چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۱
گشایش فضایی تازه در فضای چرکین نقد

کتاب سینما قصدش انگشت‌گذاشتن بر سویه‌ بی‌قصدی فکرکردن درباره‌ سینما است. فکرکردن با همه‌ دست‌اندازها، جان‌کندن‌ها، خطارفتن‌ها، ناکامی‌ها و سوءبرداشت‌ها. گشایش اندکی فضای تازه در انبوهی از دُمَل‌ها و تومورهای فضای سراسر چرکین و عفن‌آلود نقد موجود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «کتاب سینما» قصدش انگشت‌گذاشتن بر سویه‌ بی‌قصدی فکرکردن درباره‌ سینما است. فکرکردن با همه‌ دست‌اندازها، جان‌کندن‌ها، خطارفتن‌ها، ناکامی‌ها و سوءبرداشت‌ها. گشایش اندکی فضای تازه در انبوهی از دُمَل‌ها و تومورهای فضای سراسر چرکین و عفن‌آلود نقد موجود و البته اندکی هم خودنمایی بدون توهم، چراکه فروتنی افراطی، دست‌کم در این‌جا، همواره نشانه‌ ادعا بوده است.

هرگونه یادآوری، هرگونه خاطره‌ای، انسجام‌بخشیدن به گذشته و توضیح آن، با ذره و پس‌مانده‌ای از دروغ آمیخته است که گاه، می‌تواند کل آن را آلوده کند. اندیشیدن به هر چیز، دیدن وجود آن در زمان است، یعنی همان خاطره. با این‌حال این اندیشیدن درباره چیزها، یادآور یک خاطره، یک احساس یا تصویری از گذشته نیست، بلکه یادآور حقیقتی تازه از آن است و به همین دلیل دروغ بخشی از آن است.

نکاتی درباره ژست، سینمای ژست‌ها، توهم تجسم امر مقدس، مطالعات سینمایی امروز و فراز و نشیب‌های...، کلیت و استثنای آن: در نقد پست تئوری، سینما یا روایت: ارباب حلقه‌ها، ونگ کاروای: زندگی و آثار، درس‌های فیلم‌سازی، رمانس در صورت‌غذایتان، بیفتک با سس خردل، سینمای نابینا، همه چیز نیاز به واسازی دارد و گفت‌و‌گو با دریدا از فصل‌های مختلف این کتاب هستند.

 در مقدمه این کتاب آمده است: «مقدمه‌ها همواره حاوی کنایه‌ای در خور توجه‌اند: چیزی که در انتها نوشته می‌شود، اما باید در ابتدا خواند. مقدمه‌ها چیزی را توضیح می‌دهند که در گذشته رخ داده، مثل نگارش یا ترجمه یک کتاب، یا در مورد پیش رو، مقالات پراکنده‌ای که در یک کتاب گرد آمده‌اند، اما در حکم ورودی و معبر آن‌اند. آن چه نویسنده در پایان می‌نویسد، خواننده در آغاز می‌خواند. همچون همین مقدمه که پس از گزینش، گردآوری، ترجمه و ویرایش مقالات موجود نوشته شده است تا در قالب تعابیر، پیش فرض‌ها، ذهنیات و اصول، انسجامی را به آن بخشد که گویی بی آن حاصل نمی‌شد، اما از سوی خواننده‌اش همچون ورودی این کتاب خوانده می‌شود. همچون سر آغاز، منشأ و ریشه درختی که شاخ و برگهایش را در صفحات بعد خواهد جست.

از این بابت مقدمه‌ها کارکردی همچون یادآوری، یا به زبان سینمایی، فلاش بک دارند، جایی که اجزا و پاره‌های پراکنده و بی‌خانمان متعلق به گذشته را سوژه در متراکم‌ترین و غلیظ‌ترین لحظه سوبژکتیو خویش به یاد می‌آورد؛ در واقع سامان می‌بخشد و تفسیر می‌کند. یادآوری یا فلاش‌بک جایی است که سوژه از فرط سوبژکتیوشدن، قالب خویش را می‌دراند، از حال می‌کند، به گذشته می‌رود، در آن ادغام می‌شود و سپس به خویش می‌نگرد. یادآوری لحظه‌ای است که سوژه موفق می‌شود خود را ببیند و بعد آن را به دلخواه برای دیگری عرضه کند. بهترین و ماندگارترین فلاش بک‌های تاریخ سینما آنهایی‌اند که سوژه همزمان که خود را در گذشته به یاد می‌آورد، فرایند تفسير، سامان بخشی و معنابخشی را نیز به میل خویش انجام می‌دهد.»

عبارت فلاش بک احتمالا به انگیزه انتقال مفهوم مکانیکی و فیزیکی‌اش وارد سینما شد. کلمه فلاش از زمان‌های قدیم به معنای یک لحظه و یک آن به کار می‌رفت. عمل فلاش نوری، یعنی همان مفهوم فیزیکی و مکانیکی رایج آن در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به معنای تأثیرات ناشی از احتراق شیء سوزان است که حاصلش نوری شدید و آنی است. بنابراین، فلاش در مورد انفجارها و عمل کردن و روشن شدن موتورها به کار می‌رفت. این منظومه از مختصات معنایی، یعنی نور، انفجار، تغییر در جهت و لحظه، پیشینه‌های مناسبی برای ابداع فلاش بک در مطالعات سینمایی فراهم می‌آورد. آیا فلاش بک همین لحظه و آنی نیست که در آن خاطره‌ای جرقه می‌زند و گذشته همچون نوری بر سوژه آشکار می‌شود؟

از این جنبه، مقدمه‌ها سویه‌ای از فلاش بک را در خود دارند. قصد دارند معنا و نیتی را به این کتاب بخشند که گویی ضروری و ذاتی لحظه به لحظه شکل‌گیری کتاب بوده است و در لحظه به لحظه شکل گیری کتاب همچون همزاد آن حضور داشته است. گویی، مثل كتاب پیش رو، عقد این مقالات را پیشاپیش در دل آسمان‌ها بسته‌اند و تنها فراست و هشیاری گردآورنده است که خطبه آن را جاری می‌کند. گویی آنچه موجود است تنها شکل ممکن ارائه این مقالات بوده است.

در خصوص کتاب‌های ترجمه نیز گویی این عقد همزمان با نگارش کتاب میان نویسنده و مترجم آن جاری شده و مقدمه‌های مترجمان صرفا به قصد شرح دادن و فاش کردن این پیمان نوشته شده‌اند. آن هم در قالب این گزاره مشترک ساده دلانه که این نخستین کتابی است که از فلان نویسنده به فارسی ترجمه می شود تا بر محضری و انحصاری بودن حق ترجمه، بر مشروعیت کل کتاب و البته دین خواننده فارسی به مترجم تأكید کنند و اینها همه دامی است که مقدمه می‌چیند.

اما مقدمه‌ها که غالبا دروغی بزرگ را با دروغی بزرگ‌تر پنهان می‌کنند، هیچ کاری ندارند جز ایجاد همان توهم ضروری که نامش «پایان» است. این که به چیزی قطعیت و سامان بخشند که عموما فاقد قطعیت و وضوح است. مقدمه‌ها می‌خواهند همه چیز را ضروری و طبیعی جلوه دهند. از انتخاب متن، دلایل ترجمه، نگارش یا گردآوری آن. می‌خواهند نظمی ارگانیک و ضروری را توضیح دهند که از لحظه نخست فرایند ترجمه یا نگارش، در سر و ذهن مترجم، نویسنده یا گردآورنده حضوری تعیین کننده داشته است و البته اینکار را به بهای پنهان کردن خصلت حادثی کنش انتخاب و نگارش و ترجمه انجام می‌دهند. با بزرگ کردن و ردیف کردن علت‌ها، می‌خواهند آنچه را در پی می‌آیند توضیح دهند.

سوابق، دلایل، انگیزه‌ها، پیام‌ها و ... اینها فالش‌ترین نتهایی‌اند که قرار است نغمه ضرورت و علیت با آن ساخته شود. این توهم ارگانیک و البته ذاتی هر فرایندی است، مثل پرتاب تاس‌ها که حرکتشان در هوا تا پیش از لحظه فرود آمدن، مبتنی بر عنصر تصادف است، اما ترکیب نشستنشان بر روی زمین مبتنی بر یک ضرورت خدشه ناپذیر است. به همین خاطر، ما مجبوریم به منطق پرتاب تاس تن دهيم.

وهم آلودبودن زنجیره رخدادها البته که ذاتی آن است و از آن هم گریزی نیست، اما ایراد کار هنگامی رخ می‌دهد که سویه حادثی موجود در این زنجیره را حذف کنیم، آن هم به بهای بزرگ کردن ضرورت و علیت. و این همان دروغ بزرگ‌تری است که مقدمه‌ها می‌بافند تا دروغ دیگر پنهان شود. كتاب سينما قصدش انگشت گذاشتن بر همین سویه بی قصدی فکرکردن درباره سینما است. فکر کردن با همه دست اندازها، جان کندن‌ها، خطارفتن‌ها، ناکامی‌ها و سوءبرداشت‌ها. 

«کتاب سینما» مقالاتی درباره فیلم و نظریه فیلم اثر جورجو آگامبن، دیوید بوردول، ژاک دریدا با گزینش و ویرایش مازیار اسلامی در 208 صفحه و با قیمت 98000 تومان از سوی نشر نی منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها