سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۹
دلم نمی‌خواهد بار بعد خورخه لوئیس بورخس باشم

خورخه لوئیس بورخس یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌های داستان نویسی امریکای لاتین است که تاثیر زیادی بر داستان نویسی فارسی گذاشته است. بورخس همواره برای اهالی داستان در ایران از اهمیت برخوردار بوده است. او در مصاحبه با ریچارد برگین از خودش و زندگی ادبی و داستان‌هایش رمز گشایی می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،«خورخه لوئیس بورخسآخرین مصاحبه و گفت‌وگوهای دیگر» دربرگیرنده مصاحبه ریچارد برگین با خورخه لوئیس بورخس است که با ترجمه کیهان بهمنی در نشر ثالث منتشر شده است.
 
ریچارد برگین شرحی بر گفت‌و‌گوی خود با خورخه لوئیس بورخس می‌نویسداین شرح را که در ابتدای کتاب آمده است، کیهان بهمنی مترجم کتاب ترجمه کرده است. ریچارد برگین می‌نویسد: روزی که خبردار شدم قرار است خورخه لوئیس بورخس برای حضور در دانشگاه کمبریج به آمریکا بیابد، با سرعت خودم را از چهارراه هاروارد به منزلم در چهارراه سِنترال رساندم، یعنی مسافت حدود دو کیلومتر را در کم‌تر از پنج‌دقیقه طی کرد. باقی تابستان آن سال هم صرف آماده‌سازی برای ملاقات با بورخس شد. هرکجا که می‌رفتم فقط از بورخس می‌گفتم. بعد از یکی از همین ملاقات‌ها بود که به این نتیجه رسیدیم که باید با بورخس دیدار کنیم.

گفت‌وگوی ریچارد برگین که یکی از نمونه‌های موفق و ماندگار در نوع خودش است، با توصیف او از دیدار با بورخس ادامه پیدا می‌کند: بعد از پشت شیشه در او را دیدم، عصا به دست. و مردی که چوب زیربغل داشت به او کمک می‌کرد تا سوار آسانسور شود. به سرعت وارد ساختمان شدیم، خودمان را معرفی کردیم و به هر دو نفر کمک کردیم سوار آسانسور شوند. مرد دیگری که سی‌وچندساله بود فیزیکدانی از دانشگاه ام‌آی‌تی بود که به بورخس در مطالعاتش در زمینه ادبیات ایران کمک می‌کرد. بورخس کت‌وشلوار خاکستری ساده، اما بسیار شیکی پوشیده بود و کراوات آبی روشنی بسته بود. آپارتمان کوچکی که بورخس و همسرش در آن ساکن بودند، به شکل خاصی خالی به نظر می‌رسید. در قفسه کتاب حدود ده الی پانزده جلد کتاب بود، در اتاق نشیمن تلویزیونی دوازده اینچی و روی میز تعدادی مجله بود. ابتدا بورخس عصبی یا کمی ناراحت به نظر می‌رسید، مخصوصا وقتی ما هدایا را به او دادیم. همسرش با تعدادی از دوستانش بیرون رفته بود و بنابراین فلو با خوشحالی وظیفه خانم خانه را برعهده گرفت. بعد به آشپزخانه رفت تا گلدانی را برای گل‌های رُز آب کند.


گفت‌و گو کننده در ادامه شرح می‌دهد: بورخس به من گفت: «هرکجا دوست داری بشین. من چیزی نمی‌بینم.» رفتم تا روی یکی از مبل‌ها بنشینم، اما بورخس دوباره ایستاد و گفت: «نوشیدنی میل دارید؟ شراب، اسکاچ یا آب؟» تعارفش را رد کردم اما فلو تصمیم گرفت برای همه نوشیدنی درست کند. بورخس دوباره برگشت و روبروی من نشست. «آمدید فقط حرف بزنیم یا سؤال خاصی مدنظرتان است؟» حتا اگر یک هفته قبل هم می‌دانستم بورخس چنین چیزی از من می‌پرسد باز نمی‌توانستم جوابی برایش آماده کنم. اما حالا کلمات خودبخود از دهانم خارج می‌شدند.
«قصد دارم یک کتاب درباره شما بنویسم و فکر کردم بهتر است چیزهایی را از خود شما بپرسم.»

 ریچارد برگین شرح می‌دهد که در همان ابتدای گفت‌و‌گو حرف‌شان می‌کشد به حرف زدن درباره نویسندگان بزرگی همچون فاکنر و ویتمن و ملویل و کافکا و هنری جیمز و داستایفسکی و شوپنهاور .

او در وصف بورخس می‌نویسد: مهم‌ترین خصوصیت بورخس صداقت اوست. آن‌قدر صادق که آدم اول به او شک می‌کند. اما همان‌طور که بعداً دریافتم، بورخس در تمام گفته‌هایش جدی است و اگر بخواهد شوخی کند ابتد مطمئن می‌شود که شما متوجه شوخی کردنش هستید. آخرهای صحبتمان بورخس نکته جالبی درباره زمان گفت: «سه چهار بخش از محاکمه را که می‌خوانید متوجه می‌شوید قهرمان داستان هیچ‌وقت محاکمه نخواهد شد، این را از شیوه داستان متوجه می‌شوید. قصر هم همین طور است که البته کتابی خواندنی نیست. یک بار از کافکا تقلید کردم، اما امیدوارم دفعه بعد از یک نویسنده بهتر تقلید کنم. بعضی وقت‌ها نویسندگان بزرگ شناخته نمی‌شوند. کسی چه می‌داند، شاید همین الان مردم جوان یا پیرمردی باشد که یک جایی دارد می‌نویسد و نویسنده بزرگی است. به‌نظر من نویسنده باید دوبار زندگی کند تا بار دوم ببیند آثارش مورد تحسین واقع شده‌اند یا نه.» کمی بعد به من گفت: «... قبلاً این آرزویم را گفته‌ام که اگر قرار باشد یک بار دیگر زندگی کنم اصلا دوست ندارم چیزی از خاطرات زندگی قبلی‌ام را به‌خاطر بیاورم. منظورم این است که دلم نمی‌خواهد بار بعد خورخه لوئیس بورخس باشم. دلم می‌خواهد همه‌چیز را فراموش کرده باشم.»

 ریچارد برگین در شرح شکل گیری مصاحبه بلندش از دیدارهای بعدی‌اش می‌گوید و توضیح می‌دهد: هرگاه فرصتی به دست می‌آمد با او گفت‌وگو و حرف‌هایمان را ضبط می‌کردم. کم‌کم با پیشرفت کار طرحی شروع به شکل گرفتن کرد و درونمایه‌های خاصی تکرار شدند. البته نوشتن کتاب کاری فراتر از مصاحبه‌ها بود. آثاری بورخس را دوباره خواندم، هرگاه فرصتی به دست می‌آمد در کلاس‌های ادبیات آرژانتین او، در دانشگاه هاروارد، شرکت می‌کردم و در شش سخنرانی او در کنفرانس چارلز الیوت نورتون در سندرز تئاتر نیزی حضور داشتم. افراد زیادی در سخنرانی‌های او حضور داشتند و استقبال خوبی از او شد. بورخس در انجمن روشنفکران کمبریج نیز شور و شوق بسیاری را پدید آورد. می‌دانم این اتفاق‌ها برای او بسیار باارزش بود. «تشویق‌های آن‌ها حسی را در من به‌وجود آورد که برای خودم هم تازگی داشت. من در اروپا و آمریکای جنوبی هم سخنرانی کرده بودم، اما تا حالا این طوری تشویق نشده بودم. لذت تجربه تازه در هفتاد سالگی خیلی محشر است.»

در پشت جلد کتاب هم آمده است: در این کتاب برای نخستین بار ترجمه‌ای از اخرین مصاحبه خورخه لوئیس بورخس همراه با بهترین مصاحبه‌هایی که این شخصیت برجسته ادبی در طول دوران طولانی و پررنگ کاری خود انجام داده، گردآوری شده است. مصاحبه‌های معروف بورخس در مقام استاد دانشگاه هاروارد نیز در این مجموعه گنجانده شده است. به نوشته نیویورک تایمز از دیدگاه بورخس صحبت کرده درباره آثار نویسنده لحظه عظیم خودآگاهی و لحظه ثبت شده در زمان است. 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها