مریم سادت ذکریایی در بخشی از کتاب «هفتسین روی خاک» در خاطرهای میگوید: سرباز عراقی گفت: «فرمانده دستور داد شما را آزاد کنیم.» وارد آسایشگاه شدیم. شیرینیهای عید را خوردیم و سال نو را جشن گرفتیم. به خاطر وضعیت بد غذایی، معدههای ما به خوردن شیرینی دیگر عادت نداشت. صبح روز بعد، همه بچهها دچار اسهال و معدهدرد شدند.»