جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۴
معنی عرس به احتمال زیاد دستکاری شده است

ناصر مهدوی درباره معنی واژه عرس مطرح کرد: «برخی دیدگاه‌ها می‌گوید این واژه به معنای داماد است و در زمینه عرفان، یعنی کسی که به واسطه مرگ در حال اوج گرفتن است و قرار است به لقاءالله برسد. اما به نظر من معنی این واژه تا حد زیادی دستکاری شده است و احتمالا به معنی عروج است.» 

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) بیست‌وهفتم آذرماه مصادف با 17 دسامبر، سالروز مگر مولانا جلال‌الدن بلخی، عارف بی‌نظیر و بی‌بدیل ایران است که شناخته‌شده‌ترین آثار عرفانی را در میان مردم دارد. غروب روز یکشنبه سال 672 هجری شاهد عروج مردی بود که مرگ را را رهایی از زندان تن می‌دانست و سال‌های سال‌ است که مرقدش در قبه‌الخضرای شهر قونیه در ترکیه امروزی، محل زیارت و بازدید دوستدارانش است. هرساله هم‌زمان با سالروز درگذشت مولانا مراسمی با عنوان عرس مولانا در مزارش برگزار می‌شود که شاید برای ایرانیان کمی نشناخته باشد. به همین دلیل گفت‌وگویی با ناصر مهدوی، نویسنده کتاب مولانا و حکایت رنج انسان ترتیب داده‌ایم تا بیشتر با این مراسم آشنا شویم. 

مراسم عرس مولانا سال‌هاست که در قونیه برگزار می‌شود، اما شاید کسی به معنی نام این مراسم دقتی نکرده باشد. واژه عرس در ارتباط با این مراسم به چه معنایی است؟
عرس مولانا یا عروج مولانا مراسمی است که بعد از مرگ مولانا شکل گرفته است. یعنی پیروان مولانا و شخصیت‌هایی که  دلباخته او بودند این مراسم را ایجاد کردند.
در معنای واژه عرس تردیدهایی وجود دارد. برخی دیدگاه‌ها می‌گوید این واژه به معنای داماد است و در زمینه عرفان، یعنی کسی که به واسطه مرگ در حال اوج گرفتن است و قرار است به لقاءالله برسد. اما به نظر من معنی این واژه تا حد زیادی دستکاری شده است و احتمالا به معنی عروج است. 

آیا گزارشی از چگونگی تشکیل این مراسم در اسناد تاریخی وجود دارد؟
به گزارش سپهسالار مولانا در بستر بیماری افتاد و طبیبان از علاج او ناتوان بودند. سپهسالار می‌گوید این بیماری همان پختگی و بی‌قراری بسیاری بود که مولانا در اثر آموزش‌های شمس و دوری از نیستان به آن گرفتار شده بود و می‌توان گفت امکان حضور در این دنیا و گرفتاری‌های این جهان محدود مادی برای او وجود نداشت. مولانا در غروب روز یکشنبه سال 672 رخت از این جهان خاکی بربست. بعد از آن است که شاهد برگزاری مراسم عرس مولانا هستیم. البته این مراسم بلافاصله بعد از مرگ مولانا ایجاد نشد و چند سالی میان مرگ مولانا و اولین مراسم عرس مولانا فاصله است.

این مراسم را چطور برگزار می‌کنند؟ آیا ایرانیان هم به شرکت در این مراسم توجه نشان داده‌اند؟
در این روز اعضای فرقه مولویه در مرقد مولانا، قبه‌الخضرا، جمع می‌شدند و به اجرای این مراسم می‌پرداختند که هنوز هم ادامه دارد. البته امروزه این مراسم با تشریفات متعددی برگزار می‌شود. متاسفانه اجرای این تشریفات باعث می‌شود این مراسم از شکل اصیل و معنوی خود خارج شود و به حلقه بسته وابستگی به ظاهر گرفتار شود.
به معنای دقیق کلمه فرقه‌های مولویه در ایران وجود ندارد، اما دوستداران مولانا در این روز که مصادف با 27 آذر ماه است، می‌توانند به شهر قونیه سفر کنند و در این مراسم شرکت کنند. می‌توان گفت اجرای این مراسم از دست فرقه مولویه تا حدی خارج شده و یک مراسم همگانی است. در این مراسم سماع انجام می‌شود و موسیقی و تصنیف‌خوانی نیز جریان دارد.

به نظر می‌آید آنچه در اجرای این مراسم اهمیت دارد، مفهوم مرگ در نظر اهل این فرقه و دوستداران مولانا است. مرگ در نظر مولانا و دوستدارانش چه معنایی دارد؟
برای شرکت در این مراسم اول باید با مفهوم مرگ در دیدگاه مولانا و فرقه مولویه آشنا بود. از نظر آنان انسان با مرگ از این جهان پرواز می‌کند. درست است که امکان زندگانی دنیوی را از دست می‌دهد، اما امکان زندگانی آن‌جهانی می‌یابد و تجربه‌های تازه‌ای به دست می‌آورد. علاوه بر آموزه‌های اسلامی، عین این مفهوم در عرفان‌های دیگر نیز وجود دارد.
مرگ از نظر مولانا نه‌تنها باعث فنا نمی‌شود، بلکه لقائی دلنشنین است. مرگ تجربه‌ای شیرین است، اگر انسان به مادیات دلبستگی نداشته باشد. از نظر او مرگ رستن از زندان تن است و چنین مرگی را باید جشن گرفت.

کمی به کتاب مولانا و حکایت رنج انسان بپردازیم. چه شد که تصمیم گرفتید به بررسی چنین موضوعی در آثار مولانا بپردازید؟
هرچه بیشتر با مولانا انس می‌گرفتم، متوجه می‌شدم که مولانا علاوه بر تدریس مفاهیم عرفانی در آثارش، نقش حکیم را نیز ایفا می‌کند. او انسانی است که به شناختی عالی از انسان و لایه‌های وجودی‌اش رسیده است. و نیازهای روحی انسان را به‌درستی دریافته است. آنچه مولانا در آثارش به انسان می‌آموزد، گستره زیادی دارد. امید داشتن، چگونه زیستن، آرامش داشتن، نگاه به مرگ، نگاه به غم و... از جمله این آموزه‌هاست.
یکی از این آموزه‌ها که در مکتب‌ اندیشمندانی مانند شوپنهاور هم به آن اشاره شده است، این است که چرا انسان رنج می‌کشد؟ چرا انسان دچار احساس ناخورسندی است؟ گله، بیقراری، نبود حال خوب و نقصانی که دلیلش را نمی‌دانیم از جمله حالات روحی است که انسان آن را تجربه می‌کند و مولانا در نوشته‌هایش به آن می‌پردازد. 

در این کتاب رنج را از نظر مولانا به چند بخش تقسیم کرده‌اید. لطفا کمی درباره این تقسیم‎بندی برای ما بگویید.
مولانا در چهار بخش رنج را بررسی کرده است. او معتقد است یکی از دلایل این احساس رنج این است که ذهن انسان نمی‌تواند از تمام قوای خودش استفاده کند. متفکران غربی در روانشناسی شناختی به این مسئله اشاره می‌کنند که بخشی از استرس‌های آدمی به علت فشار ذهن بر انسان است. مولانا پیش از آنان به این مفاهیم در مثنوی اشاره کرده  و گفته است:
جمله خلقان سخره اندیشه‌اند
زین سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‌اند
دومین دلیل این احساس غم این است که وقتی انسان توانش را برای امور مادی و دلبستگی‌های مردنی خرج می‌‌کند، دچار احساس غم و فقدان می‌شود. 
سومین دلیل رنج وابستگی است. آنجایی که تایید دیگران مهم‌تر از تایید وجدان است، انسان دچار غم و اندوه می‌شود. مولانا می‌گوید دور شدن افراطی از خود و وابستگی به نظر دیگران روح انسان را دچار رنجی پایان‌ناپذیر می‌کند.
بحران‌های اجتماعی نیز دلیل چهارم رنج و غم از نظر مولانا است. از نظر او نظام ناسالم اجتماعی و نابرابری‌ها زندگی انسان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و انسان را دچار رنجی عمیق می‌کند. 
در این کتاب به رنج سبز نیز اشاره کردیم و به آن رنج سبز می‌گوییم. رنج سبز آنجایی است که انسان نقص خود را پیدا می‌کند و در راه از بین بردن آن قدم برمی‌دارد. 
من سعی کردم که در این کتاب به ابیات متعددی در رابطه با انواع رنج اشاره کنم و این مسئله را دقیق تبیین کنم تا خواننده بتواند برداشت مناسبی از متن کتاب داشته باشد.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها