چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۰
تخیل لازمه ادبیات دفاع مقدس است

زمانی که تخیل و واقعیت به قدری در ادبیات دفاع مقدس با هم درآمیخته شوند که نتوانیم مرزی بین تخیل و واقعیت را در آثار پیدا کنیم؛ یعنی به نقطه‌ای برسیم که تخیل بتواند حرف بزند، آن‌وقت ادبیات دفاع مقدس حرف برای گفتن خواهد داشت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «معجزه نزدیک است» درباره زندگی‌نامه یک جانباز نابینای عرب‌ است که از روزهای اولیه جنگ در عملیات‌های مختلف حضور داشته تا جایی که چشمش را از دست می‌دهد و نابینا می‌شود. روایت‌گر کتاب «معجزه نزدیک است» با دقت بسیار زیاد نه‌تنها ماجرای حضورش در دفاع مقدس را مطرح کرده، بلکه به گذشته‌های دور زندگی‌اش برگشته و این یکی از ویژگی‌های این کتاب به‌شمار می‌آید.

با فرامرز گرجیان؛ فیلم‌ساز و نویسنده کتاب «معجزه نزدیک است» به گفت‌و‌گو پرداخته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.
 
توضیح مختصری درباره موضوع کتاب بفرمایید.
براساس تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر این‌که نویسنده‌ها باید تلاش کنند رمان دفاع مقدس بنویسند، من نیز سعی کرده‌ام آثاری که ارائه می‌کنم در قالب رمان به نگارش دربیاورم. کتاب قبلی من با عنوان «اینجا صدایی نیست» نیز در قالب رمان نگاشته شده است و در این اثر اخیر با توجه به بهره‌گیری که در کتاب‌های قبل داشتم، تلاش کردم به ظاهر جنگ که بیشتر تیر و ترکش است و خیلی در این‌باره گفته شده و شاید خیلی موردپسند مخاطبان نباشد و آن‌قدر گفته شده که شاید تکرار مکررات باشد، کمتر بپردازم. اگرچه به بخش‌های مهمی که راوی در آن حضور داشته و قابل گفتن و تأمل بودند، پرداخته شده، اما ژانر این اثر و سبک و سیاق کار به‌گونه‌ای بود که از فرم و ریتم رفت و برگشت و تردد در زمان بهره بردم تا اینکه بتوانم هر چه زیباتر درام را وارد قصه کنم.
 
با درنظر گرفتن این نکات قصه این کتاب به‌گونه‌ای شد که شاید اگر منصفانه به کل اثر نگاه شود، فضای درام داستان به برش‌هایی که در جنگ زده شده، برتری دارد. گرچه قهرمان داستان یک عنصر ثابت است، اما همین قهرمان به‌گونه‌ای دستاویز قلم شده که از ابتدا تا انتهای قصه به هر آنچه اتفاق می‌افتد از نگاه خودش پرداخته‌ام و هیچ‌گونه دخل و تصرفی در نگاه این جانباز نداشته‌ام.
 
مصاحبه‌ها برای نگارش این کتاب از سال 1396 انجام شد و بیشتر آن‌ها طی یک ماه که به اهواز رفتم و گفت‌وگوهایی که با راوی انجام دادم صورت گرفت. در این ایام تقریبا موفق شدم تمام ماجراهای زندگی این جانباز و دوران جنگ را دریافت کنم. درست است که من در جنگ حضور داشته‌ام، اما مواردی که محمدحسن به‌عنوان راوی این اثر به آن‌ها اشاره می‌کرد، شنیدنی بود. در جنگ اتفاقات زیادی دیدم اعم از انفجارهای مختلف که صورت می‌گرفت، افرادی که به شهادت می‌رسیدند و بسیاری از اتفاقات تلخ و شیرین دیگر که اشک به چشم ما می‌آورد، اما تعریف‌های محمدحسن مجدد پس از سال‌های طولانی، اشک من را درآورد و تا مدت‌های مدید پس از این‌که به تهران بازگشتم، نمی‌توانستم قلم دست بگیرم و بنویسم. نکته جالب برای من این بود که بعد از این همه سال هیچ نویسنده‌ای به سراغ این جانباز نیامده بود. شاید یکی از دلایلش این باشد که نویسنده‌ها به درجات توجه می‌کنند.
 
نکته‌ای که وجود دارد این است که چرا نویسنده‌ها سراغ کسانی که بی‌ادعا به جنگ رفتند و شهید شدند و یا تکه‌ای از بدنشان را به اسلام و انقلاب اهدا کردند، نمی‌روند؟ این سؤال بزرگی است که در ذهن من ایجاد شده است. به‌هرحال در کتاب «معجزه نزدیک است»، زندگی‌نامه محمدحسن را از پنج سالگی این جانباز شروع کردم، چون حافظه قوی داشت و با توجه به این‌که محمدحسن یک زندگی روستایی داشت پرداختن به موضوع زندگی او بسیار اهمیت داشت.  
 
چطور اسم کتاب را «معجزه نزدیک است» انتخاب کردید؟
عنوان کتاب را ابتدا «چقدر معجزه نزدیک است» انتخاب کردم، بعد اندازه را از آن گرفتم و به‌عنوان کنونی آن «معجزه نزدیک است» تغییر یافت. این عنوان به یکی از برش‌های کتاب که فصل پایانی کتاب است، مربوط می‌شود. جایی که محمدحسن دچار اتفاقی می‌شود که چشمان خود را از دست می‌دهد. چشمان سبزی که پر از حرف بود، اما محمدحسن این چشم‌ها را یک معجزه الهی قلمداد می‌کرد و می‌گفت این‌ها را خداوند به من هدیه داده بود و من آن‌ها را به اسلام و انقلاب هدیه کردم و زمانی که این اتفاق برای محمدحسن می‌افتد، جمله «معجزه نزدیک است» بر زبان وی جاری می‌شود. من عنوان معجزه را به‌عنوان معما در کتاب مطرح کردم و چون کار من فیلم‌سازی هست، معمولا هر کارگردان یا نویسنده در ابتدای کار یک طرح معما می‌کند که مخاطب درگیر موضوع شود، در پایان گره‌گشایی که می‌شود، یک حس خوبی به مخاطب دست می‌دهد. من فکر می‌کنم «معجزه نزدیک است» را مخاطب باید در لابه‌لای قصه محمدحسن پیدا کند.


منطق این کتاب از نظر شما چیست؟
تصورم این است که با ارائه این اثر توانسته‌ام در حوزه خاطرات شفاهی دفاع مقدس، یک نوع نگارش تازه‌ای ارائه دهم و این هم شاید برگرفته از فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی باشد که اگر سال‌ها هم تلاش کنیم و از جنگ بنویسیم باز هم شاید کم باشد. ما الان تازه به لایه‌های زیرین جنگ رسیده‎ایم. جایی که به‌نظر می‌رسد، ادبیات دفاع مقدس را به سمت و سویی که باید می‌رفت هدایت می‌کند. ما زمانی که به رمان‌نویسی در عرصه دفاع مقدس دست پیدا کنیم، می‌توانیم بگوییم به آن چیزی که باید رسیده‌ایم. من در نگارش آثارم معمولا با شخصیت‌ها و قهرمان‌هایی که برای نوشتن داستان زندگیشان معرفی می‌شوند، ابتدا یک نشست خودمانی خواهم داشت و ظرفیت قصه را می‌سنجم که آیا می‌توانم به سمت و سوی رمان بکشانم یا خیر. در رابطه با کتاب «معجزه نزدیک است» به‌‎نظرم ویژگی ناب این کتاب، نزدیک بودن آن به فضای رمان است.
 
از کتاب‌هایتان که بگذریم این سؤال مطرح است که چگونه می‌توانیم از شخصیت‌های انقلاب و دفاع مقدس، رمان زندگی‌‎نامه‌ای بنویسیم و در این عرصه تا چند اندازه می‌توانیم وارد عالم خیال شویم و دست به تخیل بزنیم؟
گابریل گارسیا مارکز، از نویسندگان بزرگ آمریکای لاتین هست که با نوشتن کتاب «صد سال تنهایی» بحث تازه‌ای در عرصه ادبیات وارد کرد و این بحث، همان تخیلی هست که شما به آن اشاره کردید و این نکته یکی از خصیصه‌های برجسته رمان صد سال تنهایی مارکز می‌شود. هدفم از مطرح کردن این موضوع این است که بگویم، رمان از تخیل جدا نیست و زمانی ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم و از قدرت تخیل در آثار دفاع مقدس بهره ببریم که حصارهایی که در این عرصه وجود دارد، دیگر نباشد.
 
بنده در کتاب «معجزه نزدیک است» به راوی گفتم 70 درصد مطالب این کتاب سهم شما و 30 درصد آن سهم من است و آن 30 درصد تخیل است که وارد این اثر می‌شود. به این ترتیب از راوی خواستم با تخیل ردپای خود را در آن کتاب بر جای بگذارم. البته تخیلی که بسته است؛ یعنی نقطه الحاقی با واقعیت دارد. این همان کاری است که مارکز در کتاب صد سال تنهایی خود انجام می‌دهد و تخیل و واقعیت را به قدری با هم درآمیخته که نمی‌توانیم مرزی بین تخیل و واقعیت را در کتاب پیدا کنیم. اگر این اتفاق در ادبیات دفاع مقدس ما بیفتد که آثار حاصل 30 درصد واقعیت و 70 درصد تخیل باشد؛ یعنی به نقطه‌ای برسیم که تخیل بتواند حرف بزند، آن‌وقت ادبیات دفاع مقدس حرف برای گفتن خواهد داشت.
 
اگر بخواهیم از کلیشه‌ها دوری کنیم به‌نظرتان چه نکاتی از زندگی شهید را باید بنویسیم که برای مخاطب تازگی داشته باشد؟
سوژه‌های دفاع مقدس موجودات فرازمینی نیستند. مثل همه انسان‌ها هستند. فکر و احساس دارند و هر آنچه برای آن‌ها اتفاق می‌افتد براساس قوانین حاکم بر زمین است. اکثر کتاب‌های دفاع مقدس را که مطالعه می‌کنم، احساس می‌کنم به سمت و سوی بدی داریم، می‌رویم. هر روز و هر سالی که جلوتر می‌رویم آثار ما ضعیف‌تر می‌شود. به‌نظرم دلایل مختلف می‌تواند داشته باشد، شاید یکی از آ‌ن‌ها سفارش‌دهنده‌ها و سیاست‌گذاران این عرصه باشند که برای آن‌ها انتشار کتاب 700 صفحه‌ای ملاک و میزان است. معضل دیگر این است که نویسنده‌ها گمان می‌کنند یک اثر را درجات یک رزمنده برتر می‌کند که من اصلا این موضوع را قبول ندارم و با آثاری که ارائه کرده‌ام، این نکته را کاملا رد می‌کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها