پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۶
زنان بدون مردانی که‌ می‌خواهند

رمان "ما اینجا داریم می­میریم" نوشته مریم حسینیان در جلسه کانون ادبیات 25 دی‌ماه 1396 با حضور نویسنده کتاب نقد و بررسی شد. آنچه می‌خوانید متن سخنرانی شیوا مقانلو در این نشست است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_شیوا مقانلو: رمان "ما اینجا داریم می­میریم" می­‌کوشد دو جهان واقعی انسان­‌های عادی امروزی و جهان فراواقعی پریزاده­‌های کوچکی را که ناخواسته در واقعیت گیرافتاده‌اند، در هم ادغام کند، از روایت­‌های جداجدا شروع می­‌کند و به‌تدریج و با ضرباهنگی مناسب این دو جهان را به‌هم می­‌آمیزد، بی اینکه مرز و لحظه­ مشخصی برای این آمیختگی و ادغام مرزها قائل شود.

این رمان در 22 فصل و از زبان شخصیت­‌هائی (انسان و پریزاده) روایت می­‌شود که زندگیشان کم یا بیش در‌هم‌تنیده است، برخی بخش­‌ها از زبان اول‌شخص­‌ها و برخی هم از سوم­‌شخص­‌های نزدیک به ذهن، روایت می­‌شوند و البته بیشتر با روایت­‌ها پرشتاب ذهنی و یادآوری­‌های درونی، تا دیالوگ­‌های رودررو یا مونولوگ­‌های معطوف به بیرون. گرچه این شخصیت­‌ها هویت­‌های مستقلی دارند و دغدغه­­‌های مختلفی را هم تعریف می­‌کنند اما محور و نقطه­ مرکزی این دور هم جمع‌شدن (ولو غیرمستقیم و ناگفته) شخصیت زنی به نام گوهر است که تنها در فصل آخر به حرف می­‌آید و مستقیما ذهنیاتش را بیان می­‌کند.

گوهر زنی بازنشسته، تنها و خشک و سرد و بسیار مقید به‌عرف و سنت است، برعکس خواهر کوچک‌تر سرخوش و بگوبخندش – پری - که سابقه دو ازدواج ناموفق و اغواگری­‌هایی چند را هم با خود دارد. همخانه­‌ای نفرت­‌بار و اجباری این دو، و روابط متفاوتشان با همسایه­‌ها و دوست و اقوام اندکشان، به‌شکل موازی با هراس چند بچه پری موازی می­‌شود که به‌خاطر گم کردن چوب جادوئی‌شان اینک زیر کابینت آشپزخانه این آپارتمان کوچک گیرافتاده و گم شده‌اند. و البته که زن­‌ها، چرخاننده­‌ی هر چوب جادو و غیرجادوئی در این دو دنیا خواهند بود.

شیوا مقانلو، محمدرضا گودرزی و مریم حسینیان

شاید بشود جانمایه این کتاب را در دو جمله خلاصه کرد: "زنانِ بدون مردانی که می­‌خواهند زنانِ بامردان بشوند, اما در صورت رسیدن به این خواسته هم باز شکست­‌خورده‌اند." این رمان، داستان باهم‌بودن­‌ها و نبودن­‌های آدم­‌هایی است که درهمه‌حال باهم مشکل دارند. در دنیای رئال انسانی، جنگ پیدا و پنهان زن­‌ها بر سر تصاحب مردهاست: جنگ بین دو زن، یک زن با خودش و ایدئولوژی سیاسیش، یک زن با خانواده و تاریخش، یا حتی با خانواده نادیده­ مرد موردنظرش. کلیشه­‌های از پیش موجود اجتماعی و تابوهای قدرتمند اخلاقی اطراف این زنان را فراگرفته، اما در نهایت زن نیک و فرمانبر پارسای خانه‌دار از نظر تنها ماندنش فرق چندانی با زن عشوه­‌گر و اغواگر یا زن کارمند سرد و ماشینی نخواهد داشت: آن‌ها همگی درون بازی برُدن یک "مرد" هستند اما این دعوا در نهایتش بر سر یک باخت است! سر جنسی که بُردنش تضمین خوشبختی نیست، سر جنگی بدون برنده و درگیر یک دور باطل که دلخوشی­‌هایش مقطعی و کمرنگ‌اند و در مقابل هراس کمین­‌کرده در پشت خانه­‌ عشق، بسیار کوچک.

اما معنا و قواعد بازی در بخش دنیای خیالی فرق می­‌کند. دنیای پریان یک جهان کاملا مونث است، با پری­‌هایی که تنها یک وظیفه دارند و می­‌شناسند، یعنی اهدای خوشبختی کور به آدم­‌های نیازمند دنیای واقعی. پری­‌ها خودکار و روبات‌اند، فاقد نیروی قضاوت اخلاقی و عقلانی و آینده­‌نگری، معصوم از دروغ­‌ها و نیرنگ­‌های روابط بشری، و مهم­‌تر از همه فارغ از روابط علت و معلولی حاکم بر زندگی انسانی که باعث و بانی نقشه­‌کشی‌ها و جنگ­‌های قدرت است؛ و این معصومیت ترحم­‌انگیز پریانی همپای همان شرارت ترحم­‌انگیز انسانی نقطه مرکزی ایجاد بحران روایتی و گره‌­افکنی می­‌شود.

پری­‌ها قدرت تغییر زندگی انسان­‌ها را دارند، اما براساس دستورات دیکته‌شده و از پیش موجود. این نگریستن به آدم و رنج­‌ها و مشکلاتش، نگریستنی از یک دریچه تازه است که شاید در لحظه منجربه خوشبختی شود و شاید سال­‌ها بعد نتیجه­‌اش را نشان دهد. اما همین پری­‌ها در یک نقطه­ تلاقی، و با یک اشتباه کودکانه که در داستان چندان هم بازنمی­‌شود و توضیحی ندارد، به جهان واقعی پرتاب می­‌شوند که با هیچ متر و معیار و اندازه­‌ای با دنیای خودشان قابل‌قیاس نیست (نه از نظر ابعاد و نه از نظر قواعد). حالا، بدون چوب جادوئی و قدرت تغییر در زندگی انسان، قدرت کنش و حرکتشان هم سلب شده و حتی معنا و مفهومی برای زیستن و ماهیت خودشان هم نمی‌شناسند. پیچیده­‌تر این همه، در این گیرافتادن در آشپزخانه، از قضا یک مرد انسانی را در رخداد تلخ شریک کرده‌اند تا به اندازه آن­‌ها کوچک شود و کنارشان گیر بیفتد: کارمندی که شاید کلیشه آشنای همه مردهای کارمند باشد اما در این مناسبات تازه با چند بچه پری، و در تلاش منطقیش برای فرار از این وضعیت و بازگشت به زندگی با معیارها و اندازه­‌های قبلی، تبدیل به موجودی شریر و پلیدشده که حتی دو بچه پری را می­‌کشد تا شاید راه فراری بیابد.


واکنش تنها پری باقی­مانده به این خشونت، همان واکنشش به چایی‌خوردن انسان­‌ها و حرف‌زدن‌شان با تلفن است: نظاره و سکوت و گریه و تسلیم به قواعد این مرد/ دنیا؛ و صرفا آرزوی پیداشدنش توسط سرکرده پری­‌ها. نشانه‌‌ها، دال و مدلول­‌ها، رمزها و نحوه کشف رمزها در این دو جهان چنان متفاوت‌اند که مرد و پری اگر راه برگشتی نیابند (که نمی­‌یابند)، ناچارند برای زیستن و منطبق‌شدن با شرایط زیستی جدید دست به دامان انسان­‌های عادی شوند و پیش‌تمثیل‌های قفس همین جهان بمانند: و تنها انتخاب و ملجاء، همان خواهر خشک و سرد و منطقی داستان است که طبق تعریف منتظریم بیش از سایر کاراکترها فاقد قوه تخیل – یا مهارت استفاده از قوه تخیل و همدلی با تخیل – باشد اما از قضا هم اوست که بی‌هیچ واکنش حادی این دو موجود کوچک و کوچک‌­شده را به خود می­‌پذیرد.

گوهر که تنهایی بالاخره و با رفتن خواهر کوچک‌ترش عینی و کامل شده، در رفتاری مادرانه/ همسرانه/ پرستارانه هم پری و هم مرد را به همان شکل که هستند می­‌پذیرد و در این تحت­‌الحمایه کردن، خودش هم به کشفی جدید از خود و ابراز واکنش­‌های نرم­‌تری می‌رسد. و این شاید زیرمتن رفتار همه زن­‌های این کتاب باشد: آن­‌ها مردهای تحت کنترل می­‌خواهند، عاطفی یا جنسی یا مالی یا فکری، و تنها زمانی به آرامش می­‌رسند که این تحت­‌الحمایه کردن نمود عینی پیدا کند. مردهای مقابل نیز انگار مشکل خاصی با این شکل از حضور ندارند، آرامشی که آن‌ها از وجود زن مقابل می­‌جویند همان آرامش مقطعی و پرشتابی است که البته شاید مشخصه کل زندگی باشد. برای همین است که همگی – از آدم و پری – دل‌مشغول جنگ­‌ها و پیروزی­‌های خودشان هستند اما درعین حال همه­‌شان دارند اینجا می­‌میرند.
             

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۵:۵۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۲۸
    رمانی متفاوت که عالی نوشته شده. از کتابهایی چون ناتمامی و هرس به مراتب بهتر و فکورانه تر است
    • ۲۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۱۱/۰۲
      عالی ش کجاش بود؟ البته از ناتمامی و هرس خیلی بهتر است.
  • ۱۱:۴۹ - ۱۳۹۶/۱۰/۲۹
    واقعا رمان متفاوتی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها