پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۵
تیر یا عطارد در اسطوره‌های ایرانی ستاره فلکی دبیر است

محمد قاسم‌زاده به مناسبت 14 تیرماه روز قلم گفت: اصولا نوشتن را در اسطوره‌های ایرانی به بشر نسبت نمی‌دهند. در شاهنامه، وقتی هوشنگ دیوها را اسیر می‌کند، به آنها اجازه زندگی می‌دهد، به شرطی که نوشتن را به بشر بیاموزند. نوشتن تحت اختیار دیوها بوده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مریم منصوری: چهاردهم تیرماه، برابر با جشن تیرگان به نام روز قلم نامگذاری شده است. با محمد قاسم‌زاده، پژوهشگر، درباره این روز و پدیده‌ قلم در باور اساطیری ایران باستان گفت‌وگویی داشته‌ایم.

کمی درباره قلم در تاریخ ایران باستان بگویید؟
چهاردهم تیرماه در تقویم ایران باستان، روز تیر از ماه تیر است. در تقویم باستانی ایران، هر روز یک نام دارد. وقتی نام روز و ماه، یکی می‌شود آن روز را جشن می‌گرفتند. چهاردهمین روز از ماه تیر هم تیر نام دارد و در این روز جشن تیرگان را می‌گرفتند.
اما تیر یا عطارد در اسطوره‌های ایرانی ستاره فلکی دبیر است. از منظری، عطارد نویسنده فلک است و به همین دلیل، چهاردهم تیرماه را روز قلم نامیدند. چون به نوعی جهان را تیر یا عطارد می‌نوشته است.
 
با این وجه اسطوره‌ای، آیا نوشتن در فرهنگ ایران باستان، یک امر زمین محسوب می‌شده است؟
اصولا نوشتن را در اسطوره‌های ایرانی به بشر نسبت نمی‌دهند. در شاهنامه، وقتی هوشنگ پیشدادی دیوها را اسیر می‌کند، به آنها اجازه زندگی می‌دهد، به شرطی که نوشتن را به بشر بیاموزند. نوشتن تحت اختیار دیوها بوده است.
 
چرا دیوها؟... یعنی نوشتن، امری مذموم به شمار می‌آمده؟
این یک تغییر ماهیت در اسطوره است. وقتی اساطیر هند و ایرانی از هم تفکیک می‌شوند، تغییری در ماهیت برخی از اساطیر اتفاق می‌افتد. یعنی برخی از اساطیر که پیش از این در ایران، دیو بوده‌اند، در هند فرشته محسوب می‌شوند و برعکس. به نوعی این مفاهیم در مقابل هم قرار می‌گیرند. بی‌تردید این دیوهایی که قرار بوده نوشتن را به انسان بیاموزند، در هنگامی که فرهنگ ایرانی و هندی آمیخته بوده، دیو نبوده‌اند و در آن زمان نوشتن یک امر مقدس به شمار می‌آمده است.


هوشنگ پیشدادی در شاهنامه شاه تهماسبی

کلمه دیوان به معنای مجموعه اشعار شاعران هم از همین جا آمده است؟
بله. این کلمه را در دیوان شعرا به معنای مجموعه اشعار هم می‌بینیم. اصلا در دربارهای قدیمی تا دوره صفویه، وزارتخانه‌ها را با عنوان دیوان نامگذاری می‌کردند. مثلا بیهقی، رئیس دیوان رسائل بوده که به نوعی وزیر فرهنگ و هنر به شمار می‌آمده است. این کلمه دیوان از آنجا آمده و نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، سرچشمه نویسندگی و نوشتن را یک امر ماوراءزمینی می‌دانستند. پس حتما مقدس بوده است. به همین دلیل هم در دربار، مقام نویسندگی را به هر کسی نمی‌دادند. آنها باید مراحل زیادی را از کاتب ساده که مسئولیت نسخه‌نویسی داشت، طی می‌کردند و بعد از گذراندن امتحانات بسیار به مقام دبیری می‌رسیدند. شما به نام بیهقی دقت کنید؛ «خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر» دبیر یعنی نویسنده. یعنی این که بیهقی تمام موارد آزمون و سواد را نشان داده تا به مقام دبیری برسد.

دردوره‌ رضاشاه فرهنگستان زبان، کلمه دبیرستان را برای مقطع متوسطه از همین رو انتخاب کرد. یعنی مرحله‌ای که محصل یا دانش‌آموز از یادگیری ابتدایی فراتر رفته است. یعنی الان دیگر هوشیار است و می‌خواهد راهی را انتخاب کند. این معنایی است که فرهنگستان برای کلمه دبیرستان در نظر داشت. به هر حال در اسطوره و تاریخ، نویسندگی یک امر ماورایی محسوب می‌شود و با اساطیر زمینی نمی‌توان آن را سنجید. در داستان فریدون در شاهنامه، وقتی که ضحاک را در کوه دماوند زندانی می‌کند، بعد فریدون برمی‌گردد و به مردم می‌گوید که حالا همه باید به کارهای اصلی خودشان برگردند.

چرا؟ ماجرا از چه قرار بود؟
در دوره ساسانی، طبقات اجتماعی به چهار دسته یا کاست تقسیم شده بود. حتی از دوره انوشیروان داستانی هست که به هنگام لشکرکشی بودجه نداشت. کفشدوزی به او می‌گوید؛ من همه ثروتم را به تو می‌دهم که فرزندم به مدرسه برود. اما انوشیروان قبول نمی‌کند که این کاست بشکند. در دوره ضحاک، کاست‌ها شکسته بود و افرادی از کاست‌های مختلف در هم تنیده شده بودند. شاملو هم در سخنرانی آمریکا از همین منظر به فردوسی حمله کرد. در حالی که مهرداد بهار- اسطوره‌شناس- به شکلی دیگر با این ماجرا برخورد می‌کند. او منابعی  که به دست فردوسی رسیده را دستکاری شده می‌بیند و معتقد است؛ ضحاک، یک نفر نیست. بلکه یک سلسله است که در شاهنامه در قالب یک نفر نمایان شده است. مثل فرعون در تاریخ مصر.

او معتقد بود که ضحاک، حکومتش حاصل یک قیام دهقانی بود که نظم اجتماعی کاست‌ها را به هم زد. یکی از کاست‌‌هایی که به هم ریخته بود و مردم به آن وارد شده بودند، دبیران بودند. این نشان از اهمیت نویسندگی در فرهنگ کهن ما دارد. کما این که می‌بینید که در جشن‌های دوازده‌گانه ایران باستان، جشنی برای سلحشوران یا دهقانان گرفته نمی‌شود. ولی برای قلم جشنی برگزار می‌شود. در حالی که ما در فلک، سیاره‌ای به نام بهرام داریم که سمبل جنگ است. این اتفاق به این خاطر است که جنگ مذموم بوده و قلم اعتبار داشته است. مهر هم اعتبار داشته و زهره یا ناهید، سمبل عشق و دلبری و موسیقیدان فلک است. اما او به پای قلم نمی‌رسد و حتی با وجود اهمیتی که در ایران باستان برای موسیقی قائل بودند، جشنی همپای تیرگان برای آن نمی‌گرفتند.



چرا قلم از چنین اهمیتی برخوردار بود؟

به دلیل فرازمینی بودن و اهمیتی که انتقال میراث داشته است. آنچه که منتقل شده، کتیبه‌هاست که از دوران باستان مانده و این اتفاق با قلم افتاده است.
 
ولی در قرآن مدام بر گمراهی شاعران اشاره شده و تاکید دارد که محمد از شاعران نیست و شاعران را دیوانه خوانده است.
جایگاه شاعر در فرهنگ عربی، به یک نگاه قبیله‌ای برمی‌گردد. جامعه‌ای که فرهنگ شهری درستی ندارد و شعرا کاتبانی بودند که در جنگ بین قبایل، در تحقیر قبیله مقابل شعر می‌سرودند و در واقع رجز می‌خواندند. شعری که در بین اعراب وجود داشته، شرح تفاخر یک قبیله بر قبیله دیگر بود. هفت شعر از روزگار اعراب باقی مانده که به اشعار معلقه مشهور هستند که در خانه کعبه آویزان بودند. مقداری از آنها عاشقانه است و تعدادی هم به فخرفروشی و ستایش قبیله می‌پردازد. اما این‌ها در کلام بسیار زیبا هستند. به همین دلیل بوده که وقتی اعراب قرآن را شنیدند، گمان کردند که شعر است. در حالی که در فرهنگ عرب، گمراهان که قصد قتال داشتند، به دنبال شاعران می‌رفتند.

در عین حال، باوری وجود داشته که هر شاعری یک جن دارد و جنش این شعرها را می‌نوشته و در واقع، جن به شاعر، شعر می‌آموزد و به محمد، خداوند آموخته است. اما بحث‌های زیادی است در این که قرآن حادث بوده یا قدیم، حتی بحث تا آنجا پیش رفته که عده‌ای معتقدند که مرکب آن هم از ازل بوده و خلق نشده است. اما اصلی‌ترین تفاوت نگاه در آنجا است که قرآن را خداوند به محمد گفته و شعر را جن‌ها به شعرا گفته‌اند. اما اخوان ثالث می‌گوید که شعر هم یک حس نبوت دارد و انگار از غیب به شاعر الهام می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها