چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۳
آثار ادبيات عرفانی مانع ترويج ادبيات رشد دهنده شد/ مدح نادرست پيامبر(ص) عامل افزايش معرفت‌های گنگ است

سيد يحيي يثربي، استاد فلسفه و عرفان اسلامي معتقد است که بايد حوزه عقلانيت درباره حضرت رسول (ص) در ادبيات فارسي رشد يابد. زيرا تمام مدح‌هايي كه طي قرن‌هاي متمادي در وصف نبي اكرم سروده شده، ذره‌اي بر معرفت تابعان ايشان نيفزوده است.

خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)- حورا نژادصداقت: دكتر سيد يحيي يثربي، در نشست تأثير پیامبر اکرم (ص) در ادبيات فارسي مهمان اتاق گفت‌وگوي ايبنا بود كه در مذمت مدح‌هاي بي‌ثمر در باب نبي اكرم (ص) سخن گفت. استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبايي معتقد است كه مدح هيچ منفعتي براي شنونده و گوينده آن ندارد.

استاد فلسفه اسلامي، در اين نشست بارها و بارها تاکید كرد که به عرفان علاقه زیادی دارد و حتی کتاب‌های متعددی در این باره نوشته و خود نیز گاهی شعر می‌سراید و شعرهایش همه بوی عرفان دارند. ولی این علاقه به عرفان، موجب چشم‌پوشی او از نقدهایی که بر عرفان وارد است، نمی‌شود. عرفان و ادبیات عرفانی باید به جاي اكتفا به لذت‌بخش بودن، حلقه گمشده معرفت‌زايي را نيز بيابد تا عامل موثري در پيشبرد زندگي افراد به سوي تعالي و كمالات انساني باشد.

به نظر شما، چرا اخلاق و سبک زندگی حضرت رسول (ص) بر خلاف نعت‌هایی که درباره ایشان شده یا توصیفاتی که از معراج و معجزاتشان بیان شده، کمتر در ادبیات فارسی مورد توجه قرار گرفته است؟ 

ما با عينكي طاغوتي، دين اسلام را بررسي مي‌كنيم. در رفتار نبي اكرم ظرايفي هست كه هنوز به آنها توجه نكرده‌ايم. زیرا ادبيات فارسي با توجه به فرهنگ حاکم در ایران قدیم، به ادبيات مدحي تبديل شد. از گذشته تا امروز، جاي ادبياتي كه بتواند معرفت شنونده را افزايش دهد، خالي است. همانگونه که امروز تمام وقت ما صرف مداحي مي‌شود، در گذشته نیز، شاعران زیادی مشغول مدح شاهان بوده‌اند. در حالي كه از مداحي هيچ ثمري عايد انسان نمي‌شود. نبي اكرم (ص) مدح را نمي‌پسنديدند. ايشان مي‌فرمود: خاك بپاشيد بر دهان كساني كه شما را مدح مي‌كنند. پيامبر (ص) حتي از پذيرش القاب نيز پرهيز مي‌كردند. نقل است كه به ايشان «سيد» مي‌گفتند. سيد يك لقب عمومي مانند کلمه آقا است. حضرت رسول حتي مانع چنين كاري مي‌شدند و مي‌گفتند كه نام من محمد است. نام ديگري كه خدا به من داده، رسول الله است. و جز اين دو نام، مرا با نام ديگري صدا نزنيد. تربيت‌شده پيامبر، علي‌بن ابي‌طالب، نيز از چنين رفتاري تبعيت مي‌كرد.

بر اساس آموزه‌هایی که به دستمان رسیده، با شنیدن نام پیامبر صلوات می‌فرستیم. صلوات، نوعی مدح برای ایشان به حساب نمی‌آید؟‌

اين صلوات تجليل نيست، بلكه دعاي رحمت است. ناگفته نماند، که در ايران، حتي در دوره‌هايي اين دعاي زيبا كه در آن بستر فرهنگي خاص مطرح شده بود، به عباراتي شبيه «زنده باد جاويد شاه» تبديل شد. در حالي كه صلوات معنويت فراواني دارد. شما با هر صلوات به آن انسان عزيز دعاي رحمت مي‌فرستيد. و اين هم براي گوينده صلوات و هم براي كسي كه مورد رحمت الهي قرار مي‌گيرد، منفعت فراوان دارد.

گرچه برخي امروز معتقدند كه صلوات فرستادن براي حضرت رسول (ص)، به نوعي «پارتي بازي» است، اما آنان غافلانه چنين سخني را مي‌گويند. خدا در سوره احزاب آیه 43 مي‌فرمايد: هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا. یعنی خدا و ملائكش بر مومنين نيز درود مي‌فرستند.

پس حضرت رسول (ص) حتي از اين جهت نيز بر مومنان جايگاه برتر و خاص‌تري نداشت. او همان رسول مهرباني است كه لباس و محل زندگي و غذايش برتر از ديگران نبود. به قول مولا علي (عليه السلام) شكمش از ديگر انسان‌ها نه سيرتر كه حتي گرسنه‌تر بود. ولي دلش مملو از مهرباني و ارزش‌هاي انساني بود. او به كساني احترام مي‌گذاشت كه در آن شرايط، هيچ به حساب مي‌آمدند.

ریشه علاقه به مدح نبی در ادبیات فارسی را در کجا باید جست؟

هر ديني در فرهنگ منطقه یا کشوری که در آن وارد مي‌شود، رشد مي‌كند، و از آموزه‌های پیشین آن اثر مي‌پذيرد. مثالی در این باب می‌گویم. اگر دو نفر به استقبال پيامبر (ص) مي‌رفتند، ايشان ناراحت مي‌شد. ولي در كشور ايران همچنان اين فرهنگ از گذشته‌های دور میان ما رایج مانده و تابع سبک حضرت رسول (ص) در این مصداق نشده‌ایم. نه تنها در اين مورد، بلكه در مسائلي ديگر نيز فرهنگ غير اسلامي از شاهان و مستبدان، براي ما باقي مانده است. جالب است كه در كشور، همه فقط از چهارشنبه سوري انتقاد مي‌كنند ولي هيچ كس درباره چنين آموزه‌هاي اسلامي سخن نمي‌گويد. در آتش روشن كردن، كسي تحقير نمي‌شود. اما دويدن افراد در پي ماشين ديگري، هم توهم بزرگ بودن آن شخص را افزايش دهد، و هم قطعا حقارت و كوچك شدن دوندگان را به همراه دارد.

شما چه جایگزینی برای مدح‌گویی حضرت رسول (ص) در ادبیات فارسی پيشنهاد مي‌كنيد؟

اهل ادب و واعظان و علاقمندان حضرت رسول (ص) باید حوزه عقلانيت را در زندگي ايشان جدي بگيرند و از مداحي روي گردان شوند. زيرا حتي با هزاران سال مداحي، يك گِرم بر فهم و عقل شنونده افزوده نخواهد شد. من دوست دارم كه ادبيات فارسي صحنه‌اي براي نشان دادن اعجاز شخصيت پيامبر (ص) باشد و نه مداحي‌هايي كه راه به جايي نمي‌برد. البته آن دسته از مدح‌هايي را كه تا حدي معرفت‌زا است، از اين جرگه خارج مي‌كنم. بارزترين معجزه حضرت رسول (ص)، شخصيت ايشان بود. شق القمر، معجزه‌اي بود كه يك بار رخ داد و تمام شد. ولي همين معجزه، ذره‌ای بیش در برابر معجزه شخصيت حضرت محمد (ص) و نحوه رفتار ايشان با ديگران نيست. ادبيات و كتاب‌هاي تاريخي بايد به همين معجزه جاري توجه كنند، نکته‌ای که جای آن امروز بسیار خالي است. براي توضیح سخنم از اين شعر زیبای حافظ کمک می‌گیرم که مي‌گويد:

به حسن و خلق و وفا كس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگرچه حسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند
يكي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكي به سكه صاحب‌عيار ما نرسد

اين ابيات بسيار لطیف و موزونست. ولی اگر ميليون‌ها بيت نیز به همين زيبايي سروده شود، در نهایت، دستاوردی را نصیب شنونده نمی‌کند، بلكه فقط معرفتي گنگ را در او افزايش مي‌دهد. شخصيت حضرت رسول (ص) بايد با عقل تجزيه و تحليل شود تا از او ابعاد مختلف براي بهتر زندگي کردن آموخته شود.

در مثالی دیگر به مدح‌هایی که درباره برتری ایشان از جبرئیل نقل شده، اشاره می‌کنم. سعدی می‌گوید:

شبی بر نشست از فلک برگذشت
به تمکین و جاه از ملک برگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت‌الحرام
که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی
عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سر مو فراتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم

یادآوری مقام والاي نبي اكرم (ص) ارزشمند است، ولي اين سخن سعدي، سرمشقي به تابعان او نمي‌دهد! البته تاكيد مي‌كنم، من با اشاره به چنين نكاتي مخالف نيستم. انتقاد آنجاست كه چرا فقط به مدحيات اكتفا مي‌شود و در ادبيات از آن خُلق عظيم سخن به ميان نمي‌آيد؟ قرآن كريم پيامبر (ص) را با عبارت خلق عظيم ستايش مي‌كند ولي ما حتي به اين وجه از قرآن اعتنا نكرده‌ايم و ادبياتمان نیز منعكس‌كننده خلق عظيم حضرت محمد (ص) نيست.

شأن نزول آیه‌ای که به خلق عظیم پیامبر اشاره دارد، چیست؟

علت نزول اين آيه شنيدني است. در عربستان آن زمان، هر كس را كه به نامش صدا مي‌كردند، او در پاسخ، نام خود را تكرار مي‌كرد. مثلا اگر نام كسي حسن بود، هنگام صدا زدن به او مي‌گفتند: حسن! و حسن در پاسخ به جای گفتن بله، مي‌گفت:‌ حسن! ولي غلام‌ها حق نداشتند نام خود را بگويند. اگر غلامي نام خود را در پاسخ مي‌گفت، بي‌احترامي به حساب مي‌آمد. غلام‌ها در پاسخ بايد مي‌گفتند: لبيك. يعني من در خدمت شما هستم. نكته اينجاست كه، اگر كسي پيامبر اسلام (ص) را با نام محمد صدا مي‌كرد، حضرت نیز مانند دیگران مي‌گفتند: محمد. ولي اگر كسي ايشان را با نام «رسول الله» صدا مي‌زد، پيامبر (ص) در جواب مي‌گفتند: لبيك. يعني من در خدمت شما هستم. يعني گمان نكنيد كه نام «رسول الله» موجب مي‌شود، شما در خدمت من باشيد. بلكه، من در خدمتتان هستم.

چنين ظرايفي در زندگي حضرت محمد (ص) فراوان است. و من زندگي رسول اكرم (ص) را معجزه‌اي مي‌دانم كه براي هميشه تاريخ مي‌تواند درس‌آموز باشد. از همين رو، در دو جلد از کتابم با نام «محمد، پیام‌آور آزادی و صلح» کوشیده‌ام بیش از هر چیز، نکات پنهان‌مانده از خُلق پیامبر را به تصویر بکشم.

به نظر شما کدام یک از ادبای فارسی‌زبان توانسته‌اند، بهتر از دیگران ابعاد روحی و خُلقی پیامبر را نشان دهند؟

من نمی‌توانم تمام شاعران را با یکدیگر مقایسه کنم. ولی هر کسی که شعر گفته، يا در ضمن کارهایش، یا به طور مستقل در تمام آثارش، کتاب خود را ابتدا با ستایش خدا و طرح بحث توحید، و سپس نعت نبی اکرم (ص) آغاز می‌کند. مثلا نظامی در یکی از مدیحه‌های خود می‌گوید:

ای مدنی بُرقَع و مکی نقاب
سایه‌نشین چند بود آفتاب

تمام اشعاری که در وصف پیامبر سروده شده است، زیبایی خاص خود را دارند. گرچه، تمام آنها مشمول انتقاد من قرار می‌گیرد که کاش انعکاس‌دهنده رفتار و اخلاق پیامبر نیز می‌بودند، تا جايي که به مثل تبدیل می‌شدند و مردم در گفتار روزانه خود از آنها استفاده می‌کردند. زیرا لازم است که برای تمام شئونات زندگی‌مان، مثال‌هایی از رفتار پیامبر در ذهن داشته باشیم تا مطابق آن عمل كنيم.

به نظرتان در کلیت ادبیات فارسی می‌توان اشکالی یافت که متاثر از سبک فکری و آموزه‌های حضرت رسول نباشد؟

بخش عمده آثار باقی‌مانده در ادبیات فارسی، به قرن‌های 7 و 8 بازمی‌گردد. یعنی دوره‌ای که مردم تفکر جبرگرایانه داشتند. در حالي كه جبرگرایی با آموزه‌های حضرت رسول مخالف است. خاطرمان باشد که ادبیات فرهنگ‌ساز است. پس يكي از دلايل گسترش جریان‌های جبرگرایانه به سبب ادبیات رایج آن برهه بوده است. از طرف دیگر، مدحی شدن ادبیات نیز با آموزه‌های پیامبر در تعارض است. مشکل سوم، آن است که ادبیات از همان قرون مذکور، غرق در عرفان شد. عرفان مانند موسیقی آرامش‌دهنده و لذت‌بخش است، اما معرفت‌افزا نیست. یعنی فهم آدمی را بالا نمی‌برد تا موجب رشد او در زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی شود.

گويا شما با ادبیات عرفانی و آموزه‌های آن مخالف هستید. به نظرتان لازم است كه ادبیاتِ متاثر از عرفان، به حداقل برسد؟

خیر، اصلا. من از شیفتگان ادبیات عرفانی هستم ولی همچنان یکی از منتقدان آن به حساب می‌آیم. ادبیات عرفانی موجب شد، ما از ادبیات رشددهنده، باز بمانيم. من بارها و بارها در سخنرانی‌هایم تجربه کرده‌ام كه مردم هنگام شنیدن مباحث سنگین فلسفی و تحلیل‌های عقلانی بی‌حوصله‌اند. ولی وقتی گریزی عرفانی می‌زنم و مثلا اين شعر از مولوي را می‌خوانم كه:

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

آن هنگام است كه همه مخاطبانم لبخند می‌زنند و خوششان می‌آید. این شعر زیباست ولی چه فایده‌ای به مخاطب می‌رساند؟ این دقیقا مانند موسیقی است. البته من منکر لذت هنری نیستم، بلکه از هنر لذت‌های فراوانی می‌برم. براي نمونه، با گوش کردن به موسیقی زیبایی از مرحوم مشکاتیان (که خدا او را رحمت کند)، گرچه لذت زیادی را مي‌توان چشید، و تجربه چنين لذت‌هايي از مسائل جدی زندگی انسان است، ولی در نهایت معرفتی عاید شنونده نمی‌شود.

وقت انسان در دنیا کم است. نباید در همین وقت کوتاه، سرگرم شویم. انسان اگر لحظه‌ای سرگرم شود، باید در ازای آن هزار لحظه به تعمیق ذهن خود بپردازد.

من به تمام اين انتقادها اشاره كردم، ولي خوب مي‌دانم كه انتقاد راه به جایی نمی‌برد. اگر انسان دست روی دست می‌گذاشت و صرفا می‌گفت: «خدا کند که هیچ گاه وبا نگیرم»، هيچ‌گاه وبا ریشه‌کن نمی‌شد. انسان فقط زمانی از وبا در امان ماند،‌ که کوشید و راه حلی برای درمان آن یافت. خاطره شیرینی از کودکی‌هایم در ذهنم مانده است. من کودکی 6 یا 7 ساله در خانواده‌ای بسیار فقیر بودم که می‌توانستم قرآن و دعا بخوانم. آن زمان، برای مردم دعا می‌نوشتم و در ازای آن کمی نان یا تخم مرغ دریافت می‌کردم. یکی از دعاهایی که بازار موسمی داشت، دعای تب بود. جالب است كه دعاهای من اثرگذار نبود ولي مردم به این موضوع توجه نمی‌کردند و همچنان در جستجوي درمان تب با دعانویسی بودند! از روزی که کارشناسان و محققان ریشه تب را کشف کردند، هم آن تب‌هاي تابستاني از بین رفت و هم ماجرای دعانویسی من تمام شد.

غرض اين كه، من زیبایی هنر و ادبیات را قبول دارم. و در عين حال، معقتدم که ابعادی از هنر و ادبیات باید به آموزش جنبه‌های معرفتی و اخلاقی حضرت رسول و بیدار کردن مردم بپردازد و همين بُعد از هنر، بايد بین مردم رواج یابد. اگر ادبیات متعهد در کنار زیبایی‌ها و مدح‌های مجاز ادبی رواج می‌یافت، اكثر مردم، کمالات روحی می‌یافتند.

به نظرتان آموزه‌ها و ايده‌هايي كه در اشعار كساني مانند فردوسي و حافظ و خيام و ديگران آمده، تا چه اندازه با مباني اسلامي هماهنگي دارد؟

پیش از هر كس، باید به فردوسی اشاره کنم. او در دوره‌ای می‌زیست که هنوز تحت آموزه‌های جبری قرار نگرفته بود و از عقل دم می‌زد. خیام از مروجین اعتراض و شک است. به همین جهت اشعارش از جهاتی راهگشا است، زیرا به انسان جرات اندیشیدن می‌دهد. اشکال‌گیری و سوال کردن، حتی در سیره پیامبر اسلام و اهل بیت نیز مذموم نبوده است. البته اين روزها، برخي افراد، از خیام سوء استفاده می‌کنند. ناصرخسرو، سروده‌های عقلانی زیادی دارد. خانم پروین اعتصامی نیز روشنگری‌های مناسبی دارد. حافظ نیز گاهی با اعتراض‌های شدید خود، راهی برای بهبود زندگی مردم می‌‌یابد. برای مثال می‌گوید:

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

ولی تمام این‌ها فقط گام‌های نخستینی است که نمی‌توان با آن راه درست زيستن را كه مطابق تعاليم اسلام است، آموخت. مساله ديگر، اینجاست که حتی در زمان‌هاي گذشته نیز شاعران معترض مخاطبی نداشتند. زيرا شعر آنان نيز در نهایت به دست درباریان می‌رسید و در چنان جايگاهي امکان نقد وجود نداشت. و شاعران به مدح پادشاهان روي مي‌آوردند. تعداد قصايد مدحي شاعران براي پادشاهان بسيار زياد است. ولي سوال اينجاست: چرا شاعران به خود اجازه نمی‌دادند که پادشاهان را نصحیت کنند؟ سعدی می‌گوید:

به نوبت‌اند ملوک اندرين سپنج‌سراي
کنون که نوبت تست اي ملک به عدل گراي
گرت به سایه در آسایشی به خلق رسد
بهشت بردی و در سایه خدای آسای
نگویمت چو زبان‌آوران رنگ‌آسای
که ابر مشک‌فشانی و بحر گوهر زای
نکاهد آنچه نبشتست عمر و نفزاید
پس این چه فایده گفتن که تا به حشر بپای
مزید رفعت دنیا و آخرت طلبی
به عدل و عفو و کرم کوش و در صلاح افزای

ادبیات باید در راه بیداری و آموزش راه و رسم زندگی خلق شود. هیچ گاه توده مردم نظریه‌های مهم و پيچيده را به طور مستقیم از نظریه‌پردازان بزرگ نمی‌آموزند زیرا بین این دو گروه، فاصله فکری زيادي وجود دارد. عامل ارتباطی این دو گروه، هنر است. رمان‌نویسان و نقاشان و شاعران و فیلم‌سازان هستند که می‌توانند عمیق‌ترین مباحث فکری را در قالب هنر به گوش مردم برسانند. ما باید تعالیم اسلامی را به وسیله هنرمندان به مردم نشان دهیم.

در ميان قالب‌هاي مختلف ادبي، کدام یک را براي انتقال آموزه‌هاي پيامبر اسلام (ص) مناسب‌تر می‌دانید؟

هر یک در جای خود مناسب است. البته در شرایط کنونی، رمان و شعر بیشترین تاثیر را می‌تواند بر مخاطب خود بگذارد. مردم انتظار دارند که این قالب‌ها راهگشای زندگي‌شان باشند. من همواره به شوخی می‌گویم که در یک دوره، عده‌ای می‌گفتند قرآن برای ما بس است و نیازی نیست کتاب دیگری بخوانیم. ولی امروز، مردم هر نوع کتابی را برای یادگیری خريداري مي‌كنند و می‌خوانند، مگر قرآن و آن دسته از كتاب‌هايي كه ابعاد ظريف شخصيت پیامبر را به تصوير مي‌كشند.

چه راهکاری برای رهایی از این آفت براي شاعران و نويسندگان در نظر دارید؟

من معتقدم که نظریه‌پردازان و اندیشمندان باید درباره پیامبر و زندگی او نکات و دقایق مختلف را بیان کنند و ادیبان با بهره‌گیری از این نکات، اشعار و کتاب‌هایی را بنویسند که بتواند راهگشای مردم باشد و در ذهن آنها ثبت شود.

معجزه هر پيامبري متناسب با زمان خودش است. در صدر اسلام، فصاحت و بلاغت مهم بود. و امروز، آزادي و رفاه و آرامش و محترم دانستن انسان مهم است. پيامبر اسلام (ص) نيامده است كه نجات‌دهنده ما باشد. هر كس، خودش بايد منجي خودش باشد. حال اين سوال مطرح مي‌شود، كه پس نقش پيامبر اسلام (ص) چيست؟ او فقط يك راهنما بود. باور كنيم كه او به جاي ما كار نمي‌كند. ما نبايد دست روي دست بگذاريم تا اسلام مشكلاتمان را حل كند. حتي مشكل اسلام‌شناسي‌مان را نيز خودمان بايد حل كنيم. نبي اكرم (ص) فقط راه را به ما نشان مي‌دهد و ما بايد راه‌هاي ظريف سَبك زندگي او را بيابيم. آنچه در متون عرفاني و ادبيات فارسي آمده است، يك انسان اسوه را برايمان به تصوير نمي‌كشد. در حالي كه قرار بود، حضرت رسول (ص) اسوه هر يك از ما انسان‌ها باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط