سه‌شنبه ۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۸
حکیمی روشنفکر زندگی‌محور است/ در روزگاری که گفتمان مرگ پیشرو بود، الحیات نوشت

اصغر زارع کهنمویی می‌گوید: او مجتهد عدالت براساس نص است و نیازی به گرته‌برداری مفهومی از سوسیالیسم ندارد. او روشنفکر زندگی‌‌‌محور است و در عصری که گفتمان «مرگ» پیشرو بود، «الحیات» می‌نوشت.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمدرضا حکیمی فقیه و مجتهد شیعه، فیلسوف، متفکر و نویسنده ایرانی بود که روز گذشته طی یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت. از وی با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «فیلسوف عدالت» و «مرزبان توحید» یاد می‌شود. از ایشان بیش از 40 کتاب به یادگار مانده که یکی از مهمترین آنها کتاب «الحیاة» است. وی از مُجَدِّدانِ مکتب معارفی خراسان، مشهور به مکتب تفکیک است که معتقد به جدایی دین از فلسفه و عرفان است. دو محور اصلی که علامه حکیمی در آثارش بر آن تاکید داشته توحید و عدالت است. به مناسبت درگذشته این عالم فرزانه با اصغر زارع کهنمویی روزنامه‌نگار اندیشه و پژوهشگر تاریخ فکر گفت‌وگویی داشته‌ایم که مشروح آن را می‌خوانید:
 
یکی از محورهای اصلی که در آثار استاد محمدرضا حکیمی به صورت ویژه‌ای مورد مداقه است عدالت است. مفهوم عدالت در نظام فلسفی و فکری ایشان چگونه است و چرا تا این میزان دارای اهمیت است؟
برای پاسخ به این پرسش باید کتابی قطور نوشت. عدالت، مطلقِ اندیشه حکیمی است. او را بیش از آنکه فقیه، فیلسوف و مفسر بدانیم باید پژوهشگر عدالت، کشنگر فقرستیز و مبارز ضدتبعیض بخوانیم. در ایران کمتر شخصیت برجسته‌ حوزوی و حتی آکادمیک داریم که اینقدر عمیق، همه‌جانبه و تمام‌قد به مساله فقر پرداخته باشد. حکیمی از پرداختن به ذهنیات و اشتغال صرف به تبیین انتزاعی مفاهیم مهمی چون عدالت پرهیز دارد. او صریحا به عینیات می‌پردازد و برخلاف بسیاری از روشنفکران و روحانیون، به زدودن فقر مادی تاکید می‌کند. در نظام فکری او، انسان نابرخوردار از آسایش، امکان دسترسی به معنویات را ندارد. قرائت حکیمی از عدالت چنان رادیکال است که اسلامِ منهایی عدالت را اسلام نمی‌داند. او برای فقرزدایی و عدالت اقتصادی درنگ را جایز نمی‌داند و اعتقاد دارد باید برای احیای عدالت دست به شمشیر برد.
 
به خاطر همین است که محمدرضا حکیمی را فیلسوف عدالت خوانده‌اند...
من فکر می‌کنم اطلاق فیلسوف عدالت برای حکیمی درست نیست. اولا او اگرچه فلسفه خوانده بود و حتی به آن تعلق خاطر داشت؛ اما خود را فیلسوف نمی‌دانست. فیلسوف خواندن کسی که می‌گوید انسان با فلسفه رستگار نمی‌شود، اشتباه است. ثانیا مباحثی که او در باب عدالت مطرح می‌کرد، اساسا درون‌دینی و به شیوه مرسوم مکتب تفکیک بود. او برای فهم متن از فلسفه عبور کرده بود. به تعبیر دیگر، منبع معرفت‌شناختی حکیمی، استخراج مستقیم معنا از قرآن و حدیث بود و مبنای فلسفی نداشت. ثالثا، اساسا ترکیب «فلیسوف عدالت»، ترکیب غلطی است و کژتابی دارد. حکیمی را باید بیشتر یک پژوهشگر عدالت خواند.
 
برخی او را همانند شریعتی، سوسیالیست مسلمان می‌خوانند، این تعبیر چقدر درست است؟
نه؛ درست نیست. حکیمی را از آن جهت که هفتاد سال از عدالت و برابری سخن گفت، نباید سوسیالیست و یا مارکسیست خواند. عدالت یکی از اصول دوگانه مذهبی است که حکیمی شارح آن است. هرآن‌کس که از عدالت می‌نویسد، لزوما چپ نیست. عدالت مفهوم انحصاری یک جریان خاص نیست. می‌توان سوسیالیست نبود و پیگیر عدالت شد. قراردادن تمامیت عدالت در جیب سوسیالیست‌ها، مسئله عدالت را به حاشیه برده است. عدالت‌جویی سابقه‌ای طولانی‌تر از سوسیالیسم و قامتی بلندتر از آن دارد. چه‌بسا، دولت‌های مبتنی بر مارکسیسم، به بی‌عدالتی و ظلم بیشتری دست زدند. عدالت در اندیشه حکیمی، زیربنا و مقدم بر همه‌چیز حتی ایمان است. از نظر او، بدون عدالت، آزادی و مسلمانی هم ناممکن است.
 
می‌گویند حکیمی متاثر از زمانه خود بوده و به اندیشه‌های چپ‌گرایانه، لعاب اسلامی زده و مارکسیسم را با آیه و حدیث عرضه کرده است...
یک نکته مهم باید بگویم. حکیمی در میان هم‌عصران خود یک ویژگی ممتاز و متمایز دارد. او مثل شریعتی، مطهری، ملکیان و... سخنران و روشنفکر شفاهی نیست، او پژوهشگر است و به اعتبار دانش غنی حدیثی و فقهی، اکثر نوشته‌هایش را از دل احادیث و روایات و قران استخراج کرده است. اگرچه توانایی ادبی خیره‌کننده‌ای دارد؛ اما نوشته‌هایش در باب عدالت، پشتوانه علمی دارد و شعارزده سخن نگفته است. او مجتهد عدالت براساس نص است و نیازی به گرته‌برداری مفهومی از سوسیالیسم ندارد.
 
به نکته مهمی اشاره کردید، او در میان روشنفکران و متفکران زمانه خود، چه جایگاهی دارد و چگونه توانسته این‌قدر ممتاز عمل کند؟
به باور من، او روشنفکر زندگی‌‌‌محور است و در عصری که گفتمان «مرگ» پیشرو بود، «الحیات» می‌نوشت. حکیمی سه پرهیز مهم داشت که در آینده اقبال جامعه دینی را به او بیشتر خواهد کرد. یکم) پرهیز از ذهنی‌گرایی و ورود مسئولانه به عینیت فقرزدایی و برابری اقتصادی به عنوان یک پژوهشگر علوم انسانی؛ دوم) پرهیز از قدرت و نقادی صریح نهاد سیاست به عنوان یک چهره برجسته انقلاب؛ سوم) پرهیز از شهرت و مریدپروری و برگزیدن شیوه ساده‌زیستی، سالم‌زیستی و آزاده‌زیستی. این سه پرهیز مهم، شخصیتی ممتاز به او بخشید و اندیشه او را سالم، جذاب و مفید جلوه کرد. به‌خصوص پرهیز دوم مهم‌تر است. عدالت‌ورزی حکیمی با شعار و نفاق همدل نیست. عدالت تعارف و ملعبه نهاد سیاست نیست. چه‌بسا سیاستمداری که عدالت را نردبان رسیدن به مظلمه می‌کند.
 
در میان آثار علامه حکیمی کدام یک از آثار ایشان توانسته، جریان سازی بیشتری داشته باشد؟
تاکنون بیشتر، آثار گرانسنگ ایشان در روایت عدالت‌محورانه از عاشورا و تشیع مورد توجه بوده است؛ اما در آینده، آثاری که او در ‌آن‌ها به‌صورت ویژه به مساله عدالت و فقرزدایی پرداخته است، مورد توجه بیشتری واقع خواهد شد. به باور من، آیندگان کتاب «منهای فقر» را می‌خوانند و از خود می‌پرسند چگونه جامعه‌ای که در آن چنین دیدگاه‌های از سوی یک روحانی عالی‌قدر مطرح می‌شد، این‌چنین گرفتار بی‌عدالتی و فاصله عمیق طبقاتی شد؟ ای‌کاش به هشدارها و تنذیرهای این شخصیت مورد ستایشِ همه گروه‌ها و جریان‌های سیاسی و فرهنگی توجه می‌شد و سیاست‌های دست راستی فقرزا متوقف می‌شد.
 
توجه ایشان در آثارشان و موضوعاتی که انتخاب کرده‌اند،تا چه حد در پیوند با مسائل مبتلا‌به جامعه ایرانی بوده است؟
به زعم من، امروزی‌ترین کلیدواژه آرای حکیمی «تبعیض» است. او اعتقاد دارد ملت تحت تبعیض در ذلت همیشگی خواهد بود. حکیمی در اکثر آثارش و البته به صراحت در مقاله «150 سال تلاش خونین»، هدف تمام تلاش‌های آزادیخواهانه مردم ایران از مشروطه تا کنون را استقرار عدالت می‌خواند و فسادپذیری را استحاله در انقلاب می‌داند. او به پول‌شویی و اختلاش می‌آشوبد و از ضرورت نظام اقتصادی متوازن سخن می‌گوید. حکیمی جلوتر می‌رود و حتی بر نظام مالکیتی که کبر و غرور ثروتمندان و اهانت به فقرا را گسترش می‌دهد، می‌تازد. او انبیا را منادیان عدالت و اغنیا را مخالفان عدالت معرفی می‌کند. چنین اندیشه‌هایی برای جامعه‌ای که در آن میان فقیر و غنی فاصله نجومی وجود دارد، رهایی‌بخش است.
 
آثار علامه حکیمی برای جامعه ایرانی چه رهیافت‌های مهمی می‌تواند داشته باشد؟
پاندمی کرونا نشان داد ایرانیان نمی‌توانند از سنت‌های عاشورایی دست بکشند. زمانی که حتی در خانه بسته و حج واجب بسیار محدود شد، بخشی از مردم ایران برای عزای حسینی به هیئت‌ها روی آوردند. ایرانیان اگر علاقمند به مکتب حسینی هستند، باید بدانند در این مکتب، عدالت‌جویی و ظلم‌ستیزی در ردیف نخست اهمیت قرار دارد. اندیشه عدالت‌خواهانه حکیمی در کشوری اسلامی باید بازخوانی شود که در یک سو، یک سوم مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند و در سوی دیگر، میلیون‌دلاری‌های خاورمیانه در خیابان‌های آن «دور دور» می‌کنند. این جامعه برای آنکه بماند، باید به اندیشه عدالت و رفع تبعیض برگردد.
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها