دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۲
رمان سوم من به هیچ‌کدام از دو رمان قبلی‌ام شباهت ندارد

مریم حسینیان می‌گوید: به عنوان یک نویسنده هنوز دوست دارم تجربه‌های تازه داشته باشم و همچنان کشف کنم. حس می‌کنم سبک تلفیقی می‌درخشد و نیاز جامعه ماست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران مریم حسینیان نویسنده‌ای است که کار خود را با داستان کوتاه آغاز کرد. مجموعه داستان‌های «حتا امروز هم دیر است» و «ماریا انگشت» ثمره فعالیت‌هایش در نگارش داستان کوتاه‌ هستند. حسینیان رمان‌نویسی را با «بهار برایم کاموا بیاور» آغاز کرد. رمانی که نامزد نهایی آخرین دوره جایزه گلشیری در بخش رمان اول بود و توانست نگاه منتقدین را به سمت خود جلب کند. به فاصله شش سال رمان «ما اینجا داریم می‌میریم» از او منتشر شد که تفاوت‌های زیادی با رمان اول او داشت. حسینیان در هرکدام از این رمان‌ها رویکرد متفاوتی داشته است و به نظر نمی‌رسد که مانند بسیاری از نویسندگان دیگر به دنبال خلق سه‌گانه یا آثاری با درون مایه واحد و زمینه فکری از پیش تعیین شده‌ای برای خود باشد. به بهانه بازنشر رمان «بهار برایم کاموا بیاور» با این نویسنده گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

نخستین رمان‌تان مدتی پس از انتشار توانست به فهرست نامزدهای نهایی جایزه گلشیری راه یابد. این اتفاق چه تاثیری روی دیده شدن کتاب و فروش آن داشت؟
رمان «بهار برایم کاموا بیاور» در سال 1389 از سوی کتابسرای تندیس منتشر و در یازدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری جزو نامزدهای نهایی اعلام شد. راستش روی فروش کتاب تاثیر چندانی نداشت که به نظر من دلیلش پخش نامناسب کتاب بود. درست است که بازخوردهای خوبی به لحاظ نقدی نداشت اما کتاب زنده‌ای بود و بازخوردهای خوبی به لحاظ نظری داشت. نقد و نظرهایی که تا به امروز هم ادامه دارد. اما همانطور که گفتم مهم‌ترین دلیلی که این جایزه نتوانست کتاب را تکان بدهد،‌ پخش نامناسب آن بود. درست است که این جایزه روی فروش کتاب تاثیر نداشت اما روی هویت کتاب اثر خودش را گذاشت و مخاطب با خیال راحت و اطمینان کامل  کتاب را برای خواندن انتخاب می‌کرد.

به نظرتان در مجموع جوایز چه تاثیری روی شناخته شدن خود نویسنده می‌گذارند؟
من معتقد نیستم که جایزه‌ به نویسنده کمک می‌کند،‌بلکه به کتاب کمک می‌کند. با یک جایزه کسی توجه‌اش به کتاب بعدی یا قبلی نویسنده جلب نمی‌شود. بسیاری از این جوایز هم مربوط به کتاب اول‌اند و کار نویسنده را سخت‌تر می‌کنند چون سطح توقع را بالا می‌برند. در عین حال جوایز یک نفس راحت برای نویسنده و کتاب هستند. جایزه مانند شرکت کردن در یک امتحان سخت و گرفتن نمره‌ای خوب است. مانند حسی که هنگام دیدن ثمره زحماتت به تو دست می‌دهد. اما لزوما به این معنا نیست که امتحان بعدی‌ات هم نمره خوبی می‌گیری. پس جایزه ربطی به کتاب بعدی و خود نویسنده ندارد. البته این مساله درباره نویسندگان پیشکسوتی مانند رضا جولایی صدق نمی‌کند که عمری را برای نوشتن صرف کرده‌اند و یک جایزه درواقع ثمره یک عمر کار کردن و نوشتن‌شان است اما این مساله در کارهای اول صادق است. دیده‌شدن و مطرح‌شدن به شرایط خود نویسنده هم بستگی دارد. نمی‌خواهم مثال بزنم اما درباره جوایز ادبی که همیشه آن‌ها را دنبال می‌کنم، بارها دیده‌ام که نویسنده‌ای جایزه گرفته و پس از مدتی حذف و حتا محو شده است.
 
رمان «بهار برایم کاموا بیاور» قرار است به زودی بازنشر شود. هنوز تاریخ دقیقش مشخص نیست؟
این رمان قرار است تا چند روز آینده پخش شود.  به نظرم اسفند ماه خوبی برای انتشار کتاب است چون مخاطب تمایل بیشتری به خرید و خواندن کتاب دارد.

رمان «ما اینجا داریم می‌میریم» هم در اسفند 1395 منتشر شد. از بازخوردهایی که گرفتید راضی هستید؟
من در نوشتن این رمان ریسک بزرگی متحمل شدم. یک تغییر 180 درجه‌ای در سبک نگارش، جنس روایت و انتخاب سوژه در نوشتن آن به نسبت رمان اولم اعمال کردم. مخاطب «بهار برایم کاموا بیاور» ممکن بود مخاطب رمان دوم من نباشد. به نظر خودم تجربه بیشتری در رمان «ما اینجا داریم می‌میریم» به لحاظ تکنیک نوشتن،‌ کسب کردم . این رمان نسبت به اولی سخت‌تر نوشته شده و من به عنوان نویسنده آن برای نگارش‌اش زحمت بیشتری کشیدم. هر چند به نظر می‌رسد که به علت خوش‌خوان بودن و زنانه بودن و اینکه شخصیت‌های رمان مصداق فراوانی در جامعه دارند، نوشتن‌اش کار ساده‌ای بوده است.

اما بعضی معتقدند نوشتن از شخصیت‌هایی که مصداق فراوانی در جامعه داشته باشند از نوشتن درباره شخصیت‌هایی که مثلا از مریخ آمده‌اند مشکل‌تر است...
مساله اینجاست که مخاطب ایرانی ما در هر سطحی که باشد سریع قضاوت می‌کند و فضای مجازی هم به این مساله دامن می‌زند. مخاطب در اولین برخوردش با کتاب، اتفاقات ذهنی خود را در فضای مجازی در قالب کامنت و چیزهای دیگر فورا بازتاب می‌دهد. خوش‌خوان بودن و زنانه‌بودن در وهله اول شاید سختی‌های نوشتن آن را نشان ندهد. برای این کتاب سه جلسه نقد برگزار شد که در دو تای آن‌ها به صورت تخصصی به نکات مهم رمان اشاره شد. در این جلسات به تکنیک نوشتن و انتخاب فانتزی توجه خاصی نشان داده شد. این بازخوردها را از آن جهت دوست داشتم که می‌دیدم چیزهایی که برایشان زحمت کشیده‌ام و به بیان دیگر لایه پنهان اثر هم از دید آن‌ها پنهان نماند و درباره‌شان بحث شد. من از رمان «ما اینجا داریم می‌میریم» می‌توانم به‌خوبی دفاع کنم چون پایه محکمی دارد برای نوشتن هر فصلش بسیار فکر کرده‌ام و بسیار مهندسی‌شده آن‌ها را نوشته‌ام حتی در جلسات نقد این رمان نیز به این نکات اشاره  و روی زاویه دیدها هم بحث شد و این برای من نویسنده خیلی ارزشمند است. از نظر من بخش مهم رمان، بخش بچه پری‌ها و قسمت فانتزی آن است.

گفتید که از رمان اول بازخوردهای خوبی از سمت خوانندگان اثر دریافت کرده‌اید درباره نظر مخاطبان بیشتر صحبت کنید. فکر می‌کنید چه چیزی در رمان «بهار برایم کاموا بیاور» بیشتر از همه به مذاق مخاطب خوش آمده است؟
به نظرم فضای رمان، فضای خاصی است و تاثیر بسیار عمیق روحی روی مخاطب می‌گذارد که آن هم به نظر من یک جور موفقیت حساب می‌شود از تحول روحی که روی مخاطب ایجاد می‌کند گرفته تا آدم‌هایی که به من می‌گفتند کتاب را به محض تمام شدن دوباره شروع کرده‌اند. از ریسکی که کرده‌ام راضی‌ام دلیلم هم این است که من هم نویسنده «بهار...» ام هم «ما اینجا داریم می‌میریم» و این دو کتاب ربطی به هم ندارند. جهان داستان، سبک نگارش و موضوع‌شان متفاوت از هم است. این اتفاق برای ادبیات ما چیزی است که از آن استقبال چندانی نمی‌شود. انتظار می‌رود هر نویسنده در هر کار تازه‌ای سبک و سیاق قدیم خودش را پیش بگیرد. در صورتی که معتقدم این‌کار برای من نویسنده ایستایی می‌آورد.



خودتان به‌عنوان یک نویسنده چه انتظاری از خود دارید؟
به‌نظر من یک آدم در دهه سوم و چهارم زندگی خود هنوز غرقاب تجربه نشده و تاریخ عمیق و گسترده‌ای را طی نکرده است. البته این مساله درباره کسانی که زندگی پرفراز و نشیبی داشته‌ و شغل‌ها و روابط متنوعی را تجربه کرده‌اند، صدق نمی‌کند. این افراد سطوح مختلف زندگی را تجربه کرده‌اند و دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به آن دارند. من به‌عنوان یک داستان‌نویس دلم می‌خواهد یک اتفاق تازه را رقم بزنم.  تنها دو رمان دارم چون سال‌های زیادی در داستان کوتاه فعالیت داشته‌ام اما آنجا هم نگاهم نگاهی معمول به داستان کوتاه نبود و توصیه‌هایی شنیدم که رمان‌نویسی را  تجربه کنم. به این معتقد نیستم که داستان کوتاه‌نویس می‌تواند رمان‌نویس خوبی هم باشد چون شیوه نگاه نویسنده و فرآیند نگارش این دو با هم تفاوت زیادی دارد. به عنوان یک نویسنده هنوز دوست دارم تجربه‌های تازه داشته باشم و همچنان کشف کنم. آدمی بوده‌ام که در این سال‌ها روی تکنیک‌های نوشتن و تئوری داستان در حد خودم مطالعه کرده‌ام. حس می‌کنم سبک تلفیقی می‌درخشد و نیاز جامعه ماست. به‌عنوان مثال موسیقی  پاپ به تنهایی مخاطبی را که تفکرش به فضای سنتی نزدیک است راضی نمی‌کند. همین مساله درباره موسیقی سنتی هم صدق می‌کند. به‌همین دلیل موسیقی تلفیقی در کشور ما طرفدار پیدا کرده و دلیلش هم این است که توانسته جاهای خالی را پر کند. در داستان هم چنین نگاهی را دارم و معتقدم می‌شود با فرم کارهای ارزشمندی انجام داد.

نظر مخاطبان تا چه حد بر رویکردی که نسبت به نوشتن دارید، می‌تواند موثر واقع شود؟
ایده‌های داستانی من در کار سوم‌ام قطعا با دو کار فعلی‌ام متفاوت است. البته من به نظر مخاطبم احترام می‌‌گذارم. در خلوت خود نظرات مخاطبان را آنالیز کرده‌ام و توانسته‌ام به این نتیجه‌گیری برسم که تاثیرگذاری قلم من در چه بخش‌هایی است و آن‌ها را در کار سوم‌ام لحاظ می‌کنم. نویسنده باید باهوش باشد و از هر احساسی که به او منتقل می‌شود استفاده کند. به‌نظر من نظر مخاطب مثل جلسات آسیب‌شناسی است که پس از برگزاری یک برنامه مهم برقرار می‌شود. نظر کسی که دورتر ایستاده شاید بهترین باشد. توهم و خودخواهی است اگر نظر مخاطب را در نظر نگیریم و بگوییم برای دل خودمان می‌نویسیم. من از هر دو نوع سطح مخاطب دریافت‌های خودم را داشته‌ام و متوجه تاثیرگذاری آن‌ها بوده‌‌ام و  سعی می‌کنم بازخوردهای مثبتی را که گرفته‌ام در رمان بعدی‌ام لحاظ کنم.

در حال حاضر مشغول نگارش چه کاری هستید و اثر سوم‌تان چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با دو رمان قبلی دارد؟
«بانو گوزن» رمانی است که جرقه‌ آن 4 سال پیش در ذهن من زده شد. ابتدا یک طرح کوتاه عاشقانه برای آن نوشتم و بعد از آن تصمیم گرفتم که به رمان تبدیل‌اش کنم. البته وقفه‌ای در نوشتن آن پیش آمد که کار را تا به امروز به تعویق انداخته است. باید بگویم که  این رمان موضوع سختی دارد و باید برای شناخت شخصیت اصلی‌اش زحمت زیادی بکشم. جهان شخصیت اصلی از جهان خودم فاصله زیادی دارد و باید به آن اشراف پیدا کنم. شخصیت اصلی این رمان یک زن فروشنده‌ است. برای نزدیک شدن به این شخصیت با زنان فروشنده بسیاری مصاحبه کرده‌ام، به محیط کارشان رفته‌ام و حتی اطلاعات فروش و سفارشات خریدشان را نیز گرفته‌ام. به‌نظرم برای خلق چنین شخصیتی باید اطلاعات پشت دخل او را هم داشت. من در این رمان دو جهان موازی را در کنار هم تحلیل می‌کنم و تا به اینجای کار از نتیجه راضی‌ام.  رمان سوم من به هیچ‌کدام از دو رمان قبلی‌ام شباهت ندارد. شاید بتوانم بگویم از لحاظ وجود فانتزی شبیه رمان دوم من است اما جهان داستانی‌اش با آن فرق دارد. رمان«بانو گوزن» مانند «ما اینجا داریم می‌میریم» رمانی پرشخصیت نیست و می‌توانم اینطور بگویم که به لحاظ داشتن یک شخصیت اصلی شبیه رمان اول و به لحاظ ورود فانتزی شبیه رمان دوم است. هنوز هم مشغول نوشتن‌اش‌ هستم و کار نگارش آن ادامه دارد. نوشت این رمان کار سختی است و باید وقت زیادی صرف آن کنم.  من وسواس نوشتن دارم و همیشه سعی کرده ام  قدم‌های بهتری بردارم تا قدم‌های تندتر.

 
 
 
 
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 25
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 14
  • علی ۱۴:۳۲ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
    خوش‌شانس هستند. همسرشان در نشر چشمه کتابهای ایشان را با هر کیفیتی و خارج از نوبت منتشر میکند. سطح کتابهای این خانم اصلا بالا نیست
    • مینا ۱۵:۱۲ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
      عجب جماعتی هستید شما. رمان اول این خانوم که اتفاقا خیلی هم موفق بود را کتابسرای تندیس منتشر کرد و اون موقع هم همسر هیچ کس نبود.
    • ۱۵:۲۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
      خدا شفایتان بدهد که مدام دنبال این حرفها هستید.
    • ولی ۱۵:۳۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
      باشه تو خوبی!!!!
    • روح الله ۰۲:۰۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
      پر بیراه نگفتی برادر
  • سارا ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
    یکی از بهترین نویسندگان زن ایرانی.... بهار عالی بود...عالی.
  • هادی صفاپور ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
    رمان واقعا خوبی است که آن سال حقش جایزه گلشیری بود. خیلی نویسنده هوشمندی هستند و بی حاشیه. امیدوارم به حرفهای از روی حسادت برخی کامنت گذاران بی نام نشان اهمیتی ندهند و با قدرت جلو بروند.
  • ترانه معززی ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
    این رمان را چند سال پیش از کتابفروشی لارستان و به پیشنهاد فوشنده عزیزش خریدم. هنوز که هنوز است کمتر رمانی به استحکام و تاثیرگذاری آن خوانده ام. و واقعا خوشحالم که دوباره دارد تجدیدچاپ میشود. عیدی خوبیه
  • کوروش ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
    چه جلد خوبی... به به
  • تارا ۰۰:۲۰ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    رمان ویژه‌ای بود بخ خصوص صحنه‌ی پسر در زیرزمین تکانم داد. عالی بود
  • رامتین ۰۱:۳۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    این رمانشان رو اول یک نشر دیگه چاپ کرده بود. خوب هم بود. ولی کتاب بعدیش که چشمه درآورد اصلا به مذاقم خوش نیومد. به نظرم قبلا که بدون پارتی کار می کردن خلاقیت بیشتری داشتن
  • مروارید مصطفوی ۰۱:۴۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    چه طور این کتاب که اول کتابسرای تندیس منتشر کرده بود حالا نشرچشمه منتشر کرده؟ سوال من این است که اگر مریم حسینیان همسر مهدی یزدانی خرم نبود باز هم کتابهایش را نشر چشمه منتشر می کرد؟
    • منا ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
      چه قدر شماها حقیرین
  • هايده كلهر ۰۱:۵۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    خوبه ديگه، ايشون مينويسن؛ همسرشون چاپ ميكنن، دوستاشون مصاحبه ميكنن و دوستان ديگه ميان دفاع ميكنن و واي به حال اينكه كسي نظر مخالف داشته باشه!!!! بي عدالتي محض به همين ميگن 😊😅 در مورد بقيه نميدونم ولي من بي نام و نشون نيستم. ايميلمم اون بالا نوشتم. كسي كار داشت يا اعتراضي داشت حتماً پاسخگوام.
    • سارا ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
      شما هم که آزادانه داری توهین می کنی و تهمت هم می زنی و ایمیلت رو هم نوشتی که شاید دری به تخته بخوره...مشکلت چیه دقیقا؟ این که شاید ایمیلت رو هم بنویسی با اسم و رسم ولی باز هم دیده نشی،‌تقصیر این خانومه؟ خدا رو شکر که از قانون نشر کتاب هم کلا بی اطلاعی و نمی دونی انتقال کتاب به ناشر دیگه اصلا کار خارق العاده ای نیست و می تونه برای هرکتابی اتفاق بیفته. قطعا این رمان رو که قبلا دیده شده و نامزد جایزه بوده خیلی بیشتر ناشران حرفه ای مایلند که منتشر کنند...آن هم در این آشفته بازاری که هرکس دوست هرکسی باشه، کتابش منتشر می شه...
  • ساجده ۱۰:۲۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    حتمن می‌خوانم. گفتوگوی خوبی بود
  • ۱۶:۲۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    خانم حسینیان به مزخرفات این جماعت توجه نکنید. کارتان را بکنید
  • فائقه ۱۷:۱۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    جالبه اگر کسی نظر مساعد روی این کتاب و‌آثار این نویسنده نداشته باشه متهم به مزخرف گویی میشه. مافیای کتاب ‌و نشرها چه میکند
    • بنیامین نوروزی فر ۱۸:۰۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
      چون مزخرف می گویی آقا یا خانم محنرم. کارتان همین است. کامنت گذاشتن به قصد تخریب. نه آدم های جدی ای هستید نه نویسنده های خوبی. هر کس کار کند یا باندبازه یا پارتی دار یا پول دار و ... کلا خوشید با این حجم توهم. نمخوانید، دوست ندارین نخوانید. همه از نظر شماها بدند جز خودتان. همه مشکل دارند جز خودتان. و آخر می بینید در تنهایی خود مدام دارید غرق و غرق می شوید.
  • احمدرضا بیگدلی ۲۰:۱۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
    من یه نویسنده ام، ادبیات هم خوندم .... سالهاست میخوام کتاب چاپ کنم ... سطح نوشته هام پایین هم نیست ولی همین نشر چشمه حتی حاضر نیست کتابهای غیر رو بخونه ... شاید بقیه هم کتابهای قابل تاملی بنویسند..... چی بگم؟ موفق باشند. نمی دونم چرا حس می کنم خود خانم مرتضوی دارن به تموم کامنتها با اسم مستعار پاسخ میدن......
    • مائده مرتضوی ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۶
      من همین الان اومدم و این نظرات رو خوندم. به شما هم چند توصیه دارم برادر عزیز. یکی اینکه بهتره این انرژی رو که صرف خاله زنک بازی و تهمت به دیگران میگنید صرف ارتقا نویسندگی تون بکنید تا بالاخره یک ناشر درست حسابی حاضر بشه کارتون رو منتشر کنه. دوم اینکه هیچ وقت توی زندگی احساسی تصمیم نگیرید برادر من. کامنت گذاشتن با اسم مستعار چیزی نیست که از طریق احساس بشه بهش پی برد. در ضمن من همیشه هر جا که کامنت بگذارم به اسم کامل خودم خواهد بود.
  • مهرو ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
    من با شخص نویسنده مشکلی ندارم ولی کتاب قبلیش که از نشر ... منتشر شد در حد و اندازه این نشر نبود. امیدوارم این کتابشون جذابیتهای لازم‌رو داشته باشه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط