پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
روایتِ جنگِ کسی که شبیه هیچ‌کس نبود

«عصرهای کریسکان»، روایتِ جنگ یک نیروی گردانی یا اطلاعاتی نیست؛ امیر سعیدزاده، شبیه هیچ‌کس نیست، حتی شکنجه‌ها و فرارش نیز مانند هیچ‌کس نیست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، بسیاری کیانوش گلزار راغب را از کتاب «شُنام» می‌شناسند، خاطرات خودنوشته‌ای که بعد از 28 سال با اصرار همسرش برای مصاحبه، نگارش و منتشر شد. اگر در فیلم‌هایی مانند «چ» و «اشک سرما» سنگ‌دلی و قساوت‌ گروهک‌ها را دیدیم، کتابِ راغب توانست آغازگر بخش مهمی از ادبیات دفاع مقدس  در منطقه کردستان باشد.
 
«یک شب در آهنی اتاق ما باز شد. در تاریکی شب نمی‌توانستیم چهره و ظاهرش را تشخیص دهیم؛ اما ناله‌های ممتد او خبر از جراحتش می‌داد. با مشقت زیاد توانستیم کمک مختصری به او بکنیم تا شاید حالش بهتر شود. ساعتی بعد توانست حرف بزند. خودش را سعید سردشتی معرفی کرد. بیشتر از این چیزی نگفت.»

زمانی که این سطور را از کتاب «شُنام» می‌خواندم، فکر نمی‌کردم روزی کتابی از خاطرات همان سعید، «سعید سردشتی» منتشر شود. کسی که با وجود کُرد بودن، سال‌ها در زندان‌های کومله و دموکرات زندانی و شکنجه شد، اما توانست با وجود آسیب‌های جسمی و روحی، فرار کند.

راغب که در اولین کتاب، به خاطرات خود در مریوان و عملیاتی بنام «شُنام»، زندان کومله و در کنارش ماجرای عاشقانه‌ای در بحبوحه‌ی اسارت پرداخته بود، این‌بار به سراغ یکی از زندانیان این گروهک‌ها رفته که از قضا، مدتی نیز همراه خودِ او در زندان مرکزی دموکرات بوده و حتی در فرار به او کمک کرده است.

«عصرهای کریسکان» عنوان کتابی است که گلزار راغب برای کتاب جدیدش انتخاب و توسط انتشارات سوره مهر منتشر کرده ‌است. کریسکان جایی است که راوی کتاب دوران اسارتش را در آنجا گذرانده، محدوده‌ای کوهستانی در کردستان عراق؛ مقر اصلی حزب دموکرات ایران. جایی که عصرهایش بوی خون می‌دهد و تقریبا روزی نیست که بعد از چای عصرانه اعدامی نداشته باشد.

راوی اصلی عصرهای کریسکان، جوانی است به اسم امیر سعیدزاده ملقب به سعید سردشتی که شبیه عده‌ای از جوانان در اوایل انقلاب، در ابتدا از ایدئولوژی قیام به درستی اطلاع ندارد و برای سرگرمی و تفریح در پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام کمک می‌کند، اما پس از مدتی و در پی آشنایی با افرادی همچون مهدی باکری و علی صالحی پایش به به انقلاب می‌رسد و تحت تعقیب و شکنجه نیز قرار می‌گیرد. اما این تازه آغاز ماجرای سعید است.

بعد از پیروزی انقلاب و با آغاز جنگ، گروه‌ها و سازمان‌های جدید و بحران‌های نوبه‌نو کردستان را فرا می‌گیرد و اصل ماجرا از اینجا شروع می‌شود. سعید سردشتی در این اتفاقات حضور دارد و تلاش می‌کند با مردمِ شهر و استانش همراه باشد. نویسنده همراه با روایت سردشتی، روایت‌هایی زنانه از همسر او نیز آورده است و دلهره‌های و آشوب‌های همسر و مادر او را روایت ‌کند. ما اما، نه فقط در روایت‌های همسر سعید، بلکه در فصل‌های مختلف کتاب با خانواده‌ای آشنا می‌شویم که با وجود غم‌ها و دردها، در خط مقدم نبرد ایستاده‌اند و از آرمان و عقیده‌شان عقب ننشسته‌اند.

دیدار صمیمانه راوی «عصرهای کریسکان» با مقام معظم رهبری

«عصرهای کریسکان»، روایتِ جنگ یک نیروی گردانی یا اطلاعاتی نیست، امیر سعیدزاده شبیه هیچ‌کس نیست، حتی شکنجه‌ها و فرارش نیز مانند هیچ‌کس نیست؛ «با جوالدوز به جانم می‌افتند و بدنم را سوراخ سوراخ می‌کنند. بعد داخل تنوری که تازه خاموش شده و دیواره و خاکسترش داغ داغ است، می‌اندازند، آرام آرام عرق می‌کنم و نم‌نم تب می‌کنم. یواش‌یواش بوی پختگی بدنم را حس می‌کنم و به ناچار فریاد می‌زند.»

این کتاب که دید نسبتا کاملی در مورد احزاب سیاسی کردستان و قوم کُرد در اوایل انقلاب به خواننده می‌دهد، کتابِ جامعی از شرح‌حال، تاریخ و مبارزه است، همان‌گونه که رهبر انقلاب در متن تقریظ این کتاب نوشته‌اند:  بسیار جذاب تهیه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزاده‌ی کُرد جذاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بی‌حاشیه‌ کتاب.

با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرف‌دار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناخته‌ام، آنچه از فداکاری‌های آنان در این کتاب آمده، برایم کاملا جدید و اعجاب‌آور است. نقش مادر و همسر هم حقا برجسته است. دلاوری و شجاعتِ راوی و خانواده‌اش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگی‌ها، رفتار قساوت‌آمیز و شریرانه‌ کسان دیگری که به دروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن می‌گفتند نیز به‌خوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح‌حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقه‌ کردی در اوایل انقلاب...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها