شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۳
بازگشت فیلسوفی که جدی گرفته نشد

فواد حبیبی می‌گوید: فلسفه‌ اسپینوزا به‌رغم تأمل بر تاریکی‌ها مغلوب نگاه خیره آن نمی‌شود و شادمانه و خردمندانه هستی را بیش از همیشه مهیای برساختن امر نو می‌داند چرا که هستی اسپینوزایی ایده‌ای است متضمن دگرگونی رادیکال. فلسفه اسپینوزا فلسفه‌ای است یکسره درون ماندگار، که در برابر هرگونه تعالی و درونیت، پراکسیس دگرگون‌کننده بشری را در دستور کار قرار می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، خداداد خادم: به برخی از فیلسوفان در زمان حیات خود اقبال زیادی نمی‌شود؛ از جمله این فیلسوفان اسپینوزاست که در زمان حیاتش با توجه به اندیشه‌های انتقادی و بنیان‌برافکنش در زمان حیاتش به او اقبال چندانی نشد و بعضا در برهه‌ای از زندگی‌اش در شرایط سختی به سر ‌برد. بعد از سیصد سال با بازخوانی اندیشه‌های او توسط متفکران دیگری مانند آلتوسر، نگری و ... اندیشه‌های او یک بار دیگر مطرح شده و از یک فیلسوف درجه چندم به یک فیلسوف مرجع تبدیل شده است؛ در این راستا کتاب‌های زیادی در سطح جهان منتشر شده است. در ایران نیز برخی به این کتاب‌ها پرداخته‌ و آن‌ها را ترجمه کرده‌اند. فواد حبیبی یکی از افرادی است که در این زمینه کارهای ویژه‌ای را انجام داده است؛ ویژه از این لحاظ که کاری که درباره اسپینوزا انجام داده با بسیاری از کارهای دیگر متفاوت است چرا که گزینش مقالاتی که ترجمه کرده از یک منبع نبوده و درواقع در این زمینه محققانه کارهای درباره اسپینوزا را دنبال کرده و چندین اثر را انتخاب و بعد ترجمه کرده است. این امر البته خود نیازمند یک برنامه منسجم ذهنی و درگیرانه با موضوع است. به بهانه انتشار کتاب «بازیابی مکرر: قدرت اسپینوزا از کجا می‌آید» با  وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید. 

در مقدمه کتاب پرسشی را مطرح کرده‌اید که چرا اسپینوزا؟ پرسش این است که واقعا چرا بعد از حدود سیصد سال، اسپینوزا از یک فیلسوف درجه دوم یا سوم اوج می‌گیرد و به یک فیلسوف مرجع تبدیل می‌شود؟ چه می‌شود که یک دوره تاریخی یک تفکر را احضار می‌کند و به یک فیلسوف فراخوان می‌دهد؟ مثلا برای سیصد سال اسپینوزا هست اما اهمیت ندارد، آیا واقعا در اسپینوزا چیزی هست یا در متفکرانی که به اسپینوزا می‌پردازند چیزی هست که ایشان را شایسته این تغییر جایگاه می‌سازد؟ و به‌ویژه در زمانه‌ای که ما زندگی می‌کنیم چه هست که اسپینوزا می‌تواند به آن پاسخ دهد؟ 
شاید بتوان گفت که یکی از بهترین توضیحات را در این زمینه آنتونیو نگری مطرح می‌کند: بحران در اندیشه انتقادی و جنبش انتقادی و بن‌بست در وضعیت موجود. به طور خیلی مشخص می‌توان به 1968 و اتفاقات آن زمان و شکست جنبش و موضع‌گیری سازمان‌ها و احزابی که مدعی مبارزه با کاپیتالیسم بودند اشاره کرد. کاپیتالیسم بعد از جنگ جهانی یعنی عصر طلایی‌اش و در زمان اوجش به بن‌بست می‌رسد. تفکر و جنبش مخالف هم در این مقطع دقیقا درماندگی خودش را نشان می‌دهد. اینجاست که مجموعه‌ای از ایده‌ها و مفاهیم که اسپینوزا مطرح می‌کند، نه فقط می‌تواند وضعیت را بهتر و روشنتر از هر ایده دیگری توضیح دهد، بلکه می‌تواند راهی به بیرون از این وضعیت نشان بدهد. به تعبیر نگری، اسپینوزا قسمی هستی‌شناسی است که ملاء و زایندگی هستی را در دل بحران نشان می‌دهد. و این‌گونه است که اسپینوزیسم در مقابل تغییراتی که در وجه تولید سرمایه رخ می‌دهد، گسترش کار غیر مادی، به‌وجود آمدن سوبژکتیویته‌های جدید (از جمله کارگر اجتماعی) و مسائلی مانند این پا پیش می‌گذارد تا به عوض بازی دیالکتیکی دولت، حزب و اتحادیه، از آنتاگونیسم بنیادین قدرت برسازنده و قدرت برساخته، دموکراسی و دولت، و امکان آفرینش قسمی هستی نو و بدیع صحبت کند. 

اما اگر خودمان را فقط به تفسیر ‌نگری محدود نکنیم و به آراء دیگر متفکرانی بنگریم که به این پرداخته‌اند که چرا اسپینوزا باز می‌گردد، باید، فی‌المثل، به دوسویه بودن این بازگشت اشاره کنیم. بر این اساس این بازگشت دوسویه دارد. مسئله فقط این نیست که ما به صورت سوبژکتیو به اسپینوزا باز می‌گردیم، چنان‌که متوجه اهمیت او شده‌ایم، بلکه همچنین این اسپینوزاست که به شکل عینی به صحنه اصلی زمانه ما باز می‌گردد. چرا که اسپینوزا، برخلاف بسیاری از گفتارهای ایدئولوژیک و انتقادی زمانه که در برابر تداوم وضعیت موجود و بر باد رفتن بسیاری از آرزوها برای جهانی بهتر در دام هستی‌شناسی منفی گرفتار آمدند، فلسفه‌ای را پیش می‌کشد که یکسره بر «خوش‌بینی خرد» استوار است. فلسفه‌ای که به اتکای رئالیسمی انقلابی نه‌فقط از حیث هستی‌شناختی از امکان کلینامن (یا تحراف اتم‌ها از مسیر مستقیم و مألوف) سخن می ‌گوید بلکه به لحاظ تاریخی ـ سیاسی با پرداختن به نگارش اخلاق، کردارشناسی انسان و جامعه موجود، امکانات بنای جمهور آزاد را تبیین می‌کند. قسمی آری‌گویی به حیات و هستی و امکان‌های درون‌ماندگار و بالفعل آن‌ها، همان شباهتی که اسپینوزا و نیچه را در کنار هم قرار می‌دهد. برخلاف این هستی‌شناسی منفی آخرالزمانی، تلاقی‌گاه هر دو گفتار حاکم و انتقادی، که در هستی صرفاً انحطاط، تباهی و مرگ می‌بیند، اسپینوزا بر زایندگی هستی، و همچنین بر گشودگی هستی به روی آفرینش امر نو  اصرار می‌ورزد.

این فلسفه‌ای است که به‌رغم تأمل بر تاریکی‌ها مغلوب نگاه خیره آن نمی‌شود و شادمانه و خردمندانه هستی را بیش از همیشه مهیای برساختن امر نو می‌داند چرا که هستی اسپینوزایی ایده‌ای است متضمن دگرگونی رادیکال. فلسفه اسپینوزا فلسفه‌ای است یکسره درون ماندگار، که در برابر هرگونه تعالی و درونیت، پراکسیس دگرگون‌کننده بشری را در دستور کار قرار می‌دهد. در مقابل تعالی‌گرایی که مشخصه انواع و اقسام گفتارهای اخلاقیاتی است، نزد اسپینوزا هستی در هیئت سطح صافی معرفی می‌شود که فاقد هرگونه جایگاه بیرونی و درونی است، فاقد هر چیزی که بالاتر یا درونی‌تر باشد. فقط روی همین سطح، همین جهان و همین چیزی که وجود دارد می‌توان امر نو را آفرید، درواقع چیزی که اسپنوزا را معاصر می‌کند این است که شاید هیچ زمانی بهتر از الان چنین فلسفه‌ و  نظامی از مفاهیم نمی‌توانست شکوفا شود، نمی‌توانست معاصر باشد چرا که، به تعبیر نگری، اسپینوزا کسی است که از اوان مدرنیته، مستقیم به این وضعیت پست مدرن نقب می‌زند و مفاهیم فلسفی و هستی‌شناختی و همچنین اخلاقی ـ سیاسی‌اش بحران موجود را درمی‌نوردد و به آفرینش قسمی هستی نوین راه می‌دهد. همان «امر نابه‌هنگام»، مورد اشاره دلوز و گتاری، که به عوض «شدن»، امکان «دیگر شدن» هستی را پیش‌رو می‌نهد. فلسفه‌ای نابه‌هنگام که آشوب هستی را اندیشیدنی می‌سازد و به‌عوض هجو و هزل، بعد اخلاقی ـ سیاسی تفکر را تحقق می‌بخشد: از کالبدشکافی دقیق تأثیر و تأثرات بشری تا چگونگی برساختن امر مشترک؛ از فهم نقش اقتصاد عاطفی در ساخت سوبژکتیویته، تا عبور از دره مرگ، ترس و اندوه و ... . از همین روست که نگری او را سرشاری هستی در برابر خلاء کذایی آن می‌داند، قسمی نابهنجاری وحشی که نه‌فقط رد هر تفکر منفی و انباشته از تاریکی مرعوب و شیفته مرگ، بل تأیید انرژی‌ها، نیروها، مونتاژها، مواجهات، ترکیبات، و آفرینش‌هایی است که باب هستی نوینی را می‌گشاید. 

با توجه به همین توضیحاتی که بیان کردید، وقتی رساله الهیاتی - سیاسی منتشر می‌شود به‌شدت با آن مخالفت می‌شود. یا وقتی اخلاق را می‌خوانید، اثری که اسپینوزا در زمان حیاتش از انتشار آن امتناع ورزید، تو گویی برای دوره اکنون نوشته شده است. آیا این مخالفت‌ها در دوره حیات وی، یا این احساسی که در خصوص معاصر بودن آثار اسپینوزا به ما دست می‌دهد، نتیجه همان نگاه ماتریالیستی اسپینوزاست که حتی خدا و طبیعت را یکی می‌گیرد، یعنی نتیجه فهم ماتریالیستی وی از مسائل اجتماعی، سیاسی و هستی‌شناختی؟
این مسئله فی‌الواقع دو جنبه دارد، یکی این‌که، به تعبییر اسپینوزایی، خود آن متن چه بدنی دارد و چه کارهایی می‌تواند بکند؟ و دوم این‌که یک وضعیت، یا اتصال تاریخی، چه موازنه‌ای از نیروها فراهم می‌کند که این بدن توانمندی و قدرتی را که دارد بتواند در بطن آن به کار بگیرد یا خیر. مثلا اگر بخواهیم به آنچه که در آن دوره اسپینوزا را به یک دگراندیش تبدیل می‌کند بپردازیم باید گفت که این امر در وهله نخست ناشی از هستی‌شناسی اوست. چراکه ایده درون‌ماندگاری و نفی تعالی، به‌مثابه بنیان مسیحیت، یعنی خدا در مقام پدر یا پادشاهی برفراز جهان، لاجرم اندیشه اسپینوزا را به امری تحمل‌ناپذیر برای معاصران وی بدل ساخته بود. اسپینوزا خدا را درون‌ماندگار هستی می‌فهمد، و می‌دانیم که بخش اول اخلاق با بحث از مفهوم خدا شروع می‌شود؛ جایی که به ارائه دفاعی محکم و قدرتمند از خدا دست می‌زند؛ اما این خدایی است که چندان نسبتی با خدای الهیات مسیحی ـ یهودی ندارد. و همان‌گونه که خود شما نیز اشاره کردید، اسپینوزا در زمان حیاتش، با توجه به افزایش روزافزون فشارهای کالونیست‌ها، صلاح نمی‌داند که اخلاق را منتشر کند.
بی‌شک کماکان باروخ یا بندیکتوس اسپینوزا از سوی بسیاری مطرود و منفور است، چراکه ایده‌های‌اش دگراندیشانه و بنیان برکن است. اما در هر اتصال مشخصی باید دید که کدام بخش این انقلاب بی‌سابقه در فلسفه، این امر واپس‌رانده تفکر بشری، واقعیت نمادین را به فروپاشی تهدید کرده است. آن چیزی که در آن زمان اسپینوزا را به متفکری دگراندیش و به قسمی «نابهنجاری وحشی» تبدیل می‌کند با امروزه متفاوت است. اما، آن چیزی که مشخصاً رساله الهیاتی ـ سیاسی را به یک متن تکفیرشده و ممنوع تبدیل می‌کند، یکی این است که اسپینوزا رساله الهیاتی ـ سیاسی را به اتکای روشی تحت‌الفظی و بدون تن دادن به «میل به تفسیر» و کشف معانی ژرف و ناپیدا در آن قرائت می‌کند. با این کار، اسپینوزا راه را بر بسیاری از توجیهات رایج در خصوص تناقضات کتاب مقدس می‌بندد. اسپینوزا با توجه به دانش بسیار خوبی که در زبان عبری دارد، و برخلاف متکلم‌های یهودی قرون وسطی، از جمله چهره برجسته‌ای همچون ابن میمون، و متألهان معاصرش، توجیه تناقضات کتاب مقدس را به اتکای بازی‌های رایج تفسیری و هرمنوتیکی برنمی‌تابد. لذا به هیچ‌وجه نمی‌پذیرد با استعاری خواندن کلمات کتاب مقدس معنایی دیگر بر آن تحمیل می‌کند و بدین ترتیب تنش‌های موجود در متن را که به خواننده نیز منتقل می‌شود برطرف سازد. و این یعنی زایل ساختن یکی از کارکردهای بنیادین و ایدئولوژیک تأویل و هرمنوتیک، که در آن هر چیزی را به چیزی دیگر، در بیرون از متن، ربط می‌دهند و بالاخره این کار را برای تحمیل قسمی معنا تا جایی ادامه پیدا می‌کند که تنش مزبور حل و فصل می‌شود و هنگامی که تناقض یا پارادوکس برطرف شد، آن حس اضطراب و نگرانی خاصِ شخص معتقد برطرف می‌گردد و وی احساس آرامش می‌کند. این از اساسی‌ترین جذابیت‌های منطق هرمنوتیکی است چراکه می‌تواند پارادوکسیکال‌ترین مسائل را با مهارت تمام حل‌وفصل کند و در نهایت اعلام کند که هیچکدام از این‌ها داعیه‌ها و اصول یک متن یا آموزه را نقض و بی‌اعتبار نمی‌کند. منطقی که با چرخش حول محور معنا و انحلال آنتاگونیسم‌ها، ترک‌ها و گسست‌ها، سعی در فروکاهش و انسداد تفاوت، راه‌های گریز و خطوط پرواز (چه در متن و چه در بافت) دارد.

 اسپینوزا دقیقا عکس این را انجام می‌دهد و بدون راه دادن به هرگونه تفسیر هرمنوتیکی، با پرداختن به نص صریح آن، مادیت کالبد متن، تناقضات کتاب مقدس را نشان می‌دهد؛ فی‌المثل، بر همین اساس می‌پرسد چگونه متنی که منتسب به یک پیامبر مشخص در کتاب مقدس است راجع به کفن و دفن و مرگ وی صحبت می‌کند؟ این یکی از ابعادی است که رساله الهیاتی – سیاسی را به یک متن آشکارا بدعت‌گذار و دگراندیشانه تبدیل می‌کند. روش و سبک خوانش اسپینوزایی رویکردی بی‌رحمانه‌ای دارد که به هیچ‌گونه محدودیتی در پرسش از امر مقدس قایل نیست. دوم اینکه اسپینوزا این رساله را به عنوان یک مداخله سیاسی خیلی مشخص می‌نویسد. در آن زمان جریانی جمهوری‌خواه در صحنه سیاسی هلند حاکم بود که افراد برجسته‌اش یان دِ ویت و برادرش بودند که با اسپینوزا هم ارتباطاتی داشتند. این جریان جمهوری‌خواه مدافع نوعی از حکومت اهل تساهل و تسامح بود و از طرف دیگر بر یک نوع اقتصاد تجاری با مرکزیت بندر آمستردام اتکا داشت. این وضعیت امکان می‌داد که انواع و اقسام جریانات دگراندیش مذهبی و غیرمذهبی در هلند آن دوره، مانند یهودی‌ها که از همه جا رانده شده بودند تا فرقه‌های بدیع مسیحی و حتی آتئیست‌ها در هلند آن روزگار در کنار هم قرار بگیرند. اما، از طرف دیگر نیز جریانی سلطنت‌طلب در هلند فعالیت داشت که به دنبال این بود که وضعیت را دگرگون و دوباره سلطنت را احیا کند. جریانی که اتفاقاً در اتحاد با روحانیت کالونیستی سعی داشت با اتکا به مرجعیت مذهب علیه حکومت نایب‌السلطنه‌های جمهوری‌خواه مردم را به شورش برانگیزد. 

اسپینوزا رساله الهیاتی ـ سیاسی را به عنوان متنی اتصالی (conjunctural) می‌نویسد تا ضمن نقد وجاهت الوهی کتاب مقدس، و ایضاح جایگاه خرافه در تقدیس آن، به اهمیت اتخاذ سیاستی متساهل و در عین حال هوشیارانه در برابر تحرکات مذهبی جبهه سلطنت‌طلب بپردازد. چنان‌که بالیبار، در «اسپینوزا و سیاست» توضیح می‌دهد، اسپینوزا در این متن می‌کوشد تا به متحدهای سیاسی‌اش هشدار دهد که خیلی نباید به متن قانون دل‌خوش باشند، چرا که هر قدرتی باید یک پشتوانه مادی داشته باشد تا بتواند سرپا بماند و این همان نیروی انبوه‌ خلق است، همان توده‌های مردمی که اتفاقا در آن هنگام سلطنت‌طلب‌ها و مذهبیون کالوینیست مخالف جمهوری داشتند آن‌ها را علیه جمهوری تحریک می‌کردند. هرچند، همان‌طور که بالیبار می‌گوید، این صدا خیلی شنیده نشد و نایب‌السلطنه‌ها مستظهر به جایگاه قانونی‌ای که داشتند متوجه خیزش این ضد ـ انقلاب ارتجاعی سلطنت‌طلبانه نشدند و در 1672، دو سال بعد از انتشار ناشناس رساله الهیاتی ـ سیاسی، جمهوری با شورش مردم خشمگین و تحریک‌شده سقوط کرد و سلطنت‌طلب‌ها مجدداً قدرت را در دست گرفتند، و در این جریان برادران دِ ویت هم کشته شدند. مخلص کلام، رساله الهیاتی ـ سیاسی هم مداخله‌ای است سیاسی علیه جریانات سلطنت‌طلب و کالونیست‌های قدرت‌مند آن دوره هلند است و هم متنی است به لحاظ مذهبی دگراندیشانه و بدیع. نه فقط در ادعاهایی که مطرح می‌کند، بلکه چه‌بسا مهمتر از آن در شیوه خوانش و نوع برخورد با متن مقدس. 

اما در پاسخ به بخش آخر سؤال شما درباره این‌که چرا احساس می‌کنیم اسپینوزا به رغم فاصله چند صد ساله تا این اندازه معاصر ماست، باید بازهم از آنتونیو نگری مدد گرفت که، در کتب مختلف، همچون «اسپینوزای برانداز» یا «اسپینوزا و ما»، توضیح می‌دهد که چرا وی معاصر ماست. گفتاری بدیل در برابر اغلب گفتارهای فلسفی: ایجابی، خلاق، جمعی، تأسیسی، آری‌گو به حیات و هستی. لذا ما همواره با فیگوری مواجه بوده و هستیم که در مقابل هنجارهای متعارف سده هفدهم و اوایل سده بیست‌ویکم نابهنجار به شمار می‌رود: از قراردادگرایی تا آخرالزمان‌گرایی. فلسفه‌ای که با شدت و حدت تمام بافته‌های رقبا را تار و مار می‌کند. پس تعجبی ندارد که هم در مقام بدیل گفتارهای محبوب قدرت برساخته و اضداد دیالکتیکی‌شان، اسپینوزیسم بدیلی است که در عین حاضر و معاصر بودنش، همه سعی در تکفیرش دارند: سرنوشتی بدیهی برای نابهنجاری وحشی‌ای که در قالب هیچ قدرت برساخته و مستقری آرام نمی‌گیرد.

شما چند سالی است که روی کارهای اسپینوزا یا شارحان آن کار می‌کنید، مثلا وقتی همین کتاب اخیر، «بازیابی مکرر: قدرت اسپینوزا از کجا می‌آید»، را تورق می‌کنیم می‌بینیم که مقالات متنوعی دارد که هر کدام از منابع مختلفی انتخاب شده‌اند. چینش و گزینش این مقالات بر چه اساسی است؟ و در  آینده پروژه‌تان را می‌خواهید به چه سمتی سوق دهید؟
در بخش یادداشت کتاب «بازیابی مکرر» توضیح کوتاهی داده‌ایم که وقتی خودمان را به انجام این پروژه متعهد دیدیم که بخشی از تفاسیر برجسته موجود در خصوص فلسفه اسپینوزا را ترجمه کنیم، متوجه شدیم که انبوهی از مقالات وجود دارد که ترجمه همه آن‌ها نه در توان ماست و نه چه‌بسا حتی در توان یک گروه ترجمه حرفه‌ای. وقتی به منابع مذکور نگاه می‌کنیم می‌بینیم که طیف وسیعی از شارحان و مفسرانی وجود دارند که به رغم شباهت‌ها و نزدیکی‌های بسیار در مقام شارح اسپینوزا، تفاوت‌های مهم و جدی‌ای نیز با هم دارند. برای نمونه، بعد از موج اول که چاپ آثار دلوز، ماترون و گرو در 1968 و 1969 آن را برانگیخت، وقتی به موج دوم می‌نگریم، آثار آنتونیو نگری، اتی‌ین بالیبار و پی یر ماشری را داریم که هر کدام به نحوی سهم مهمی در تقویت و تحکیم این رستاخیز مطالعات اسپینوزاپژوهی داشته‌اند. اما وقتی از درون به این‌ها توجه می‌کنیم متوجه می‌شویم که اختلاف خیلی جدی و عمده‌ای بینشان وجود دارد، و آن چیزی که بیش از همه این‌ها را کنار هم قرار داده است سنت‌های غالب و رقیبی است که چندان به بسط و عیان شدن اختلافات رخصت نمی‌دهد. آنقدر سنت غالب قدرتمند و پرزور است که این‌ها اغلب اختلافات بین خودشان را نادیده می‌گیرند. لذا این اختلافات درونی به چشم نمی‌آید، اما گاه تفسیری که هر کدام از اسپینوزا به دست می‌دهد ما را با دو نوع فهم متفاوت مواجه می‌کند. برای نمونه، فقط کافی است به تفاسیر به‌شدت متفاوت کسانی همچون بالیبار و نگری از مفهوم «انبوه خلق» (multitudo) اشاره کنیم که به تعبیری نقطه آجیدن متافیزیک و سیاست اسپینوزا تلقی می‌شود. 

براساس این دست تفاوت‌های درونی و مهم میان این سنت‌های مختلف تفسیری، با همکاری دوست و همکارم (امین کرمی) و صحبت و مشورت با چند نفر از شارحان معاصری که تماس با آن‌ها ممکن بود، بر اساس نظمی معین مجموعه‌ای از مقالات مهم و اساسی را از کتب مختلف انتخاب و ترجمه کردیم. چنان‌که با نگاهی کلی به بخش‌های مختلف کتاب می‌توان متوجه شد، مقالات با معرفی سنت‌‌های مختلف از اسپینوزا، و به تعبیری اثراتی نظری و عملی‌ای آغاز می‌شود که آثار و فلسفه اسپینوزا از هنگام درگذشت وی تولید کرده است. دو مقاله اول کتاب دقیقاً برای تحقق چنین هدفی برگزیده شده. نخست، مقاله‌ای است برگزیده‌شده از «کمپانیون کمبریج برای اسپینوزا» که یکی از همین شارحان، پی‌یر فرانسوا مورو، نوشته و اثرات مذکور را تا نیم قرن پیش توضیح داده است. مقاله دوم نوشتاری مقدماتی وارن مونتاگ ویراستار کتاب «اسپینوزای جدید» است که تا حد بسیاری به شرح دریافت‌ها از اسپینوزا در زمانی می‌پردازد که مورو بحثش را در آن‌جا خاتمه می‌بخشد و نشان می‌دهد که دلوز، ماترون، آلتوسر و دیگران چگونه در سر برآوردن اسپینوزای جدید ایفای نقش کرده‌اند. 

بعد از این دو مقاله در بخش اول، چهار بخش داریم که دو بخش آن در همین کتاب «بازیابی مکرر: قدرت اسپینوزا از کجا می‌آید؟» آمده است و دو بخش دیگر در کتاب «بارگذاری مجدد: اسپینوزا ما را با خود به کجا خواهد برد؟» آمده است. چنان‌که از پیشگفتار مترجمان فارسی می‌توان متوجه شد، عنوان بخش‌ها براساس کتابی از سون تسو با عنوان «هنر جنگ» برگزیده شده، که درواقع اشاره‌ای تلویحی به دلالت‌های اسپینوزا در مقام قسمی «ماشین جنگی» دارد که در پی تأسیس، تسخیر و بسط فضایی است برای آفرینش انسان، جامعه و هستی‌ای دیگر، و به تعبیری مدرنیته و جهانی‌شدنی بدیل. پس از بخش اول، با عنوان «طراحی نقشه‌ها»، در کتاب «بازیابی مکرر»، دو بخش با عنوان «استقرار در موضع مناسب» و «نیروها» را داریم که در بخش «استقرار در موضع مناسب» به رابطه اسپینوزا با زمانه معاصر و با سنت‌های فکری مختلف پرداخته شده است. با توجه به این‌که بسیاری از مفاهیم در این رابطه، از جمله ماتریالیسم که در توصیف فلسفه اسپینوزا بسیار استفاده می‌شود، به اصطلاحاتی مبتذل و پیش‌پاافتاده بدل شده است که خیلی از مواقع به جای این‌که معنایی را به ذهن متبادر کند می‌تواند موجب کژفهمی شود، بنابراین جستار مهم آلتوسر را در ادامه قرار دادیم که این مفهوم را نزد اسپینوزا شرح می‌دهد. در جستارهای دیگری از دلوز، نگری و توزل از این بحث می‌شود که اسپینوزا چه رابطه‌ای با ما دارد، چه رابطه‌ای با این دوره و گفتارهای رایجی مانند پست مدرنیسم دارد؟ اگر اسپینوزا موضع انتقادی دارد و ما در مقام یک نابهنجاری آن را معرفی می‌کنیم، این به چه معناست و نقادی اسپینوزایی چه تمایزی با اندیشه‌های دیگر انتقادی دارد و چه افقی پیش‌روی این نوع از تفکر است؟ 
در بخش سوم کتاب «بازیابی مکرر»، ذیل عنوان «نیروها»، از آن‌جایی که مهمترین متن اسپینوزا و شالوده هستی‌شناختی‌اش رساله اخلاق است، همه مقالات این بخش را بر اساس این هدف برگزیده‌ایم که برخی از بخش‌های اخلاق و نکات کلیدی آن‌ها، از مفهوم خدا و قدرت او، تا تأثیرات، و عشق، تشریح شود. 

 این مقالات را چگونه انتخاب کردید؟
مقالات از بین آثار سه دسته از شارحان برگزیده شده است: 1) شارحان موج اول، یعنی فلاسفه‌ای همچون دلوز، آلتوسر، ماترون و جانکوتی؛ 2) شارحان موج دوم، متفکرانی همانند نگری، بالیبار، ماشری، توزل و تا حدودی مورو؛ و 3) شارحان موج سوم، یعنی کسانی همچون مونتاگ، استولز، دل لوکزّه، شارپ و لوردون. در کتاب «بارگذاری مجدد»، ما دو بخش به اسم «برپایی عملیات» و «پیشروی لشکریان» را داریم که مقالات این دو بخش به مفاهیم و مباحث خاص حوزه سیاست، اقتصاد، تاریخ و حتی زندگی روزمره می‌پردازد، گسترده‌ای که از سکسوالیته، شر، اخلاق و بخت تا تروریسم، فاجعه و بحران اقتصادی، انقلاب و دموکراسی را در برمی‌گیرد. بر همین اساس، جستارهایی را از این شارحان برجسته انتخاب کردیم که شامل سی مقاله است که در دو کتاب جمع‌آوری شده است. البته باید یادآور شویم که بی هیچ تردیدی این مقالات تنها مقالات مهم و قابل اعتنایی نیست که درباره اندیشه اسپینوزا وجود دارد، اما می‌توانیم مدعی باشیم که همه آن‌ها در زمره مهم‌ترین‌ها جستارها قرار دارند و با یکدیگر مجموعه‌ای بدیع و روشنگر از فلسفه اسپینوزا و دلالت‌های آن در حوزه‌های مختلف تفکر و عمل در زمانه حاضر را تشکیل داده‌اند.

مسئله‌ای که باز هم مشتاقم درباره آن توضیح بیشتری ارائه دهید، منطق انتخاب این مقالات خاص است، به قول خودتان، انبوه مقالات مهم و قابل اعتنایی است که می‌توان در این راستا برگزید.
چنان‌که ذکر شد این مجموعه را با توجه به شناختمان از سنت‌های مختلف و مفاهیم مهم و کلیدی تدوین کردیم. در این راستا سعی کردیم متون مختلفی را از شارحان برجسته در مباحث گوناگون متافیزیکی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برگزینیم؛ یعنی آن مقالات شاخص و مورد بحثی که می‌تواند برای افراد علاقه‌مند به کاوش جدی‌تر در باب سویه‌های مختلف تفکر اسپینوزا روشنگر و یاریگر باشد. مثلا دو مورد از مقالات به لویی آلتوسر تعلق دارد که به عنوان یکی از پایه‌گذاران جریان بازگشت به اسپینوزا مطرح است. می‌دانیم که متن مبسوط و کاملی از وی در خصوص اسپینوزا بر جا نمانده است. آلتوسر در کل دو مقاله در رابطه با اسپینوزا دارد که یکی، با عنوان «در باب اسپینوزا»، در کتاب «جستارهای خودانتقادی» (1973) منتشر شده است. همچنین در آثار پس از مرگش در آرشیوهای وی نیز مقاله‌ای داریم با عنوان «تنها سنت ماتریالیستی: بخش اول اسپینوزا». این‌ها تنها متونی است که از آلتوسر در خصوص اسپینوزا به جا مانده است که نظر به اهمیت آلتوسر و سنت وابسته به وی هر دو در کتاب «بازیابی مکرر» ترجمه شده است.

همچنین از کارهای مختلف ژیل دلوز درباره اسپینوزا، یعنی هم از «اسپینوزا، فلسفه عملی» و هم از «اکسپرسیونیسم در فلسفه» جستارهایی را برگزیده و ترجمه کرده‌ایم تا فهم دلوزی از اسپینوزا را در نقاط خاصی نشان دهیم. از الکساندر ماترون که، متأسفانه، تا همین لحظه در جهان انگلیسی زبان کتاب خاصی ترجمه نشده و صرفاً مقالاتی پراکنده از وی را این‌جا و آن‌جا می‌توان یافت، هم در «بازیابی مکرر» و هم در «بارگذاری مجدد» مقالاتی در خصوص متافیزیک و سیاست اسپینوزا ترجمه کرده‌ایم. حتی از امیلیا جانکوتی که یک اسپینوزاپژوه برجسته ایتالیایی است یکی از جستارهایش را که مربوط به بخش سوم اخلاق، و مبحث تأثیرات، است آورده‌ایم. 

خوشبختانه از نسل‌های بعدی مانند بالیبار، ماشری، نگری و... متون بسیار بیشتری در دسترس است. درواقع، یکی از اهداف ما و منطق راهنمای مقالات انتخاب و ترجمه شده، پوشش این سنت‌های تفسیری مختلف بوده است: یعنی دست‌کم سنت‌های آلتوسری، دلوزی، و ماترونی. هدف دیگر برگزیدن مقالات بر اساس مباحث و مفاهیمی بوده که واجد اهمیت به نظر می‌رسند. بر این اساس، چنان‌که پیش‌تر گفتم، مقالاتی گزینش شده است که تاریخچه دریافت‌ها از اسپینوزا را شرح دهد و رابطه اسپینوزا با ما و سنت‌ها و گفتارهای فلسفی رقیب و همپیمانش را توضیح می‌دهد. همچنین سعی شده رساله دشوارفهم «اخلاق» را از زوایای مختلف بخوانیم و از شارحان مختلف برای یاری به علاقه‌مندان به هستی‌شناسی بدیع و کم‌نظیر اسپینوزا کمک بگیریم. همچنین مفاهیم و مسائلی که در کتاب دوم آمده اغلب موضوعات مهم و جالب‌توجهی هستند که تصور می‌کنیم اسپینوزا در هر کدام ایده‌های بدیع و مهمی دارد که هم بر نابهنجاری وی دلالت دارد و هم مخاطب را به فهمی بدیع از هستی رهنمون می‌شود. در نتیجه، بر اساس دو بردار سنت‌های مختلف تفسیر و مفاهیم مهم و اساسی به ترسیم نموداری از مقالات پرداختیم که هسته محوری آن مواجهه‌ای است دیگرباره و مکرر با اسپینوزا.  

به طور مشخص‌تر، بخشی از این مقالات متونی است که در کتب مختلف بارها به آن‌ها ارجاع داده شده است. مانند جستارهای آلتوسر که خیلی محل ارجاع پیروان وی بوده است. همچنین مقاله دلوز در باب تفاوت اخلاق و اخلاقیات، یا جستار «اسپینوزا و ما»ی وی که حاوی تزهای بسیار مهمی درباره فلسفه اسپینوزاست. یا مثلاً ایده‌های ماترون درباره شورش و دموکراسی، و مقاله به‌شدت مورد ارجاع بالیبار با عنوان «ترس [از] توده‌ها» که در بحث چیستی و دلالت‌های انبوه خلق بسیار اهمیت دارد.

باید در انتها اذعان کنم که این مجموعه به تدریج سروشکل گرفت و به این صورت نبوده است که از ابتدا دقیقاً بدانیم کدام مقالات را باید کار کنیم. در واقع، در ابتدا بخشی یا چیزی حدوداً بیش از نیمی از این مقالات مشخص شده بود. اما وقتی جلوتر رفتیم دغدغه‌ها و نکات دیگری اضافه می‌شد. مثلا لازم دیدیم که، به اتکای مقالاتی که برمی‌گزینیم، به نگرش اسپینوزایی به بحران‌های اقتصادی هم نظر بیندازیم، سیاست درون ماندگار یا فارغ از تعالی را ایضاح کنیم، و اخلاق بدیل اسپینوزایی را در بطن و گریز از وضعیت موجود واکاوی کنیم؟ 
 
بعد از این چه کاری در دست دارید؟
 پیش‌تر قصد داشتیم مجموعه کتاب‌هایی را که تحت عنوان پروژه‌ «مواجهه با ماکیاولی و اسپینوزا» برای ترجمه برگزیده بودیم با مجموعه مقالاتی در معرفی تفکر ماکیاولی به پایان برسانیم، یعنی کاری همچون این دو کتاب اخیر در باب اسپینوزا. در همین راستا مقالاتی را هم برگزیدیم اما به دلیل برخی مشکلات و گرفتاری‌های شخصی برای دوست خوبم، آقای کرمی، امکان انجام این کار میسر نشد. لذا، این پروژه، طبق آن برنامه مشخص، با چاپ «بارگذاری مجدد» به پایان می‌رسد. اما بی‌تردید این مجموعه بخش بسیار کوچکی از مواجهه بزرگتری است که به لطف افراد بسیاری، بسی پیش از ما، آغاز شده و به‌یقین در آینده نیز ادامه خواهد یافت. شک ندارم که کسان دیگری هستند که به تداوم و تأثیرپذیری از این مواجهه ادامه خواهند داد و امیدوارم که آن‌ها کارشان را بهتر، قدرتمندانه‌تر و اثرگذارتر از ما انجام دهند. در همین راستا از جمله باید به انتشار ترجمه فارسی کتاب «نابهنجاری وحشی» نگری اشاره کنیم، یعنی یکی از مهمترین منابع و مراجع نواسپینوزیسم که به لطف زحمات آقای سید محمد جواد سیدی انجام گرفته است. و همچنین زمزمه‌هایی هم شنیده می‌شود که افراد دیگری آثار مهم دیگری را در همین راستا دارند ترجمه می‌کنند. 

خودم من هم در یک سال اخیر بیشتر سعی کرده‌ام به خواندن و تفکر در خصوص مسائلی از منظر ماکیاولین ـ اسپینوزیستی بپردازم که در جامعه ما و جهان امروز رخ می‌دهد. چه در قالب مطالعات شخصی و چه در قالب یادداشت‌ها و مقالاتی که نوشته‌ام و احساس کرده‌ام در آن موارد حرفی برای گفتن هست. البته در این مدت یکی دو کار را که از قبل ترجمه کرده‌ام نیز ویراستاری و برای چاپ به ناشر داده‌ام، آثاری که بیشتر جنبه شرح و معرفی آرای شارحان مذکور، و مشخصاً آلتوسر و نگری، دارد تا خود متون اصلی و تفسیری این متفکران. امیدوارم که بتوان درآینده باز هم کارهای دیگری در همین راستا انجام داد.

کتاب «بارگذاری مجدد» چه زمانی منتشر می‌شود؟ 
تصور می‌کنم کتاب «بارگذاری مجدد» اگر این بحران کرونا همه چیز را به هم نمی‌ریخت، تا الان چاپ شده بود. متأسفانه کرونا، از جمله باعث کاهش شدید فعالیت‌ها در حوزه صنعت نشر شده است. بنابراین با توجه به مسائلی که درباره انتشار، توزیع و فروش کتاب وجود دارد، فعلاً اثری که برای آخر سال 98 آماده بود هنوز منتشر نشده است و من هم اطلاع دقیق ندارم که کی این اتفاق خواهد افتاد. اما، به هر حال این کتاب جزو آثاری است که در اولین فرصت که فعالیت‌ها در حوزه عمومی میسر می‌شود، منتشر خواهد شد و راستش خود من هم به‌شدت مشتاق انتشار آن هستم.

اگر موافق باشید در پایان صحبتمان به وضعیت کنونی نگاهی بیندازیم، از دید شما چنانچه اکنون اسپینوزا در قید حیات بود نسبت به این وضعیت و پاندمی شدن کرونا چگونه موضع می‌گرفت؟ در واقع می‌خواهم، با توجه به یک امر انضمامی و همگانی رویکرد اسپینوزا را در تحلیل یک امر معاصر بدانم.
 واقعاً نمی‌دانم که شخص اسپینوزا در این زمانه و در برابر این وضعیت چگونه می‌اندیشید و موضع می‌گرفت، اما می‌توان تا حدودی چگونگی مواجهه تفکر اسپینوزا را با شرایط همه‌گیر شدن بیماری، ترس، انواع و اقسام خرافات پیشامدرن ـ مدرن ـ پست‌مدرن و چگونگی مقابله با آن بازسازی کرد. لذا باید بین اسپینوزا در مقام شخصی با محدودیت‌های بدنی و ذهنی تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و ... با اسپینوزا در مقام نام یک ماشین عملگری که هر نوع انفعالی، از جمله ترس و دهشت و سوژه ترس‌خورده ناشی از آن، را به عوض تخطئه سبب‌شناسی می‌کند و در پی نیرویی است که آن را برطرف و به جای‌اش انفعالات شادمانه، تأثیرات شادی بخش، مفاهیم خردمندانه و در نهایت جمهوری آزاد بنشاند. بنابراین، تصور می‌کنم تقریباً روشن است که رویکرد اسپینوزایی چگونه رویکردی است و چه تمایزی با دیگر شیوه‌های اندیشیدن رایج دارد.

فلسفه اسپینوزایی از آن‌جایی که هستی را گشوده، سرشار، غنی، و همواره در حال زایش می‌داند هیچ جایی برای ماتم گرفتن و انذارهای الهیاتی ـ سیاسی درباره از راه رسیدن آخرالزمان و دولت توتالیتر ندارد. برای مثال، اگر به مفهوم شر نظر بیفکنیم که به نحوی در کنه بسیاری از نظریات در خصوص فجایع می‌توان یافت، می‌بینیم که اسپینوزا یا این مفهوم را بالکل کنار می‌گذارد یا آن را به شیوه‌ای به‌تمامی ماکیاولین در قالب اثرات و پیامدها، در سطح درون‌ماندگار هستی، و بر مبنای رابطه‌اش با میل ارزیابی می‌کند. بر این اساس، اسپینوزا همه چیز را در چارچوب مفاهیم «خوب» و «بد» به معنای عینی آن قرار می‌دهد و به عوض قضاوت‌های پیشینی، توخالی و اخلاقیاتی، به صورت اتصالی درباره پدیده‌ها داوری می‌کند. پس از منظر اسپینوزا این مهم است که چه توزانی از نیروها بر سر کرونا مانند هر پدیده دیگری شکل می‌گیرد. اگر کرونا ویروس را با جنگ جهانی دوم با ده‌ها میلیون کشته، نسل‌کشی، یهودسوزان و بمب اتمی مقایسه کنیم، بی‌تردید اذعان خواهیم کرد که کرونا ویروس فاجعه بسیار کوچک‌تری است، اما از دل همان جنگ جهانی چه بداعت‌ها و زایش‌هایی، چه مقاومت‌ها و مبارزاتی زاده شد. لذا، اگر کرونا ویروس موجب شود که ناتوانی، درماندگی و فلاکت نظم موجود و نهادها و کارگزاران آن عیان شود و نیروهای انبوه خلق چنان بسیج، متصل و تشدید شوند که «وضعیت فعلی امور» تغییر یابد، باید آن را همچون کاتالیزوری برای دگرگونی «خوب» تلقی کرد.

رویکرد اسپینوزایی آن نگاهی است که در هر وضعیتی به جای خیرگی به تیرگی و مرگ و نیستی، در جستجوی رؤیت فرصت‌ها و شانس‌هایی است که فورتونا (بخت) پیش پای‌مان قرار می‌دهد و ویرتوی‌مان را به بوته آزمایش می‌گذارد. بی‌تردید برای فهم رویکرد اسپینوزا باید وی را به ماکیاولی متصل کرد و خواند یعنی قسمی ماشینی کردن، ایجاد سیلانی از انرژی که این عملگر را معاصر ما می‌کند.  اسپینوزا می‌گوید به جای آن‌که تفکرمان را بر اساس مفاهیم اخلاقیاتی «خیر» و «شر» به بند بکشیم و پدیدارها را از این حیث فهم و داوری کنیم، هر بحران یا برخروشیدن رودخانه‌های وحشی را می‌توان به شکل فرصتی برای رخ نمودن ویرتو و تقویم ماشین‌های قلمروزدا و گرد هم آمدن نیروهایی جویای آزادی ببینیم که از دل هر چرخشی در مسیر مستقیم اتم‌ها زایش‌های بدیع و تا به حال ناممکن را ممکن می‌کنند. 


 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد ۰۱:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
    خیلی ممنون. به نظر می‌آید که باید اسپینوزا را بیش از پیش جدی بگیریم!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها