یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۷
معنای «این‌همانی» نزد فیلسوفان و متفکران یونانی

مولف «واکاوی اصل اینهمانی: خوانشی نو از اینهمانی و تمایز اثر مارتین هایدگر» می‌کوشد تا معنای این‌همانی نزد فیلسوفان و متفکران یونانی را شرح دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «واکاوی اصل اینهمانی: خوانشی نو از اینهمانی و تمایز اثر مارتین هایدگر» نوشته ناصر مومنی به تازگی منتشر شده است.

در هر برهه‌ای از تاریخ، بشر از تفکر و منطق پیروی کرده است و می‌کند. تنها هنگامی که تفکر و منطق به معنای پیروی از اصول و مبانی‌ای خاص تلقی شد، چنین گمان رفت که اقوام یا دوره‌هایی هستند که از منطق تبعیت نمی‌کنند. در اینجا «از منطق تبعیت نمی‌کنند» برابر است با بدوی، عقب‌مانده و ابتدایی؛ یعنی کسانی که هنوز به آستانه‌ علم و تمدن در نرسیده‌اند. هنگامی که منطق به معنای اصول و قوانین محض و متقنی که تخطی از آن‌ها امکان‌پذیر نیست تعریف شد، قوانینی که با نوعی خاص از اندیشیدن برابر شدند، مرزی میان ما یعنی کسانی که براساس این اصول می‌اندیشیم ـ و به‌عبارتی تنها ما هستیم که اندیشه می‌کنیم ـ و آن‌ها یعنی کسانی که براساس آن اصول نمی‌اندیشند و به‌عبارتی فاقد اندیشه هستند، ترسیم شد. پایه و مبنای فکری ما اصولی چون این‌همانی و تناقض است. لذا بر مبنای همین اصول به‌نقد آن‌ها (کسانی که بر مبنای این اصول فاقد اندیشه هستند) پرداخته می‌شود.

برای این منظور لاجرم باید ارزش این اصول معلوم شود؛ یعنی باید روشن شود که مبنای انتقاد، بر پایه‌ی اصولی تخطی‌ناپذیر قرار دارد که اتفاقاً جوامع یا نظام‌هایی فکری به دلیل تبعیت نکردن از همین اصل یا اصول اصیل، فاقد ارزش و اعتبار هستند. درواقع ریگی نه به کفش این اصول که در نهاد آن مردمان و جوامع است که نتوانسته‌اند اعتبار این اصول را دریابند؛ اما هنگامی‌که می‌خواهیم ببینیم که ارزش و اعتبار این اصول چیست، چیزی دستگیرمان نمی‌شود. در مورد اعتبار این اصول همیشه گفته می‌شود که اصول مذکور بنیاد و قانون تفکر هستند؛ اما به‌راستی این اصول چه چیزی برای گفتن دارند؟

پاسخ معمولاً چنین است که هرچیزی باید با خودش همان باشد؛ هرچیزی خودش خودش است؛ هیچ‌چیز نمی‌تواند هم خودش باشد و هم خودش نباشد و... هنگامی‌که مجدداً می‌خواهیم تا باز هم از این اصول توشه‌ای بیندوزیم، متوجه می‌شویم که انبان ما از خالی انباشته شده است. این اصول هیچ چیزی برای گفتن ندارند؛ زیرا آن‌ها اصول بنیادین و قانون اندیشه‌اند. چرا این اصول درباره‌ چیزی یا موجودی خاص تنها به‌کلی‌گویی‌هایی از این سنخ اکتفا می‌کنند: هر چیزی خودش، خودش است، هیچ خود‌بودگی نمی‌تواند خود نباشد. چرا هنگامی که می‌خواهیم موجودی خاص را بشناسیم این اصول را به کنار می‌نهیم؟ زیرا از طرفی این‌ها اصول کلّی‌ای هستند که قوانین و کلیّت پدیده‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهند و نه امری خاص را و از طرفی به این جهت که ما می‌دانیم که سخن‌گفتن در مورد هر موجود جزئی به این معنا است که آن پدیده‌ی خاص از فیلتر این اصول رد شده است. ما با خیالی آسوده غرق در بررسی‌های تجربی خود می‌شویم، بی‌آنکه بترسیم که موضوع مورد پژوهش در دستان ما ناگهان ناپدید شود و یا به چیزی دیگر تبدیل گردد. هرجا و هر زمان که ما با موجودات سروکار داریم، این‌همانی خود را به ما تحمیل می‌کند. وجود این اصل درواقع عاملی است که وجود موجودات را آشکار می‌کند. درواقع بدون این اصل، علمی هم در کار نخواهد بود. (Heidegger, 1957, p35).

پس چنین ادعایی که تلاش برای تعریف اصول مذکور کاری لغو و بیهوده است زیرا تعریفشان منجر به دور می‌شود، حرف نادرستی است؛ زیرا همین مبادی و اصول فضایی را مهیا نموده‌اند که اساساً سخن‌گفتن برای ما و تلاش‌های علمی امکان‌پذیر شده است. «در اندیشه علمی و مدرن، اصل این‌همانی و حاکمیت بی‌ چون و چرای روش تجربی برقرار است، اما در اندیشه دینی و ابتدایی، بی‌تفاوتی تقریباً کاملی نسبت به روش آزمون تجربی و نیز نسبت به اصل امتناع تناقض حاکم است» (لوی‌برول، 1393، 519). بااین‌حال چرا هنگام پرسش از معنای اصل این‌همانی احساسی لغو و بیهوده به ما دست می‌دهد؟ همان بودن هر چیز با خودش، چه ارزش معرفتی‌ای می‌تواند داشته باشد؟

ریشه‌ اصل مذکور درخواسته‌ای برای تبیین کثرات توسط امری واحد یا وحدت‌گون ریشه دارد؛ تبیینی که به کمک ویژگی یا خاصیتی صورت می‌گیرد که امکان و مجوز صدور احکامی از این سنخ را فراهم می‌کند: این، همان است. این خاصیت درواقع، تداوم حضور و ظهور موجودی خاص را در زمان نشان می‌دهد. موجودی که به انحا و اشکال مختلف ظهور می‌یابد. این‌همانی، امکان بیان نسبت و ربط این اشکال مختلف به آن موجود خاص و برتر را فراهم می‌نماید. قاعده یا دستورالعملی نیست که صرفاً گویای همان بودن یک چیز با خودش باشد؛ بلکه بیان‌گر امکان حکم و حمل در کلیت خود است؛ بیانگر ربط و نسبت دو چیز به یکدیگر است و نه‌تنها نسبت یک‌چیز با خودش؛ بیان‌گر معنای چیزبودگی است. ویژگی و خاصیتی است که توسط آن وجود متعین می‌گردد. (Heidegger 1957, p 36). ازآنجاکه اولاً و بالذات با کثرات سروکار داریم، توانایی تعیین هویت و ماهیت این کثرات چیزی بجز تعیینِ بودن و امکان موجود بودن آن‌ها نیست و از‌آنجاکه کثرت در برابر وحدت معنا دارد، تعیین نسبت این کثرات به وحدت، معنای نهفته در این‌همانی است؛ و چون کثرات ظهورات و بروزات امری برتر هستند یا حداقل دارای ارتباطی با آن هستند، فلذا این‌همانی تعیین نسبت موجودات یا موجود بودن موجودات به امری برتر است که علی‌القاعده خود نمی‌تواند صرفاً موجودی از سنخ این موجودات باشد.


در هرکدام از فصول این کتاب تلاش می‌شود تا معنای این‌همانی نزد فیلسوفان و متفکران یونانی شرح داده شود و بیان شود که هرکدام از اینان چه برداشتی از این‌همانی راهنمای تبیین و فهمشان از عالم بوده است؛ همچنین تلاش می‌شود نشان داده شود که برداشت هر یک از این متفکران از اصل این‌همانی، چگونه به فهم آرخه‌ عالم منجر می‌شود؛ و در پایان اینکه چگونه تلاش برای فهم خمیرمایه و آرخه‌ عالم نهایتاً نزد ارسطو منجر به شکل‌گیری آن چیزی شد که ما امروزه اصل این‌همانی به معنای دقیق کلمه می‌دانیم: اصلی منطقی فاقد بعد و بار معرفتی و وجودی؛ اما قبل از پرداخت به فلاسفه و متفکران یونانی، لازم است مختصری در باب اوضاع و احوال کلی یونان در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی گفته شود؛ ویژگی‌ها و جزئیاتی از هرکدام از این سطوح گفته و نشان داده شود تا هم پیچیده و متشتت بودن اندیشه و تفکر نشان داده شود و هم اینکه هنگامی‌که خصائص یک یا چند بدوی در جای‌جای این اثر توضیح داده شد روشن شود که: الف) ملاک و شیوه تفکر آنان و هم‌چنین تفکرات اسطوره‌ای و شعری صرفاً از سر بوالهوسی و باری به هر جهت بودن و نادانی و غیره نیست؛ بلکه شیوه‌ی زیست و تعاملی است که البته امروزه دیگر کارکرد خود را از دست داده است. ب) با بررسی این زمینه‌ها و بسترها فهم اهمیت و انقلاب پرسش تالس بیشتر دریافته می‌شود. گرچه تالس در عصر اسطوره و شعر زیست می‌کند، اما پرسشی از نوع پرسش وی خروجی است علیه عصر اساطیری؛ هرچند خود به ملزومات پرسشش واقف نباشد.

جان استمبو در مقدمه‌ای درباره این­همانی و تمایز هیدگر در این کتاب می‌نویسد: «مساله این­همانی از زمان پارمنیدس یک موضوع اساسی و بنیادین فلسفه بوده است. پارمنیدس این مساله را در شکل و صورت: "وجود و تفکر همان­اند" با چنان سادگی و صورت بنیادینی بیان نمود که شاید طرح آن دیگر برای متفکران بعدی ممکن نباشد. هیدگر سال­ها بر گفته­ی پارمنیدس تعمق نمود، و در نوشته­های خود بارها و بارها بدان رجوع نمود. بنابراین هنگامی که هیدگر می­گوید، ویاین­همانی و تمایز را به عنوان مهم­ترین نوشته­ خود پس از وجود و زمانمی‌­داند، برای این مترجم امری عجیب نیست.

آن گفته یک اظهار و ادعای به تمام معنا است. زیرا میان وجود و زمان و این­همانی و تمایز حجم انبوهی از آثار منتشره هست که بر مساله­وجود پرتو می­‌افکنند و با فراموشی و نسیان آن مساله دست و پنجه نرم می­‌کنند. فراموشی وجود چیزی نادیده گرفته شده و از قلم انداخته شده در تاریخ فلسفه نیست، چیزی نیست که متروک و مهجور شده باشد. متافیزیک پرسش از وجود را مطرح نموده، اما تنها به این منظور که وجود را در نسبت با موجودات به عنوان بنیاد آن­ها قرار دهد.

این­همانی و تمایز در مساله­ بنیادین نسبت انسان و وجود، با وجود و زمان اشتراک دارد. اما در حالی که هیدگر در وجود و زمان با تحلیلی از معنای انسان (دازاین) آغاز می­‌کند و از آن تحلیل به سمت یک فهم از وجود پیش می­‌رود، این­همانی و تمایز از خود آن "نسبت" به عنوان نسبت انسان و وجود پرسش می­‌کند. این­همانی و تمایز درباره­ "اجزا"ی آن نسبت تحقیق نمی­‌کند، بلکه از نسبت به عنوان یک نسبت تحقیق می­‌کند. این شیوه­ تامل درباره­ این­همانی، هیدگر را از ملاحظات و بررسی­‌های متافیزیکی آن مساله متمایز می­‌کند. این امر هیدگر را به جنبه­ متفکرانه­ پیشا-متافیزیکیِ پارمنیدس در مورد این­همانی نزدیک می­‌سازد. آن گونه که هیدگر بیان می­‌دارد، پارمنیدس به وجود از نظرگاه این­همانی به عنوان یک ویژگی و تعیّنی از این­همانی می­‌اندیشد. اگرچه بعدا متافیزیک، این­همانی را به عنوان ویژگی و تعیّنی از وجود ارائه و بیان می­‌دارد. لذا اصالت اصیل و اولیه­ این­همانی، آن­گونه که توسط پارمنیدس تصور می­‌شد تابع فهم متافیزیکی از وجود واقع شد.»

رضا داوری اردکانی در مقدمه‌ای بر این کتاب می‌نویسد: «دکتر مؤمنی در کتاب خود به آغاز تاریخی ظهور و قوام اصول تفکر فلسفی پرداخته و تاریخی بودن تفکر منطقی و فلسفی را نشان داده است. بنا بر پژوهش مؤلف اصل اینهمانی در فکر یونانیان مثلاً در کلمات پارمیندس بدیهی نبوده بلکه وجود را با آن و از طریق آن درمی­‌یافته­‌اند یعنی پدید آمدن اصل اینهمانی به صورتی که امروز در منطق و مابعدالطبیعه تعیّن و مطلقیت یافته است به آغاز دوران و تاریخ دو هزار و پانصد ساله فلسفه تعلق دارد نه اینکه اصل ثابت و دائم فکر و خرد بشر در همه جا و همیشه باشد. نکته اینست که هویت هم در فلسفه اسلامی به معنای وجود و موجودیت بوده و چون در عربی «است» وجود ندارد، به جای آن هُوَ می‌­گذاشته‌­اند. ما بدون طرح این مسائل و تحقیق در آنها در فهم و درک گذشته و اکنون و آینده تفکر درمی­‌مانیم. شاید بعضی از اهل فلسفه که اصول منطق صوری را اصول مطلق فکر می‌­دانند، این قبیل مطالب را مخالف موازین عقل و فلسفه بیابند اما کسانی هم شاید با تأمل در آن در تلقی خود از اینکه شکل اول قیاس صوری همیشه و در همه جا صورت فهم آدمی و بدیهی الانتاج بوده است تجدید نظر کنند. به این نکته نیز توجه باید کرد که مطلب اصول فکر و اینکه آیا این اصول ثابت بوده و آدمیان همواره بر اساس آنها تفکر می­‌کرده‌­اند، اختصاص به فلسفه ندارد بلکه پژوهش‌های مردم شناسان و جامعه شناسان هم نشان داده است که اقوام ابتدایی با این اصول آشنایی نداشته‌­اند. لوی برول جامعه شناس فرانسوی در کتاب «طرز فکر ابتدایی» تاریخ را به دو دوره منطقی و قبل از منطق تقسیم کرده و گزارش داده است که در دوران پیش از منطق، اصول اینهمانی و علیّت در زبان و فکر مردمان جایی نداشته است با توجه به آنچه گفته شد آقای دکتر مؤمنی کتابی نوشته‌­اند که اهل فلسفه باید آن را بخوانند و در مطالب و مطاوی آن تأمل و چون و چرا کنند.»

ناصر مومنی نیز در مقدمه‌ای تفصیلی بر این کتاب نوشته است:‌ «فلسفه تعامل با جهان است. این تعریف هر نوع مواجهه انسان با جهان را فلسفه می‌داند؛ اما آنچه که امروزه روز، به فلسفه مشهور است، تلاشی است عقلانی به‌منظور فهم و تبیین جهان. از آن تعامل به شکل کلی تا این مواجه در شکل و صورت مواجه عقلانی، تاریخ و حکایتی مستتر است که شرح و بیان آن مقصد این نوشتار است. عضو و اندامه‌ای به نام خرد و عقل در طی فرایندی و در اثر حوادثی چنان مستولی شد که ازآن‌پس هرچه غیر خود را در دسته‌بندی‌هایی چون عقلی و غیر‌عقلی، درست و غلط، ما و آن‌ها، مدرن و عقب‌مانده موضوع‌بندی نمود. در این راستا منطق و اصول آن اموری چنان متقن و بنیادی تعریف شدند که شک که نه بلکه حتی پرسش از آن اصول، آدمی را در معرض مخاطره‌ی دیوانه و پریشان‌حال خواندن قرار می‌دهد؛ یا در حالتی انسانی و متمدنانه‌تر انسان را با وصف نادان به علم و منطق ملامت می‌کند. به همین جهت است که پرسش از این‌همانی و ماهیت آن و پرداخت به اقوام و دوره‌هایی که به مفاد این به‌اصطلاح اصول باور ندارند در معرض سوء‌تفسیرهایی چند قرار می‌گیرد. گرچه فلسفه اصلاً و اساساً در تلاش برای فهم امور و رویدادها با عضو عقل و خرد، چیزی نیست جز تحریف؛ مع‌الوصف این تحریف که وجهی وجودی و دارای مبناهایی معرفت‌شناسانه است، متفاوت است از سنخ تحریفات سطحی و مبتذل.»

کتاب «واکاوی اصل اینهمانی: خوانشی نو از اینهمانی و تمایز اثر مارتین هایدگر» نوشته ناصر مومنی در 250 صفحه به بهای 36 هزار تومان از سوی نشر نقد فرهنگ منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها