‌ام به‌گونه‌ای که اگر یک صفحه از آن خوانده شود، حتما مطلبی دستگیر مخاطب می‌شود.
 
موضوع دیگر این‌که در نگارش این اثر، سعی کردم شهید را دست‌نیافتنی معرفی نکنم. زیرا ممکن است شهید هم گاهی در فضای مجازی غرق می‌شده، ولی خود را از این فضا نجات داده و به نقطه تعالی یک انسان رسانده است. یا دعواهای معمول زن و شوهری داشته‌اند که برخی از آن‌ها در کتاب آمده و موضوع دیگر مخالفت مادر شهید با سوریه‌ رفتن ایشان بوده که در کتاب آورده شده است.
 
در بحث مدافعان حرم، کتاب رسانه پیشروتری است و در این‌باره رسانه فیلم عقب‌تر بوده. در رابطه با شهدای مدافع حرم، شاید فقط فیلم «به وقت شام» را داشته‌ایم، آیا برای نوشتن فیلم‌نامه این اثر، در نظر دارید اقدامی انجام دهید؟
هرشخص در هر کسوتی، وظیفه‌ای دارد. وظیفه من این بود که به‌عنوان محقق و پژوهشگر دفاع مقدس و مدافع حرم، سیره شهید را از دل خانواده و آشنایان دریافت کرده و تبدیل به ماده خام به نام کتاب کنم. حال وظیفه رسانه‌های تصویری است که این اثر را تبدیل به فیلم، کلیپ و غیره کنند و کتاب «من دعا می‌کنم تو آمین بگو» هم قابلیت نوشتن فیلم‌‎نامه را دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها