دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۴
شعرخوانی شاعران در محفل عاشورایی «قیامتِ دنیا»

همزمان با ششمین روز از محرم جمعی از شاعران برجسته کشور در محفل عاشورایی «قیامتِ دنیا» به شعر خوانی پرداختند و از حمیدرضا آزادگان به عنوان خادم فرهنگ عاشورایی تجلیل شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین شعرخوانی عاشورایی «قیامتِ دنیا» عصر دیروز یکشنبه، بیست‌وچهارم مرداد ماه 1400) با حضور ایوب دهقانکار، مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران و جمعی از شاعران برجسته کشور برگزار و به صورت مجازی از آپارات خانه کتاب و ادبیات ایران پخش شد.

در ابتدای این آیین، ایوب دهقانکار عنوان کرد: دوست داشتم در این محفل علاوه بر حضور شاعران و ادیبان می‌توانستیم پذیرای علاقه‌مندان هم باشیم؛ کسانی که لزوما شاعر نیستند و شعری برای خواندن ندارند؛ اما مشتاق فیض بردن از عرض ارادت‌های شاعرانه در محضر اباعبدالله‌الحسین (ع) هستند؛ ولی متاسفانه شرایط به گونه‌ای است که از حضور مشتاقان ابی‌عبدالله (ع) محروم هستیم و از این رو مجبور بودیم صرفا به حضور شاعران اکتفا کنیم. لذا خلوت بودن این آیین به دلیل ادای همان تکلیفی در برابر فرمایش مقام معظم رهبری است. ان‌شاءالله با تبعیت از مصوبات ستاد ملی کرونا، مراسم حسینی خود را به نحوی برگزار کنیم که به تاسی از حدیث امام صادق (ع) «يا مَعشَرَ الشِّيعَةِ، إنّكُم قد نُسِبتُم إلَينا، كُونُوا لَنا زَينا، و لا تَكُونُوا عَلَينا شَينا. اى گروه شيعيان! شما منسوب به ما هستيد. پس مايه زينت ما باشيد و مايه زشتى ما نباشيد.» این مراسم‌ها مایه زینت باشند؛ نه اینکه خدای نکرده موجب وهن و تمسخر و کنایه دشمنان شوند. امیدوارم در مراسم بعدی شاهد حضور دوستداران سالار شهیدان (ع) باشیم.
 
در ادامه این مراسم سعید بیابانکی شعر زیر را خواند: 
«شاهی لب آن رود به خون خفت؛ چه شاهی
ماهی لب آن شط ز عطش سوخت؛ چه ماهی 
باغی بر و بارش به زمین ریخت؛ چه باغی 
داغی به دل سوختگان ماند؛ چه داغی
نوری ز بیابان به هوا رفت؛ چه نوری
شوری به دل خیمه‌گه افتاد؛ چه شوری
گردی وسط مهلکه برخاست؛ چه گردی
مردی وسط معرکه افتاد؛ چه مردی
یاری ز تو آن روز جدا ماند؛ چه یاری
باری به زمین ماند در آن روز؛ چه باری
مستی لب شط یاد لبت بود؛ چه مستی
دستی به هواداری‌ات افتاد؛ چه دستی
جامی به زمین ریخت در آن روز؛ چه جامی
کامی ز عطش سوخت در آن ظهر؛ چه کامی  
رودی چو گدا پای تو افتاد؛ چه رودی
دودی وسط معرکه برخاست؛ چه دودی
ماهی سر منبر شد و تابید؛ چه ماهی
آهی ز نهاد همه برخاست؛ چه آهی...»

همچنین محمدمهدی سیار نیز در بخشی از این آیین شعری را خواند:
«تکیه بر شمشیر زد... پرسید: یاری هست؟
تا مرا یاری کند؟ مردی، سواری هست؟ یاری هست؟
پیش رو یک دشت تنهایی ست... تن هایی ست غرق خون
از نو ولی پرسید یاری هست؟ یاری هست؟
ناگهان در آن سکوت هلهله آلود، آوازی
پرسشم را پس هنوز امید آری هست، یاری هست؟
آری آری، هق هقی... نه... حق حقی آمد رجزواری
طفل را با تیغ و تیر اما چه کاری هست؟ یاری هست؟
این گلو خشک است مردم! یک سر سوزن مروت
یا کفی از آب قدر شیرخواری هست؟ یاری هست؟
ناگهان پاسخ رسید آری، گلو تر می‌کند تیری
همدمی اینک برای سوگواری هست؟ یاری هست؟
نیست یارای کلامم، در جهان آیا کلامی 
در جواب مادر چشم انتظاری هست؟ یاری هست؟
در سکوتی هلهله آلود، می‌تابد صدا در دشت
باز می‌تابد صدا در دشت، یاری هست؟ یاری هست؟»

این شاعر در ادامه شعر زیر را خواند:
«دل نگران است دلم، دل نگران است
جامه دران است غمت، جامه دران است 
داغ جوان سخت‌تر از داغ جهانی است
داغ جوان است تو را، داغ جوان است
چیست به جز صبر و وفا بار امانت
بار گران است تو را، بار گران است
حق مددی، هو مددی، حق مددی، هو 
ورد زبان است تو را، ورد زبان است
دور سر خویش بهل تا که بگردد
تعزیه خوان است فلک؛ تعزیه خوان است
داغ جوان داغ علی‌‌اکبر لیلاست
وقت اذان است‌؛ هلا! وقت اذان است»

میلاد عرفان‌پور از دیگر شاعران حاضر نیز شعری خواند:
«خاکستری اگرچه به جا ماند و دود ماند
بردند هرچه بود، ولی هرچه بود ماند
با سنگ‌ها شکست و به سرنیزه‌ها شکافت
پیشانی حسین... ولی در سجود ماند
طفلان، غریق نعمت و نورند در بهشت
از خیمه گرچه خاطره‌هایی کبود ماند
انگشتر حسین به غارت نرفته است
سجاد شاهد است که این یادبود، ماند 
عباس ایستاده... هنوز ایستاده است
آری که گفته خیمه‌ او بی‌عمود ماند...
سیراب می‌کند دو جهان را حسین ما
هرچند تشنه‌کام میان دو رود ماند»

وی همچنین در ادامه این شعر را خواند:
«غریب مانده سری به نیزه… چه سهمناک است دیدنی‌ها
سر از حسین و دل از حسین و... دریغ و داد از بریدنی‌ها
شنیده‌ام تشنه‌‌ سربردند... که آه... با دشنه سر بریدند
شنیده‌ام... خاک بر دهانم... دریغ و داد از شنیدنی‌ها
 چه سرخ سر می رسد سفرها... چه تلخ سر می رسد خبرها
و خنجری سر رسیده... ای وای… وای از این سررسیدنی‌ها
دمیده شد سور محشر آیا؟... دمید خورشید ، بی‌سر آیا؟
دمید از خاک، دم به دم خون ... به حیرتیم از دمیدنی ها
به سوی او خواهری دوید و
فراز تل، جان به لب رسید و
نگفت اما چه‌ها کشید و
نگفتنی ماند دیدنی‌ها»

احمد علوی نیز در بخش دیگری از این آیین این شعر را خواند: 
«ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد، قرارش را نداشت
سال ها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت
بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید
بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت
خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد
دشت تاب گام‌های استوارش را نداشت
لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود
لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت
یال‌هایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون
چشم هایش چشمه ای که اختیارش را نداشت
اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست
صاحبش را، هستی اش را، اعتبارش را نداشت
پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد
طاقت دل کندن از دار و ندارش را نداشت
اسب ها در قتلگاه آسیمه سر می تاختند
کاش شرم دیدن ایل و تبارش را نداشت
پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود
که حساب زخم های بی شمارش را نداشت
کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را می شنید
لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت
بال هایش را همان جا باز کرد و جان سپرد
آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت»

گفتنی است در این آیین مرتضی امیری اسفندقه، رضا اسماعیلی، زهیر توکلی، محمود حبیبی کسبی، سعید بیابانکی، مصطفی محدثی خراسانی، فریبا یوسفی، محمدجواد شاهمرادی (آسمان)، علی داودی، امید مهدی‌نژاد، عبدالرحیم سعیدی‌راد، میلاد عرفان پور، احمد علوی و محمدمهدی سیار به شعرخوانی پرداختند.

همچنین در پایان آیین شعرخوانی عاشورایی «قیامتِ دنیا» از حمیدرضا آزادگان، یکی از مدیران پروژه انتقال ضریح حضرت اباعبدالله الحسین(ع) از قم به کربلا و مستندنگار کتاب «شش گوشه» (خاطرات نصب ضریح مطهر سیدالشهدا) به عنوان خادم فرهنگ عاشورایی تجلیل شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها