پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
پرواز به سرزمین خورشید

«سفر به حوالی عشق»، سفرنامه عتبات و عالیات عراق نوشته مجید محبوبی، روزشمار سفر به دیار خورشید در بهار 1394 است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «سفر به حوالی عشق» سفرنامه عتبات و عالیات عراق نوشته مجید محبوبی، در بهار 1394 خورشیدی است. سفری که از جوار بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س) آغاز شد و مقصد، سرچشمه زلال حسینی بود.
 
5 خرداد 1394/ اولین قدم در جاده عاشقی
«بار سفر را می‌بندم. قدیم‌ها هروقت از ما کسی سفر می‌رفت، دنبالش راه می‌افتادیم و کلی اشک می‌ریختیم. وقتی مشهد می‌رفتند، وقتی خدمت سربازی می‌رفتند. حتی وقتی برای کارگری به مناطق دوردست می‌رفتند. انگار دوره اشک‌ها و لبخندها به‌سر آمده است. دیشب فقط احمدرضا بغضی کرد و گفت: «بابا نرو کربلا!» گفتم: «می‌رم کربلا و برات سوغاتی می‌خرم!» گفت: «پس حتما بخریا» گفتم: «چشم بابا حتما می‌خرم!» و دیگر بغض نکرد و بهانه نگرفت و تا امروز که دارم می‌روم، فکرش به سوغاتی است. حنانه خوشحال و خندان قرآن را می‌آورد که از زیر قرآن رد بشوم. خانم یک کاسه آب آماده می‌کند. از محمدجواد خبری نیست. باید مدرسه باشد. خداحافظی می‌کنم. باز آن قدیم‌ها خودم هم جایی می‌رفتم با اشک و بغض و گریه خداحافظی می‌کردم. این بار بدون هیچ اشکی. فقط دلشوره جا ماندن از پرواز را دارم. قرآن را می‌بوسم و از زیرش رد می‌شوم و می‌نشینم پشت فرمان ماشین خودم. از ورجان تا پردیسان را باید خودم بروم. در پردیسان اکبرآقا منتظرم است. دیروز گفت که می‌خواهم در زیارت شما سهمی داشته باشم.»
 
6 خرداد 1394/ صحن حرم مطهر مولا علی (ع)
«نگاه می‌کنم به سردر ورودی. خدایا چقدر قلبم در تلاطم است! اصلا خوابش را هم نمی‌دیدم که روزی اینجا باشم. یک خوشحالی بی‌نظیر! یک نشاط واقعی سراسر وجودم را فرا می‌گیرد: «مولا جان! آداب بلد نیستم. چیزی هم به نماز نمانده! ممنون که طلبیدی! ممنون که اجازه دادی! ممنون...ممنون! بگذار به زبان خودم حرف بزنم. من از آن همه عربی فقط السلام علیک یا امیرالمومنین را بلدم!...»
 
داخل حرم، جمعیت زیادی است؛ ولی نه به شلوغی حرم امام رضا (ع) و حتی نه به ازدحامی که در حرم حضرت معصومه (س) است. خیلی راحت می‌توانی بروی داخل و خیلی هم راحت می‌توانی ضریح را در آغوش بگیری و سر به سینه‌اش بگذاری و به زبان اشک اظهار عشق کنی. واقعا چه حرفی می‌تواند بین ما و مولایمان باشد جز عشق؟ و عشق در هر حرفی، در هر شعری و حتی در هر جمله بی‌ربطی ممثل بشود، باز همان عشق است. به همان خلوصی که اشک گواه آن است. به همان زلالی که تکان شانه‌ها بر آن شهادت می‌دهند.»
 
هفت خرداد 1394/ حرم ارباب
«به محض ورود از باب‌الرأس، خلوت و زمزمه با ارباب شروع می‌شود. انگار غیر از خودم در این صحن کسی نیست. خیلی احساس خوبی دارم. هیچ حرفی به زبانم نمی‌آید جز سلام. هیچ چیزی از دلم نمی‌گذرد جز ابراز ارادت و تنها اشک است که به دادم می‌رسد. اشک...اشک...سیل اشک...! زیارت‌نامه‌ای برمی‌دارم و شروع می‌کنم به خواندن... حتی این کلمات نورانی نیز حریف اشک و گریه نمی‌شوند. گریه خودش زبانی دیگر است. اگر گریه نباشد، هیچ‌چیزی یارای خاموش کردن آن التهاب درونی نیست.
 
هیچ‌چیز جز اشک نمی‌تواند به داغی آن محبتی که تا ابد سرد نخواهد شد، دامن بزند. هرچقدر گریه می‌کنی، باز آن چشمه محبت فوران می‌کند. هرچقدر با نعره‌های روشنفکری به خودت نهیب می‌زنی که اینجا جز مشتی آجر، فلز طلا، شیشه و آینه نیست، باز حریف دلت نمی‌شوی. هرچقدر می‌خواهی گریه نکنی، نمی‌توانی، نمی‌شود و هر چقدر اشک می‌ریزی باز آرام نمی‌شوی. باز می‌خواهی اشک بریزی. از آن اشک‌هایی که لذت‌بخش است. آزاردهنده نیست.»
 
نخستین چاپ کتاب «سفر به حوالی عشق» در 152 صفحه با شمارگان یک‌هزار نسخه به بهای هشت هزار تومان از سوی انتشارات شهید کاظمی به بازار نشر عرضه شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط