یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۷
زندگی حضورمندانه به روایت کتاب

این کتاب پر از مفاهیم بزرگی مانند عشق، احساس تعلق و واقعی بودن (authenticity) و درباره موضوعاتی قدرتمند مانند خود‌ ـ‌ همدردی، پذیرش و سپاس‌گزاری است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «زندگی حضورمندانه» نوشته برنه بروان به ترجمه آزاده و فرح راد نژاد از سوی انتشارات آموزه منتشر شده است. کتاب «زندگی حضورمندانه» درباره درگیر شدن با زندگی‌ خود از جایگاه ارزشمندی است و منظور از آن پروراندن شجاعت، همدردی و ارتباط است تا اینکه صبح وقتی از خواب برمی‌خیزیم با خود فکر کنیم:  مهم نیست چه کارهایی انجام داده‌ام و چقدر از کارهایم باقی مانده است، من کافی‌ام و شب که به رختخواب می‌رویم فکر کنیم آری، من ناقص و آسیب‌پذیرم و گاه می‌ترسم اما اینها در این حقیقت که شجاعم و سزاوار احساس عشق و احساس تعلق، تغییری ایجاد نمی‌کنند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «زندگی حضورمندانه انتخابی یک بار و برای همیشه نیست بلکه یک فرایند است؛ به باور من سفری برای تمام عمر است. هدف من این است که آگاهی و وضوح را به ترکیب انتخاب‌هایی که به حضورمندی منجر می‌شوند بیافزایم و چیزی را به اشتراک بگذارم که از کسانی آموخته‌ام که خود را وقف زیستن و عشق ورزیدن با تمام وجود کرده‌اند.

پیش از آغاز هر سفری، از جمله این سفر، مهم است که درباره چیزهایی که باید همراه خود ببریم حرف بزنیم: چگونه «کامل نبودن» را می‌پذیریم؟ چگونه ویژگی‌هایی را که به آنها نیاز داریم در خود می‌پرورانیم و چیزهایی که ما را عقب می‌کشند، رها می‌کنیم؟ پاسخ تمام این پرسش‌ها شجاعت، همدردی و ارتباط است؛ ابزارهایی که برای پیدا کردن راه خود در طول سفر به آنها نیازمندیم.
اگر با خود می‌اندیشید: “بسیار خوب! برای مبارزه با کاملگرایی فقط باید ابرقهرمان باشم”، درکتان می‌کنم چون «شجاعت، همدردی و ارتباط» ایده‌آل‌هایی بزرگ و دست‌نیافتنی به نظر می‌رسند. اما در واقعیت، آنها کنش‌هایی روزانه اند که وقتی به میزان کافی تمرین شوند به موهبت‌هایی باورنکردنی در زندگی ما تبدیل می‌شوند و خبر خوب اینکه آنچه ما را وامی‌دارد از این ابزارهای شگفتی‌آور در زندگی خود استفاده کنیم، آسیب‌پذیری‌هایمان است. چون ما انسانیم و به شکل زیبایی ناکامل، باید هر روز این ابزارها را به کار گیریم. در این صورت است که شجاعت، همدردی و ارتباط تبدیل به موهبت می‌شوند: موهبت‌های کامل نبودن. در فصل نخست، با آموخته‌های من درباره شجاعت، همدردی و ارتباط و اینکه چرا اینها ابزارهای راستین ایجاد ارزشمندی‌اند آشنا می‌شوید.

وقتی در مورد ابزارهای مورد نیاز برای سفرمان به اطلاعات روشنی دست یافتیم به قلب موضوع می‌رویم: عشق، احساس تعلق و ارزشمندی. من به برخی از سخت‌ترین پرسش‌هایی که در مسیر کاری‌ام با آن روبه‌رو شده‌ام پاسخ می‌دهم: عشق چیست؟ آیا می‌شود کسی را دوست داشت و به او خیانت کرد؟ چرا نیاز همیشگی ما به همرنگ بودن تعلق واقعی را خدشه‌دار می‌کند؟ آیا می‌توانیم کسانی که در زندگی‌مان هستند، مثل شریک زندگی و فرزندان را بیش از خود دوست بداریم؟ ارزشمندی را چگونه تعریف می‌کنیم؟ چرا کارمان به آنجا می‌کشد که اغلب به جای باور داشتن به ارزشمندی‌مان تقلا می‌کنیم تا خود را ارزشمند نشان دهیم؟

در هر سفر ماجراجویانه موانعی وجود دارد و سفر حضورمندی هم از این قاعده مستثنی نیست. در فصل سوم بزرگترین موانع موجود در راه زیستن و عشق ورزیدن حضورمندانه را بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که چگونه می‌توانیم راهبردهای مؤثری برای عبور از موانع ایجاد کنیم و تاب‌آوری را پرورش دهیم. از آن پس، ده ره‌نشانی (guideposts) را مورد کاوش قرار می‌دهیم که در مسیر سفر حضورمندی قرار دارند و به عنوان کنش‌هایی روزانه‌ مسیر سفر را برای ما معلوم می‌کنند. به هر ره نشان فصلی اختصاص داده شده است و هر فصل متشکل از داستان‌ها، تعاریف، نقل قول‌ها و ایده‌هایی است برای آنکه در مورد روش زندگی و مهرورزی‌مان آگاهانه و الهام‌بخش انتخاب کنیم.»

این کتاب پر از مفاهیم بزرگی مانند عشق، احساس تعلق و واقعی بودن (authenticity) و درباره موضوعاتی قدرتمند مانند خود‌ ـ‌ همدردی، پذیرش و سپاس‌گزاری است. مولف در بخش دیگری از این مقدمه می‌نویسد: «من نخستین کسی نیستم که درباره این موضوعات حرف می‌زند و به طور قطع باهوش‌ترین پژوهشگر یا با استعدادترین نویسنده هم نیستم. اما نخستین کسی‌ام که توضیح می‌دهد این مفاهیم چگونه به تنهایی و در ارتباط با هم کار می‌کنند تا زندگی حضورمندانه را شکل بدهند. و مهم‌تر اینکه بی‌تردید این نخستین بار است که این موضوعات از دیدگاه کسی مطرح می‌شود که سال‌های بسیاری را صرف مطالعه شرم و ترس کرده است. 

بارها خواسته‌ام پژوهش شرم را رها کنم. بسیار دشوار است که زندگی حرفه‌ای‌ات را وقف مطالعه موضوعاتی کنی که مردم را ناراحت و عصبی می‌کند. چند بار دستهایم را به نشانه تسلیم بالا بردم و گفتم: “انصراف می‌دهم. بیش از حد دشوار است. موضوعات جذاب بسیاری هست که می‌توان به آنها پرداخت. می‌خواهم از این موضوع دور باشم!” اما من شرم و ترس را انتخاب نکرده بودم. آنها مرا انتخاب کردند.

اکنون به علت آن پی برده‌ام. من از نظر شخصی و حرفه‌ای به این پیشینه تحقیقاتی نیاز داشتم تا آماده کار درباره حضورمندی شوم. ما می‌توانیم به اندازه یک فروشگاه کارت تبریک واژه‌های شجاعت و عشق و همدردی را بر زبان آوریم اما تا زمانی که درباره موانع به عمل درآوردن این مفاهیم در زندگی روزمره صادقانه گفت‌و‌گو نکنیم، هرگز تغییر نخواهیم کرد. هرگز! هرگز!...»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها