سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۴
سلطنت پهلوی با قیام 15 خرداد دچار بحران مشروعيت شد

رضا مختاری اصفهانی می‌گوید: در تظاهرات اعتراضی روز 13 خرداد، سرکوب حکومتی وجود ندارد. در 15 خرداد اما سركوب شديد است و رفتار معترضان هم تند و شديد است. در 15 خرداد روحانيت يكپارچه است. حتي کسانی مانند سیدمحمد بهبهانی که پدرش از رهبران مشروطه بود، در جبهه مخالفان قرار دارند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مریم منصوری: در قیام 15 خرداد 1342 با همراهی توده‌ها با رهبری نهاد روحانیت در اعتراض خشن علیه نهاد سلطنت مواجه هستیم. محمدرضا شاه که می‌خواست حلقه‌های واسط بین سلطنت و توده‌های مردم را حذف کند، با قیام 15 خرداد دچار بحران مشروعیت شد.
اعتراض‌های نهاد روحانیت در سال‎های 41 و 42 در نهایت منجر به دستگیری امام خمینی(ره) و در نتیجه، قیام 15 خرداد شد که در اعتراض به دستگیری آیت‌الله قمی در مشهد،‌ آیت‌الله بهاءالدین محلاتی در شیراز و امام خمینی(ره) در قم بود.

با رضا مختاری اصفهانی، پژوهشگر و مولف تاریخ پهلوی در مورد واقعه 15 خرداد گفت‌وگویی داشته‌ایم که در پی می‌آید.

انتقاد امام خمینی(ره) به «تصویب‌نامه دولت درباره انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی» و انقلاب سفید چه بود و چه تاثیری بر وقایع خرداد 42 داشت؟
آن تصویب‌نامه دو مورد داشت که اصلاحیه‌ای بر قانون اساسی مشروطه بود؛ یکی، حق رأی زنان که زنان جزو محرومین از انتخابات مشروطه از جمله انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی بودند. نکته دیگر، قید سوگند به قرآن مجید بود که به سوگند به کتاب آسمانی تغییر پیدا کرد. این دو نکته مورد اعتراض همه فقها بود. اكثر فقها معتقد بودند زنان از نظر شرعی نمی‌توانند در انتخابات شرکت کنند. امام خمینی علاوه بر اشكال فقهی، این نکته را به ‌عنوان مباینت با اصلی از قانون اساسی مشروطه هم مدّ نظر داشت. علاوه بر این، از منظر فقها حذف قید سوگند به قرآن، تبعاتی در پی داشت. در نتیجه این اتفاق، اهل کتاب هم وارد انجمن‌های ایالتی و ولایتی می‌شدند و به اعتقاد آن‌ها، به این ترتیب اهل کتاب می‌توانستند در سرنوشت مسلمانان مؤثر باشند و فقها این را با قاعده نفی سبیل (جلوگیری از تسلط كفار بر مسلمانان) مباین می‎دانستند. بعد از دامنه‌دارشدن اعتراض‌ها، دولت علم اعلام کرد تصویب‌نامه را لغو كرده است، اما این مسئله در اصول انقلاب سفید پیگیری و در عمل اجرا شد و بعدها زن‌ها توانستند در انتخابات شرکت کنند، رأی بدهند و حتی انتخاب شوند و ما وزیر زن هم داشته باشیم.

به 6 اصل اولیه انقلاب شاه و ملت یا انقلاب سفید که از آن جمله می‌توان به فروش سهام کارخانجات، ملی ‎شدن جنگل‌ها و منابع طبیعی و همین طور سهام‌دارشدن کارگران در سود کارخانه‌ها اشاره کرد، اعتراض‌هایی وارد بود. از یک سو، به اعتقاد فقها به این ترتیب مالکیت خصوصی زیر سوال می‌رفت و از سوی دیگر، با ملی‌شدن جنگل‌ها و منابع طبیعی، اصل انفال به عنوان مالکیت عمومی كه از آنِ پیامبر و امامان معصوم و تبعاً در غیبت امام زمان از آنِ فقها بود، مورد خدشه قرار می‌گرفت. به این ترتیب فقها احساس می‌کردند وجه شرعی‌اش نادیده گرفته می‌شود. همچنین فقها می‌گفتند اگر همه‌پرسی به‌صورت امر رایج درآید، به مرور سلطنت پهلوی همه امور را به همه‌پرسی می‌گذارد و حتی امور شرعی را هم به رأی مردم می‌گذارد و با رأی مردم به جنگ فقها می‌رود که این نتیجه‌ای جزء تضعیف روحانیت نخواهد داشت.

دومین نکته این بود که اصلاحات ارضی به‌عنوان یکی از اصول انقلاب سفید منجر می‌شد که زمین‌های مالکان بزرگ بین کشاورزان تقسیم شود كه علاوه بر خدشه به مالكیت خصوصی، متحد مهم روحانیت یعنی مالكان را نشانه گرفته بود. شاه از نیمه دوم دهه 30 که در صراط استبداد فردی گام می‌گذارد، می‌کوشد نیروهای واسط بین سلطنت و توده‌های مردم را حذف کند. یکی از این حلقه‌های واسط، مالکان بزرگ و نهاد روحانیت هستند. حتی لوطی‌ها یا داش‎مشتی‎ها هم كه به عنوان نیروی حاشیه‎ای اما دارای قابلیت بسیج‎كنندگی بودند، حذف می‌شوند و تلاش می‌شود جامعه مدرنی ساخته شود که این نیروهای واسط بین سلطنت و توده‌های مردم در آن حذف شده‌اند. روحانیت احساس می‌کرد این روند به حذف او خواهد انجامید. بنابراین آنچه را که شاه انجام می‌دهد، در راستای قدرت‌ گرفتن خودش و تضعیف نیروهای واسط می‌دانستند. اما در درازمدت، حذف این نیروها به ضرر خود نهاد سلطنت تمام شد. این‌ها در واقع علاوه بر آن كه پایگاه اجتماعی و طبقاتی نهاد سلطنت بودند و باعث مشروعیت آن می‌شدند، با قدرت بسیج‎كنندگی كه داشتند، در بزنگاه‌ها به کمک آن می‌آمدند. اما با حذف یا تضعیف آنها، دیگر نه تنها به کمک نهاد سلطنت نیامدند، بلکه خودشان در راستای سقوط آن تلاش هم کردند.
 


قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در نخستین دوره مجلس شورای ملی به تصویب رسید، شاه از تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی چه قصدی داشت؟

در واقع از پاییز 1341 با تصویب‌نامه دولت درباره انجمن‌های ایالتی و ولایتی، روندی آغاز می‎شود كه با اعلام انقلاب سفید به اوج خودش می‌رسد و شاه اعلام می‌کند که همه این موارد را در 6 بهمن به همه‌پرسی می‌گذارد. در 4 بهمن‌ماه سال 41 شاه سفری به قم داشت و در آنجا با عدم استقبالی كه از جانب علما مواجه شد، از روحانیون با عناوینی چون مفت‎خور و «ارتجاع سیاه» یاد می‌کند. این تندترین حمله شاه به روحانیون بود که حتی روزنامه اطلاعات با تأخیر و سانسور این سخنرانی را منتشر کرد.

این سخنرانی یک واکنش هیجانی بود که متن آن را هم جهانگیر تفضلی تهیه کرده بود که از نیروهای سابقاً چپ بود. گروهی از چپ‎ها مانند پرویز ناتل خانلری، رسول پرویزی و تفضلی در دولت اسدالله علم بودند كه از دوره‌ای توسط او وارد سیستم شدند. آنها یک‌سری اقدامات و رفتارهای تندی داشتند که مذهبیون را به واکنش‌های تندتری وادار می‌کرد. این چپ‎ها معتقد بودند باید با روحانیت برخورد تندی داشت و آن‌ها را در انفعال قرار داد. شاه اما با وجود مخالفت‎ها همه‌پرسی 6 بهمن را برگزار کرد و در ظاهر، ادعای حضور اكثریت مردم را در این همه‌پرسی داشت. در حالی که روحانیون این همه‌پرسی را تحریم کرده بودند و اگر اسناد دولتی مربوط به این همه‌پرسی را هم ببینیم، متوجه می‌شویم حضور پرشور در آن صرفاً یک تظاهر بوده است و نظام سلطنتی نگران اعتراضات و تحریك مردم توسط روحانیون بوده است. مركز اسناد ریاست جمهوری بخش عمده‎ای از این اسناد را در کتاب «اسناد نهضت امام خمینی» منتشر کرده است.
 
تأثیر حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه قم در واقعه 15 خرداد چه بود؟
به‌طور کلی دستورالعمل‌ها و بخشنامه‌های اسدالله علم به کارگزاران حکومت در سراسر کشور این بود که روحانیت محدود و سرکوب شود كه نهایتاً راه انفعال پیش بگیرد. چون خودشان هم می‌دانستند که در قبال این وضعیت، روحانیت واکنش نشان خواهد داد. پس از نقاری كه میان نهاد سلطنت با نهاد روحانیت رخ داده بود، فقها جشن نوروز 1342 را به دلیل شهادت امام جعفر صادق(ع) تحریم كردند. امام صادق در فقه شیعه جایگاه خاصی دارد و رئیس مذهب تشیع شناخته می‎شود. حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه قم در به هم زدن مراسم عزاداری امام جعفر صادق رخ می‌دهد. در این روز مجلس عزاداری در مدرسه فیضیه برای امام جعفر صادق توسط آیت‌الله گلپایگانی برگزار شده بود که مورد حمله نیروهای حکومتی‌ قرار گرفت تا روحانیت را سرکوب و منفعل کنند. در این حادثه یک طلبه با نام «سیدیونس رودباری» کشته شد. روحانیت در بزرگ‌ کردن این حادثه تلاش کرد. آن‎قدر که «روضه فیضیه» در مصیبت این حادثه مطرح شد. در نتیجه این اتفاق، جریان روحانیت منسجم شد. در حالی که در جریان ملی‌شدن صنعت نفت، روحانیت موضع  یکپارچه‌ای نداشت. برخی از دربار و برخی از مصدق حمایت می‌کردند. بعضی هم مانند آیت‎الله بروجردی سكوت كرده بودند.

در کودتای 28 مرداد، اکثر روحانیت موضع حمایت از دربار را داشتند. آیت‌الله بروجردی اما با تأخیر چند روزه، برای شاه پیام تبریک می‌فرستد. اما ماجرای فیضیه قم روحانیت را به صورت یکپارچه در مقابل نهاد سلطنت قرار داد. اعتراض‌های نهاد روحانیت در سال‎های 41 و 42 در نهایت منجر به دستگیری امام خمینی و در نتیجه، قیام 15 خرداد شد که در اعتراض به دستگیری آیت‌الله قمی در مشهد،‌ آیت‌الله بهاءالدین محلاتی در شیراز و امام خمینی در قم بود. علم در تلگرامی که برای کارگزاران حکومت می‌فرستد، می‌گوید: «برای جلوگیری از اغتشاشات این افراد دستگیر شده‎اند.» اما اعتراضات مردمی نشان می‌دهد این پیشگیری چندان موفق هم نبوده است. روحانیت در جریان اتفاقات سال‎های 41 و 42 موضع انتقاد و تحریم دارد، اما در 15 خرداد با همراهی توده‌ها با رهبری نهاد روحانیت در اعتراض خشن علیه نهاد سلطنت مواجه هستیم. محمدرضا شاه که می‌خواست حلقه‌های واسط بین سلطنت و توده‌های مردم را حذف کند، با قیام 15 خرداد دچار بحران مشروعیت شد.
 
تظاهرات روز عاشورا در 13 خرداد همان سال چه نتایجی دربرداشت؟
اتفاقاتی که در این مدت رخ داده بود، فرصت‎های مذهبی را محملی برای اعتراضات كرده بود. در روز عاشورا برخی از دسته‌های عزاداری فراتر از عزاداری محرم از محلات خارج می‌شوند و به خیابان‌ها می‌آیند که دسته مسجد حاج ابوالفتح با سردستگی حاج مهدی عراقی حتی تا دانشگاه تهران می‌آیند. برخی از این دسته‌های عزاداری عکس امام را حمل می‌کنند. اما در تظاهرات اعتراضی روز 13 خرداد، سرکوب حکومتی وجود ندارد. در 15 خرداد اما سركوب شدید است و رفتار معترضان هم تند و شدید است. در 15 خرداد روحانیت یكپارچه است. حتی کسانی مانند سیدمحمد بهبهانی که پدرش از رهبران مشروطه بود، در جبهه مخالفان قرار دارند. روایت است وقتی محمدرضا شاه شنید سیدمحمد بهبهانی هم از حامیان معترضان در قیام 15 خرداد است، پیغام فرستاد: «کاری نکنید که بدهم ریش‌های شما را خشک خشک بتراشند.» بهبهانی هم گفت: «ریش‌های من از آب دهان مردم در 9 اسفند خیس است.»
9 اسفند تظاهراتی بود که در حمایت از شاه و در مقابل محمد مصدق صورت گرفت و این گفته بهبهانی کنایه از این بود که مردم به خاطر طرفداری از شاه و در مقابل مصدق قرار گرفتنش، به او فحش داده و پشت كرده بودند.



آیا در قیام 15 خرداد، قرارگرفتن ارتش در مقابل مردم و سرکوب خونین آن‌ها برای اولین بار در حرکت‌های مردمی که منجر به انقلاب اسلامی شد، صورت گرفت یا پیش از آن هم سابقه داشت؟
در 30 تیر 1331 هم تیراندازی می‌شود. در کودتای 28 مرداد هم چند کشته داشته‌ایم. 17 آذر 1321 و موارد مختلفی بود که به سمت مردم تیراندازی شده است. اما در این اتفاق‌ها و تیراندازی دولت‌ها مورد اتهام بودند كه دستور تیراندازی به سمت مردم را دادند. این اعتراضات هم بیشتر وجه سیاسی داشتند. اما در 15 خرداد ماجرا وجه مذهبی هم پیدا کرد و در واقع سرکوب معترضان مذهبی در یک جامعه مذهبی، شکل حادی پیدا کرد و نهاد سلطنت با این کار پایه مشروعیتش توسط فقها را زیر سئوال برد. 15 خرداد نقطه عطفی است که موجب شد کسانی که با اصلاحات یا رفورم در سیاست‎ها موافق بودند، با دیدن سرکوب توده‌های مردم توسط حاکمیت به این نتیجه برسند که راه رفورم بسته است. کما اینکه مهندس مهدی بازرگان در دادگاه نظامی‌اش گفت: «ما آخرین کسانی هستیم که با نهاد سلطنت با زبان قانون سخن می‌گوییم.»

نتیجه اینکه بعد از ماجرای 15 خرداد، بسیاری از نیروهای مخالف چپ یا مذهبی به این نتیجه رسیدند که رفورم دیگر معنا ندارد، چون وقتی حکومت با توده‌های مذهبی که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند و پایگاه اجتماعی آن محسوب می‎شوند، چنین برخوردی می‌کند، واکنشش در مقابل گروه‌های دیگر مشخص است و بعد از ماجرای 15 خرداد بود که ایده مبارزه مسلحانه در بین گروه‌های سیاسی طرفداران بیشتری پیدا كرد. نتیجه آن هم شکل‌گیری حزب ملل اسلامی و هیئت‌های مؤتلفه اسلامی از گروه‌های سنتی مذهبی و سازمان مجاهدین خلق از چپ‌های مذهبی بودند که از دل نهضت آزادی بیرون آمده بودند و همین‌طور سازمان چریک‌های فدایی خلق با گرایش‌ چپ ماركسیستی است.
 
و سخن آخر؟
آنچه که در 15 خرداد اتفاق افتاد، شکاف بین نهاد سلطنت و اكثریت مذهبی جامعه را رقم زد. علم نقش بسیار زیادی در این سرکوب داشت. به اعتقاد ماروین زونیس، نویسنده کتاب‌ شكست شاهانه، «حضور اسدالله علم در سرکوب 15 خرداد تأثیر زیادی داشت، همچنان كه غیبت او در سال 57 تأثیر زیادی در سقوط سلطنت داشت.» این نقش و تأثیر موجب شد خود علم بعد از سرکوب سال 42 دچار اعتماد به نفس كاذب بشود تا جایی كه معتقد بود خطر مخالفان مذهبی‌ها كاملاً رفع شده و در القای این موضوع در ذهن شاه هم نقش بسیار مهمی داشت. او بارها در یادداشت‌هایش به این نکته اشاره کرده که من شر مذهبی‌ها را از سر حکومت کم کردم. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها