سه‌شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۱
آثار هنری در نگاه سنت‌گرایان می‌تواند معرفی برای دین اسلام باشد

هادی ربیعی گفت: بر اساس دیگاه سنت‌گرایانی چون تیتوس بورکهارت، اساساً آثار هنری می‌تواند معرّفی برای دین اسلام تلقی شود. در دیدگاه این سنت فلسفی، هنر به عنوان امری محسوس، بیرونی ترین لایه دین است و می‌تواند در فهم اصل دین طریقیت داشته باشد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) چهارمین پیش‌نشست کنفرانس بین المللی الهیّات عملی با عنوان «زمینه‌های پژوهشی الهیات عملی در حوزه هنر» با سخنرانی هادی ربیعی (عضو هیئت علمی‌ دانشگاه هنر)، برگزار شد.

ربیعی در ابتدای سخنانش، به ارائه دو تعریف خلاصه و در عین حال جامع از الهیات عملی پرداخت و گفت: طبق تعریف اول که بر گرفته از کتاب الهیات و هنرها (انتشارات راتلج) بود، الهیات عملی به دنبال پاسخ بدین پرسش است که دین چگونه می‌تواند اعمال انسان را در شرایط معاصر هدایت کند. تعریف دوم که در کتاب همراه (کامپنین) وایلی-بلک ول با عنوان الهیات عملی آمده است، کارکرد الهیات عملی را متجسّم ساختن باورهای دینی در زندگی روزمره انسان و جامعه انسانی می‌داند.

او با طرح این سوال که چه ارتباطی میان الهیات و هنر می‌توان برقرار کرد؟ افزود: شاید در ابتدای امر چنین به نظر آید که از آنجا که هنر با امور محسوس سر و کار دارد، و در طرف مقابل امور الهیاتی غالباً از سنخ امور فراطبیعی و غیر محسوس هستند، پس پیوندی میان این دو حیطه برقرار نمی‌گردد. استاد دانشگاه هنر در دفع این شبهه، به جریان بسیار گسترده شکل گرفته در حوزه الهیات مسیحی در دوره معاصر اشاره کردند که قوّیاً به لزوم ارتباط دو سویه میان الهیات و هنر تاکید دارد، یعنی هم از یک سو آموزه‌های الهیاتی الهام بخش برای هنر است و هم از سوی دیگر، هنر می‌تواند در تفهیم و تعمیق باورهای الهیاتی نقش داشته باشد. از سرشناس ترین افراد این جریان می‌توان به ویلسون یَتِس (نگارنده کتاب هنرها در آموزش الهیاتی)، برنارد ریمون، ادوارد رابینسون و دِبورا‌هاینِس اشاره کرد. ارزیابی کلّی دکتر ربیعی از فضای حاکم بر الهیات مسیحی در دوره معاصر آن بود که توجه به رابطه الهیات و هنر بیشتر شده و حتّی این ارتباط در سطح هنرها به صورت مجزا نیز وارد شده است (برای مثال اشاره به کتاب حکمت مسیحی و جهان موسیقی). از دیگر نشانه‌های این اهتمام بیشتر، شکل گیری نشریات علمی‌متعدّد در این حوزه (در راس آنها نشریه ARTS و Images) و برگزاری همایش‌های مختلف علمی‌در زمینه الهیات و هنر است (برای نمونه اشاره به کتاب خلاقیت، تخیّل و نقادی که مجموعه مقالات همایشی است که آکادمی‌بین المللی الهیات عملی برگزار کرده).

او در ادامه به دیدگاه سنت‌گرایان به عنوان یکی از مدافعان جدی ارتباط میان هنر و الهیات پرداخت و توضیح داد: تیتوس بورکهارت در اثر خود هنر اسلام معتقد است که اساساً آثار هنری می‌تواند معرّفی برای دین اسلام تلقی شود. در دیدگاه این سنت فلسفی، هنر به‌عنوان امری محسوس، بیرونی‌ترین لایه دین است و می‌تواند در فهم اصل دین طریقیت داشته باشد.

ربیعی با اشاره به به مطالعات تاریخی انجام شده درباره نحوه ارتباط الهیات مسیحی با هنر عنوان کرد: دو کتاب مهم در این زمینه نگاشته شده است: یکی مجلد مربوط به زیبایی‌شناسی قرون وسطی از مجموعه کتب تاریخ زیبایی‌شناسی اثر تاتارکیویچ است. در این اثر تاتارکیویچ به نزاع میان شمایل شکنان و شمایل دوستان در قرن هشتم و نهم میلادی پرداخته و نشان داده که چگونه آموزه‌های الهیاتی بر نوع نگاه به هنر در آن عصر اثرگذار بوده است (در این زمینه کتاب مستقلّی نیز با عنوان الهیّات شمایل نگاشته شده است). در کتاب دیگر با عنوان معماری گوتیک و فلسفه مَدرسی، اروین پانوفسکی به بررسی تاثیر متقابل رونق فلسفه مدرسی در قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی در حومه پاریس و شکوفایی معماری گوتیک در همان موقعیت تاریخی و جغرافیایی پرداخته است.

او درباره دو شخصیت محوری در تاریخ مسیحیت که اندیشه‌های آنها موجب تثبیت پیوند میان الهیات مسیحی و هنر شده اظهار کرد: یکی توماس آکوئینی است که در کتاب الهیات عملی: رهنمود‌هایی معنوی از توماس آکوئینی نشان داده شده است که وی به چهار وجه مباحث هنری و الهیاتی را با هم در آمیخته است: 1. استفاده از تمثیل و مجاز برای تبیین حقایق معنوی (بیان امر نامحسوس به زبان محسوس)، 2. استفاده از اصطلاح هنرمند برای خداوند، 3. اعتقاد به اینکه زیبایی‌های هستی ما را به خداوند رهنمون می‌سازد؛ و 4. مطرح کردن لذت هنری به عنوان امری ورای لذت‌های بدنی. شخصیت دیگر بوناونتورا است. وی رساله ای دارد با عنوان فروکاستن هنرها به الهیات، که در آن به به واسطه بحث از رابطه امر محسوس و امرنامحسوس به همین موضوع می‌پردازد. بوناونتورا همچنین در دیگر آثارش سه دلیل بسیار مهم در لزوم استفاده از هنر در تعالیم دینی را مطرح کرده است: 1. تاثیر عاطفی گسترده هنر بر مخاطب به جای تاثیر منطقی صرف، 2. ماندگاری بیشتر امور هنری در حافظه مخاطب، 3. مناسبت بیشتر زبان هنری با فهم عامه مردم. البته به اعتقاد ایشان نباید از این نکته غافل شد که بوناونتورا در این مباحث از سنت فلسفه اسلامی‌ و به‌طور خاص اندیشه‌های ابن سینا متاثر بوده است.

ربیعی بازخوانی اندیشه‌های توماس آکوئینی را در قالب مکتب نوتومیستی به عنوان یکی از عوامل احیای رابطه الهیات با هنر در دوره معاصر دانست و به برخی از شخصیت‌های برجسته این جریان و آثار آنها اشاره کرد و گفت: هانس فان بالتازار (شکوه جهان: زیبایی‌شناسی الهیاتی)، ژاک ماریتن (هنر و فلسفه مدرسی)، و اتین ژیلسون (درآمدی بر هنرهای زیبا) ازجمله افرادی هستند که می‌توان به آنها اشاره کرد.

این استاد دانشگاه در ادامه به نسبت میان اندیشه‌های الهیاتی و هنر در سنت اندیشه اسلامی‌ پرداخت و با ارائه مثال‌های متعدد نشان داد که متفکران مسلمان نیز از لزوم توجه به هنر غافل نبوده‌اند. او در این باره گفت: فارابی در مطالب مربوط به مدینه فاضله، یکی از وظایف حاکم مدینه را تربیت ذوق جامعه می‌داند و معتقد است که اگر تخیّل جامعه تربیت نشود، دچار فساد می‌گردد. همچنین نقش مهمی‌را که فارابی به تخیّل در فرایند نبوّت اختصاص می‌دهد، می‌توان یکی دیگر از نقاط ارتباط میان الهیات و هنر دانست. همانطور که مشخص است، سرنخ اصلی ارتباط میان الهیات و هنر در سنّت عقلی اسلامی، تخیّل است. از همین جهت مباحث ابن سینا در حوزه فن شعر به عنوان یکی از صناعات خمس را باید داخل در مباحث هنری دانست، چرا که ماده قیاس شعری، مخیّلات است. جالب است که هرچند ابن سینا شعر را به لحاظ معرفتی، در سطوح پایین قرار می‌دهد، اما در برخی عبارات خود در منطق شفاء، به طور خاص بر اهمیت و لزوم بحث مبسوط درباره آن تاکید کرده است. با این حال سهروردی در المشارع و المطارحات، پا را فراتر از این گذاشته و بر خلاف سنت مشاء، بر این باور است که مخیّلات در مواد قیاس در رتبه دوم پس از بدیهیات (الواجب قبولها) قرار می‌گیرد و حتی بسیاری از مخیّلات بالاتر از بسیاری از بدیهیات هستند.

به گفته او، یکی دیگر از مباحثی که در سنت فلسفه اسلامی‌ با حوزه زیبایی‌شناسی و فلسفه هنر مرتبط می‌شود، مباحثی است که ذیل «لذت‌بردن» و «عشق» مطرح شده است. برای نمونه ابن سینا در ضمن بحث از عشق، زیبایی را به وحدت -که از سنخ امور الهی است- بازمی‌گرداند. 

ربیعی در انتهای سخنان خود، به رساله معراج نامه که منسوب به ابن سیناست ارجاع داد که در آن صور محسوس به‌عنوان رموزی برای امور معقول دانسته شده است که از آن می‌توان به نقش هنر در فهم مباحث الهیاتی پی برد.

ربیعی در بخش پرسش و پاسخ طی سخنانی عنوان کرد: به صورت کلّی در سنت باستان و سده‌های میانه، رساله‌های تمثیلی فیلسوفان با مباحث زیبایی‌شناسی پیوند گسترده دارد. رساله فی الفعل والانفعال و أقسامها ابن سینا دارای نکات بسیار قالب استفاده در حیطه زیبایی‌شناسی است: ابن سینا هنگام بحث از تاثیر امور محسوس بر حالات نفسانی انسان، به نقش معماری مساجد، محراب‌ها و به طور کلّی تزئینات به کار رفته در آنها در ایجاد فضای معنوی اشاره می‌کند. همچنین در بخش دیگری به تاثیر شگرف و سحرگونه شعر در نفس انسان پرداخته است.

او با اشاره به اینکه در دیدگاه ابن عربی و همچنین سنت گرایان در دوره معاصر، خداوند هنرمند بالذات است و انسان‌ها به تبع خداوند، زیبایی‌های عالم را گسترش می‌دهند، عنوان کرد: هرچند مباحث الهیاتی بیشتر با زیبایی‌شناسی و فلسفه هنر پیوند می‌خورد؛ ولی باید توجه داشت که فلسفه هنر در مقایسه با سایر فلسفه‌های مضاف، نزدیکی بسیار بیشتری به مقام عمل دارد.

این استاد هنر با بیان اینکه در دوره باستان و سده‌های میانه، هنر یا همان صناعت (تخنه)، همان‌طور که از اصطلاح آن پیداست، در متن زندگی روزمره بشر حاضر بوده است و اساساً استفاده از اصطلاح هنرهای زیبا مفهومی‌ جدید محسوب می‌شود افزود: علی‌رغم اینکه متون مقدس بسیار از ظرفیت‌های هنری بهره مند هستند و بر جنبه تخیلی و تصویرسازی تاکید دارند، الهی‌دانان در طول تاریخ بسیار کم به این ظرفیت ملتفت بوده و از آن استفاده چندانی نکرده‌اند.

ربیعی گفت: در نحوه تاثیر گذاری آموزه‌های الهیاتی بر هنرهای هر عصر، چندین نگاه وجود دارد: برخی قائل به یک تاثیرگذاری حدّاکثری مستقیم هستند و در نتیجه تلاش می‌کنند یک توجیه الهیاتی مستقیم برای هر نوع نماد و قالب هنری بیاورند (برای مثال عدم استفاده از پرسپکتیو در مینیاتورهای ایرانی به دلیل نفی رویکرد ناتورالیستی). برخی دیگر به‌کلّی این نگاه را نفی می‌کنند و به مثال‌های نقض تاریخی تمسک می‌جویند؛ اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که تاثیرگذاری آموزه‌های الهیاتی بر هنر را بیشتر به‌صورت غیرمستقیم و از طریق فرهنگ کلّی ایجادشده در جامعه به واسطه الهیات می‌داند.

او در پایان عنوان کرد: برخی یکی از دلایل تقویت جریان شمایل شکنی در مسیحیت را مراوده مسیحیان با مسلمانان می‌دادند؛ چراکه بر اساس آموزه‌های اسلامی‌، هیچ امری جز خداوند نباید مورد پرستش واقع شود. به‌علاوه یکی دیگر از ادله آنها این بوده که اساساً امکان محاکات و بازنمایی امر مقدّس توسّط شمایل وجود ندارد؛ در نتیجه شمایل از قداست برخوردار نیستند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها