چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۵
مفسران در یافتن مصداقی تاریخی برای ذوالقرنین سردرگم هستند!

احسان روحی مولف کتاب «در جست‌و‌جوی ذوالقرنین» می‌گوید: تمام داستان‌هایی که در قرآن و روایات اسلامی به ذوالقرنین اشاره دارد در سنت مسیحی-یهودی به اسکندر منسوب است. اسلام و یهود و مسیحیت، یک سری داستان‌های مشابه در مورد یک پادشاه دارند که در روایات قرآن، آن پادشاه ذوالقرنین است و در مسیحیت و یهودیت، اسکندر.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مریم منصوری: یکی از جذاب‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین داستان‌هایی که در کتاب خدا بیان شده، به پادشاهی ملقب به ذوالقرنین اختصاص دارد. قرآن کریم نسب این پادشاه را بیان نکرده و تنها به ذکر کلیاتی از وقایع حیات او بسنده کرده است. همین امر سردرگمی مفسرین را در یافتن مصداقی تاریخی برای او به دنبال داشته و منشاء ارائه نظریات مختلفی در این باب شده است.

کتاب «در جست‌و‌جوی ذوالقرنین» تالیف احسان روحی که از سوی نگاه معاصر منتشر شده است، در پی ارائه پاسخی به این سردرگمی است و می‌کوشد تا بر مصداق تاریخی ذوالقرنین در یافته‌های فرهنگ‌های گوناگون نور بتاباند. با احسان روحی درباره این پژوهش گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

آیا اشاره به ذوالقرنین در میان کتب مقدس، فقط در قرآن بوده است؟
شخصیت و داستان‌های ذوالقرنین تحت نام اسکندر مقدونی در متون مسیحی و یهودی پیش از اسلام بوده اما تشخص نام ذوالقرنین آن طور که یکی از محققان غربی‌ به نام اندرسون هم اشاره کرده‌ در قرون وسطی و بعد از اسلام جا افتاده است. البته سفرهای اسرارآمیزی که به او نسبت داده می‌شود و ساختن سد و تمام داستان‌ها و موتیف‌های مربوط به او، در شخصیت‌های پیش از اسلام نظیر اسکندر و گیلگمش مورد اجماع غربی‌‌ها است.

موتیف را در این روایات چطور تعریف می‌کنید؟
منظور از موتیف، داستان‌های مجزا از هم است که به یک شخصیت نسبت داده می‌شود که از آن جمله می‌توان به سفر به کرانه‌های غربی‌- شرقی زمین، ساختن سد، جستجوگری یک پادشاه و... اشاره کرد. تمام این‌ها داستان‌های مجزا در سنت ادیان گذشته است که به یک سری از پادشاهان منسوب شده که اسکندر و گیلگمش در بین‌النهرین از آن جمله هستند. پاتریشیا کرون، خاورشناس مطرح معتقد است؛ گیلگمش هم در نام خودش ادامه حیات داد و هم در نام شخصیت‌های دیگر. داستان‌هایی که در بین‌النهرین منسوب به گیلگمش هستند، این نکته را مطرح می‌کنند که او به خاطر ترس از مرگ به دنبال جاودانگی می‌رود. بعدها این داستان‌ها در سنت مسیحی-یهودی به اسکندر هم منسوب می‌شود.
 
چه توصیفی از ذوالقرنین در قرآن شده است؟
با یک نگاه کوتاه و اجمالی، داستان خیلی مبهم است. غربی‌ها معتقدند که در داستان‌های قرآن اشارات تاریخی و قصه‌ها، مرموز و مبهم است. در داستان ذوالقرنین و بقیه داستان‌هایی که در سوره کهف آمده، این ابهام دو چندان است. در قرآن توضیحاتی مجمل آمده راجع به پادشاهی که سفرهایی به شرق و غرب کرد. به جای این که به صراحت بگوید؛ به مغرب سفر کرد، می‌گوید؛ جایی که خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود غروب می‌کند. جایی دیگر هم اشاره‌ای به یاجوج و ماجوج شده، اما به شدت مبهم است.

در زمینه شخصیت تاریخی ذوالقرنین هم تا کنون خیلی به نتیجه نرسیده‌اند. ویژگی‌های او قابل تطبیق با دیگر پادشاهان باستانی هم هست. به عنوان مثال، در مورد ساختن سد توسط ذوالقرنین و ناحیه‌ای به نام بین‌السدین، این اشاره را دارد که او سدی ساخت و اقوام را پشت سد محبوس کرد و این محبوس بودن آنها ادامه پیدا می‌کند تا روز قیامت. الان اصلا چنین مشخصه‌های جغرافیایی مشاهده نمی‌شود که یک قومی تا قیامت محبوس شوند.
 


به طور معمول در قصه‌گویی قرآن ما با اشارات و تلمیح‌هایی در قصه‌ها مواجه هستیم و به جز قصه حضرت یوسف، هیچ داستانی در قرآن به صورت کامل تعریف نمی‌شود.
نظریه‌ای هست مبتنی بر این که داستان‌های قرآن بیان سمبولیک دارند و بیشتر پندآموز هستند تا این که ارجاع تاریخی آنها مطرح باشد. این نظریه وقتی شکل گرفت که مسلمانان متوجه شدند که در بسیاری از موارد ناموفق هستند که از داستان‌های قرآن در برابر علم نوین دفاع کنند. به عنوان مثال هم به اصحاب کهف اشاره می‌کنند؛ قومی که بیش از سه سده خوابیدند. در این نگاه به خوابیدن صدها ساله این قوم به صورت سمبولیک نگاه می‌شود و می‌گویند که ما نباید به دنبال ما به ازای تاریخی در این قصص باشیم. این نگاه از نظر غربی‌ها یک دفاعیه نویسی (اپولوژی) است.

در دفاعیه نویسی، افراد سعی می‌کنند در درستی اعتقادات‌شان چیزی بگویند هر چند که در چارچوب‌های خود آن کتاب مقدس هم نگنجد. این که ما بگوییم داستان ذوالقرنین یا اصحاب کهف هم یک بیان تمثیلی بوده، یک دفاعیه نویسی است. در حالی که ادعای قرآن این است که «انباء غیب» و «قصص حق» را می‌گویم. قرآن بارها گفته که من «بیان» هستم؛ یک چیز مشخص و روشن. پس بیایید داستان را خیلی پیچیده نکنیم و اگر داستانی مرموز است، ما یا سکوت کنیم و یا به دنبال تحقیق برای اثبات آن برویم. در غیر این صورت، نگاه تمثیلی یک دفاعیه نویسی است.
 
مصداق تاریخی ذوالقرنین کیست؟
تمام داستان‌هایی که در قرآن و روایات اسلامی به ذوالقرنین اشاره دارد در سنت مسیحی-یهودی به اسکندر منسوب است. اسلام و یهود و مسیحیت، یک سری داستان‌های مشابه در مورد یک پادشاه دارند که در روایات قرآن، آن پادشاه ذوالقرنین است و در مسیحیت و یهودیت، اسکندر. از زمان تئودور نولدکه تا همین الان نظریه‌ای مطرح است که پیامبر یک داستان مسیحی سریانی زمان خودش را وارد قرآن کرده است. این شبهه‌ای از سوی خاورشناسان است؛ چرا که اسکندر یک مشرک بوده است. در کنار این، یک سری داستان‌های دیگری هم بین ادیان، مشترک است.

مثلا داستان نوح در عهد عتیق با روایت قرآن، شباهت‌های انکارناپذیری دارد. از منظر دینی، این اتفاق به این خاطر می‌افتد که خاستگاه تمام ادیان یکی است و این اشتراکات به خاطر خدای واحد پدید می‌آید. اما علم سکولار بیان می‌کند که نوعی اقتباس بینامتنی بین این روایت‌ها و کتب صورت گرفته است. من هم در این کتاب، ذوالقرنین را یک بحث درون دینی دیدم. با این پیش‌فرض که خدا و وحی حقانیت دارد. درباره ذوالقرنین باید گفت که داستان او مشابه داستان اسکندر در متون مسیحی و یهودی است. بسیاری از روایت‌های قرآن، مابه‌ازایی در کتاب مسیحی و یهودی دارد. اما مشکل این است که به شهادت تاریخ، اسکندر یک شخصیت الهی نبوده و این، علی الظاهر، موید فرضیه اقتباس غربی‌ها است و باید توضیحی برای این مسئله عنوان کرد.

چرا؟
اسکندر دو شخصیت مجزای تاریخی و اساطیری دارد. شخصیت تاریخی اسکندر مقدونی بعد از رنسانس شناسایی شد. اما پیش از آن، مردم اسکندر را در قالب اساطیر می‌شناختند. خاورشناسان معتقدند که شخصیت اساطیری اسکندر که پیش از قرون وسطی مطرح بوده در روایات اسلامی نیز قابل شناسایی است. ایشان همه بر این باورند که پیامبر شخصیتی را می‌گوید که پیش از این هم در روایات یهودی-مسیحی از آن یاد شده است. شاید به همین دلیل این مسئله چندان در مجامع علمی مسلمانان مطرح نشد. مشکل اساسی این جا است که شخصیت مشرک اسکندر که تربیت یافته فرهنگ هلنیستی-یونانی است، چطور وارد قرآن شده است؟

روند تحقیقاتی مسلمانان در این موضوع با روند تحقیقاتی غربی‌ها، دو مسیر و دیدگاه متفاوت دارد. در دیدگاه مسلمانان همه چیز مرموز است. اما خاورشناسان همه یک صدا می‌گویند که شخصیت اساطیری اسکندر در قرآن به عنوان ذوالقرنین مطرح شده و مسلمانان تا کنون در قبال آن سکوت کرده‌اند. من در این کتاب کوشیده‌ام تا این مشکل را حل کنم.
 
شما کوروش را به عنوان مصداق تاریخی ذوالقرنین معرفی کرده‌اید؟
راه حل من این نبود. من برای این که بتوانم وارد این بحث شوم، نظریه ابوالکلام آزاد، محقق هندی را نقد کردم که معتقد است؛ ذوالقرنین کوروش است. در فصل اول این کتاب، در مقایسه آیات قرآن با کوروش به این نتیجه رسیدم که تفاوت‌های آشکاری بین کوروش و ذوالقرنین است. واقعیت این است کسی که تاریخ را بی‌طرفانه می‌خواند، نمی‌تواند این همه اسناد تاریخی را بخواند و در مقابل این نگاه تسلیم نشود که کوروش حاکم قابل احترامی بود و مردم سرزمین او اوضاع بهتری در مقایسه با بسیاری از ادوار داشتند. این که من می‌گویم کوروش ذوالقرنین نیست هرگز به معنای تخطئه کوروش نیست، بلکه این تطبیق، تطبیق درستی نیست.

پس شما هم به این نتیجه رسیدید که گیلگمش مصداق بهتری از ذوالقرنین در روایت قرآن است؟
گیلگمش گزینه نهایی به عنوان مصداق ذوالقرنین در روایت قرآن است. داستان مرتبط با او شباهت‌های انکارناپذیری با ذوالقرنین و اسکندر دارد که البته من نظر خاورشناسان را به طور کامل در این زمینه قبول ندارم. عرض کردم که پیامبر یک سری مشخصاتی را برای ذوالقرنین برشمرد که غربی‌ها که اشتراکاتی بین او و اسکندر دیدند، فرضیه تطابق ذوالقرنین و اسکندر را مطرح کردند. اما حقیقت این گونه نیست! اساسا نام اسکندر در روایات شیعی حذف شده است و شواهد خوبی موجود است که پیامبر و ائمه، نام اسکندر را منسوخ کردند و بعد از اسلام ذوالقرنین شناخته شده بود و اسکندر؛ نه!

یهودی‌ها و مسیحی‌ها، اسکندر را یک شخصیت الهی می‌دانستند. در زمان پیامبر هم یک شخصیت اساطیری از اسکندر مطرح بود. اما پیامبر اسکندر بودن ذوالقرنین را قبول نکرد. در قرآن و روایات شیعی، هیچ جا اسمی از اسکندر نیست. و پیامبر سعی داشت تا باور رایج یهودی-مسیحی زمان خودش را تصحیح کند. شواهد این را من در کتاب آورده‌ام. حرف خاورشناسان از این حیث که داستان ذوالقرنین با اسکندر یهودی- مسیحی شباهت داشته درست است، اما تطبیق ذوالقرنین و اسکندر صحیح نیست.

نگاه خاورشناسان به گیلگمش به عنوان مصداق ذوالقرنین چیست؟
ون بلیدل، پاتریشیا کرون و از همه مهمتر هنکلمن در کتاب‌ها و مقالات خودشان ثابت کرده‌اند که تمام داستان‌های مربوط به اسکندر، متعلق به یک شخصیت تاریخی کهن‌تر از او به نام گیلگمش است و تحقیقات و مدارکی در این زمینه وجود دارد. البته این نکته به معنای این نیست که در زمان پیامبر، افراد می‌دانستند که گیلگمشی وجود دارد. البته ما اعتقاد داریم که پیامبر متصل به وحی است اما او نمی‌تواند با زبان علم به مردم زمان خودش پاسخ دهد، پس طبیعی است که کسی در آن زمان گیلگمش را نمی‌شناخت اما داستان‌های مربوط به او  در کتب یهودی-مسیحی در قالب نام اسکندر آمده بود. من در این کتاب، یک سند سریانی ارائه داده‌ام که گیلگمش را به عنوان پادشاه هم‌عصر حضرت ابراهیم معرفی می‌کند و همین مطلب در رابطه با ذوالقرنین روایات اسلامی هم مطرح است.

آیا می‌شود از روایات کتب مقدس و به خصوص قرآن، برداشت تاریخی هم داشت؟
بله. به عقیده من آنچه که از ظاهر قرآن فهمیده می‌شود، بدون این که ما بخواهیم چیزی را از ذهن خودمان به قرآن تحمیل کنیم، این است که قرآن می‌گوید که به امر واقع اشاره دارد و پیامبر گفته که من این کتاب را برای هدایت انسان‌ها آورده‌ام و همه چیز در آن روشن بیان شده است. به این ترتیب ما نمی‌توانیم بگوییم که از قرآن می‌توان برداشت سمبولیک داشت. این نگاه، نوعی اپولوژی و دفاعیه‌نویسی است (که این تعبیر بار منفی دارد) چرا که اگر ما نگاه تاریخی به روایات قرآن نداشته باشیم و بگوییم که باید با نگاه تمثیلی آن را بررسی کنیم، این بیان فردی است که در تنگنا قرار گرفته و نمی‌تواند برای دفاع از دین خودش، مطلبی را بیان کند که قانع کننده باشد. اگر ما به داستان‌های قرآن، نگاهی تمثیلی داشته باشیم، نوعی اپولوژی و دفاعیه است.

من برای بررسی خاستگاه تاریخی ذوالقرنین، 5 سال وقت گذاشتم و شواهد موجود با ذوالقرنین را بررسی کردم که راهی طولانی بود در حالی که راحت‌ترین راه برای برخورد با روایات قرآن این است که در برخورد با آن‌ها رویکردی تمثیلی داشته باشیم. اما ادعای قرآن این است که قصص حق را بیان می‌کند. ضمنا رویکرد تمثیلی پاسخ درخوری در برابر انتقادهای خاورشناسان ندارد.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • احمد صمیمی ۲۰:۴۹ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۹
    کتاب درجستجوی ذوالقرنین مبتنی بربررسی های موشکافانه وعمیق واستفاده ازمنابع علمی ومتقن پژوهشی تاءلیف گردیده است وقابل بحث واستناد درمحافل آکادمیک است ومیتوان درکنار تحقیقات واستنادات مطرح شده درکشف وانطباق تاریخی ذوالقرنین باگزینه های موجود تاریخی ، تاکنون بدین قوت واستحکام ادله ارائه نشده است . ضمن تبریک به آقای احسان روحی محقق ارجمند ازخداوند توفیقات روز افزون دربررسی وتحقیقات قرآنی برای ایشان مساءلت مینمایم آنی
  • زهره مجد ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۷/۲۰
    کاملا واضح است که یافتن مصادیق واقعی برای شخصیت های قصص قرآنی وتحقیق دراثبات این مهم، آن چنان ارزشمند است که حتی برای گروهی که نظر سمبولیک به داستان های قرآنی دارند نیز راهگشا ومؤثر خواهد بود. باتشکرازنویسنده گرامی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها