جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
افسانه، نقطه شروع شعر نو فارسی/ نیما راهی تازه به روی شعر اصیل فارسی گشود

محمدامین اکبری، شاعر و پژوهشگر ادبی، شعر «افسانه» نیما یوشیج را نقطه شروع شعر نو فارسی می‌داند و معتقد است، اگر افسانه به این قوت سروده نمی‌شد شاید نیما قدم‌های بعدی را برای رسیدن به ساختار نهایی خود -که همان شعر نیمایی است- این‌قدر محکم برنمی‌داشت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، فرارسیدن 21 آبان ماه، زادروز نیما یوشیج، شاعر بزرگ معاصر و پدر شعر نو فارسی بهانه‌ای شد تا در گفت‌وگو با محمدامین اکبری، شاعر، محقق و منتقد ادبی به بررسی هنر شاعری نیما و ابعاد مختلف تاثیر وی بر شعر و ادب فارسی سال‌های اخیر بپردازیم.
 
لطفا درباره نقش ویژهای که نیما در ادبیات معاصر دارد، توضیح دهید.
این پرسش در نگاه اول، پرسشی تکراری و کلیشه‌ای است؛ اما با توجه به پویا بودن شعر و عمیق بودن نگاه نیما به شعر و ساختارهای شعری پاسخ‌های گوناگونی در زمان‌های گوناگون می‌توان برای آن در نظر داشت، هرچه زمان می‌گذرد اهمیت نیما و کاری که او کرده است روشن‌تر و نمایان‌تر می‌شود. به عنوان نمونه اگر در دهه 40 به نیما نگاه کنیم وی را کسی می‌بینیم که شجاعانه در مقابل جریان کلاسیک شعر فارسی ایستاد و فرم‌های از پیش شناخته شده را شکست و راه را برای شاعران نوپرداز باز کرد. در آن سال‌ها وی را تنها یک ساختارشکن می‌بینیم که شرط مساوی بودن مصاریع و جایگاه قافیه در شعر را به هم زد و با این نگاه گویا هرکه بعد از نیما می‌آید باید مانند وی ساختارشکن باشد و همان‌طور که نیما شعر پیش از خود را نفی کرد او نیز باید نیما و پیشینیان خود را نفی کند به عبارتی انگار شاعر نوگرا همین طور سلسله‌وار باید در حال نفی گذشته و به تعبیر خود نوگرایی باشد. البته کسانی که ادعای شاگردی نیما را داشتند چنین کردند، کسی آمد وزن عروضی را از شعر نو گرفت پس از وی دیگر و دیگرانی نیز آمدند که به گفته خودشان حتی معنا را نیز از شعر گرفتند. اگر در دهه 40 و اوج مکتب‌سازی‌ها و جریان‌سازی‌های شاگردنمایان نیما به او بنگریم تنها وی را نمادی می‌بینیم که جرات کرد و بر شعر گذشته شورید، در صورتی که حتی این فرضیه هم از اساس غلط است و نیما بر شعر گذشته نشورید بلکه راهی تازه به روی شعر اصیل فارسی گشود.
 
چه اتفاقی رخ داد که نگرشها به شعر نیما تغییر کرد؟
در دهه 40 هنوز این مکاتب رنگارنگ امتحان خود را پس نداده بودند و شعرشان در معرض دید و دریافت داوران هوشیار قرار نگرفته بود ولی امروز که پس از شش دهه از میان انبوه انبوه کتابی که به نام شعر نو منتشر شده و می‌شود حتی نمی‌توان یک شعر یا حتی یک سطر ماندگار پیدا کرد و هنوز هم که هنوز است شاعران بزرگ نوپرداز، نیما و شاگردان نسل اول وی هستند. می‌توان نتیجه گرفت که نیما تنها یک ساختارشکن نبود و اصلِ کار وی نوپردازی و نوسرایی نبود بلکه شعرِ نو گفتن بود یعنی چیزی که شعر باشد و در عین حال کهنه و دستفرسود نباشد. شعر هم ملزوماتی دارد که هر کسی توانایی سرایشش را ندارد. پس اگر تو چیزی گفتی که پیش از تو کس دیگری نگفته بود لزوما شعر نو نیست و تو نیز شاعر نوپرداز نیستی. هرچه می‌گذرد ابعاد تازه‌ای از عظمت کار نیما نمایان می‌شود و با گذشتن سالیان درک ما از وی و شعرهایش دقیق‌تر می‌شود.
 
نیما از چه زمان وارد وادی نوگرایی در شعر شد؟
 نیما شاعر و در عین حال نظریه‌پرداز است و نیمای شاعر از نیمای نظریه‌پرداز جدا نیست و هر دو یک نفر هستند. نیمای نظریه‌پرداز در اوقات خودآگاه نیما که مشغول مطالعه و تفکر در باب شعر فارسی بود لزوم تحول و نوگرایی در شعر فارسی را متوجه شد و نیمای شاعر در لحظات ناخودآگاهش که همان زمان سرایش است، شعری سرود که در عین قرابت، هم‌خانوادگی و هم‌ریشه بودن با شعر کهن و اصیل فارسی بدیع و تازه بود و رنگ کهنگی نداشت و امکان حیاتی دوباره به شعر فارسی حتی در همان قالب‌های کلاسیک داد. غزل بعد از نیما رباعی پس از وی، مثنوی پس از وی و دیگر قوالب کلاسیک همان شکل پیش از وی را ندارند و کاملا متحول و نو شده‌اند. برای اینکه متوجه شویم که نیما نه از سر شانس و اقبال قدم در راه تجدید شعر فارسی گذاشت بلکه با اتکا به اندیشه و نظریات ادبی آن را نو کرد، علاوه بر شعرهای قابل ملاحظه‌اش از افسانه تا ققنوس ( تولد شعر نیمایی) یادداشت‌ها و مکتوبات نیما را نیز باید پیش چشم داشته باشیم. همین وجه نظریه‌پرداز بودن نیماست که نمی‌توان وی را با کسانی چون تقی رفعت، جعفر خامنه‌ای و شمس کسمایی یکی دانست. نیما با فکر و اندیشه قدم در این راه گذاشت ولی دیگران بیشتر تحت‌تاثیر شعر فرنگی که در آن زمان شروع به ترجمه‌شدن شده بود به سرایشِ موردی قطعاتی پرداختند که مانند شعر گذشتگان نبود. نیما با همه این افراد فرق اساسی داشت.
 
تحلیل ویژه شما از شعر افسانه چیست و این اثر تا چه اندازه توانسته در جریانسازی شعر نو موثر باشد؟
 افسانه اولین خشتی است که نیما درست و به جا آن را در سر جای خود قرار داد با اینکه افسانه از اولین تجربه‌های نیماست ولی قوی‌ترین و جریان‌سازترین شعر وی در سال‌های ابتدایی شاعریش است. افسانه شعری متفاوت و قوی بود که بسیاری از جوانان آن سال‌ها را متقاعد کرد که در زبان فارسی می‌توان شعری دیگرگونه سرود. پیش از افسانه اشعاری به عنوان شعر نو شناخته می‌شدند یا بعد کشف شد که یک شعر پیش از افسانه سروده و چاپ شده است ولی هیچکدام قدرت و تازگی افسانه را نداشت. به حق این اثر را نقطه شروع شعر نو فارسی می‌دانند و اگر افسانه به این قوت سروده نمی‌شد شاید نیما قدم‌های بعدیش را برای رسیدن به ساختار نهایی خود که همان شعر نیمایی است، این قدر محکم برنمی‌داشت و اصلا ممکن بود شعر نو در ادامه با شکست مواجه شود.
 
تاثیر موسیقی و زبان در شعر نیما چه بود؟
 موسیقی جزو جدانشدنی شعر نیماست. نیما موسیقی عروضی را جزو ملزومات شعر می‌‌‌‌داند و تا واپسین شعر خودش نیز از این اصل دست برنمی‌دارد.  اینکه شعر بی‌وزن پس از نیما چه بود و چه سرنوشتی پیدا کرد و یا آیا شعرهای احمد شاملو که خود می‌خواست به عنوان کسی که وزن عروضی را رها کرده است، شناخته بشود چه بهره‌هایی از وزن عروضی دارد مساله دیگری است ولی مشخص است که نیما موسیقی را جزو ملزومات شعر می‌داند و تجربه‌‌های دیگرانی که پس از نیما گمان می‌کردند اگر موسیقی را به کل از شعر نو حذف کنند کاری کرده‌اند کارستان و حتی سبک خود نیما را نیز نو کرده‌اند نشان داد که حق با نیما بود و هیچکدام از این افراد راهی به دهی نبردند. همچنین زبان در شعر نیما رو به تکامل و پیشرفت بود. زبان نیما در شعرهای اولیه (البته به استثنای افسانه و چند شعر دیگر) به واسطه دلمشغولی‌هایش در زمینه نوگرایی، رشد یافته نیست و ضعف‌هایی در آن دیده می‌شود ولی هرچقدر که جلو می‌آید خود را تکمیل می‌کند و شعرهای دهه آخر عمرش به کمال رسیده‌اند. این فرضیه که نیما در همه شعرهایش ضعف زبانی دارد حرفی کاملا اشتباه است، نیما در شعرهایش دیگرگونه سخن می‌گوید نه نادرست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها