نويسنده «اسطوره يوناني و مدرنيته غربي» كتابش را رديابي تاثيرات اساطير يوناني بر تفكر مدرنيته غرب برشمرد و گفت: شناخت هر فرهنگ نيازمند بررسي مباني انديشگي آن است و براي آسيبشناسي جوامع و يافتن راه تكامل آن، شناخت اسطورهها و واكاوي حافظه جمعي ملتها ضروري است.\
وي افزود: اين پژوهش براي يافتن و تشريح اين تاثيرات ابتدا شاخصههاي نظام روشنگري و مدرنيته را در نظر ميگيرد و سپس به بررسي تطبيقي آنها با اسطورههاي يوناني ميپردازد.
اين پژوهشگر ادامه داد: 14 شاخصه مردمشناسي، معرفتشناسي، سياست، تمدن، شهرنشيني، اروپامحوري، علم جديد، اخلاق، هنر جديد، مردسالاري، مدرنيته، معرفتشناسي، تمدن و سياست براي بررسيهاي كتاب مشخص شدند كه انسانگرايي مبناييترين آنها بود. بخش پاياني كتاب نيز به مبحث اسطورهشناسي تطبيقي اختصاص يافته است.
صانعپور در پاسخ به اين سوال كه «هر فرهنگ و تمدني بر پايه گذشتهاش شكل ميگيرد، بنابراين بديهي است كه تفكر امروز غرب نشاني از يونان باستان داشته باشد. با اين توضيحات شما در اين پژوهش در پي اثبات چه موضوعي هستيد؟» گفت: اين تاثيرپذيري براي دوران مدرنيته بديهي نيست، زيرا اين دوران همواره در تضاد با اسطورههاي يوناني و غربي تصور ميشود.
وي افزود: متفكران دوره روشنگري، مدعي داشتن تمدني بر پايه عقلانيتاند و خودشان را در تضاد با اسطورهها كه بر پايه تخيل شكل گرفته بودند، ميدانستند، اما بر اساس نظريات همين غربيان به ويژه «سورل» و «ويكو» هر فرهنگي ريشه در اسطورهها دارد و بر پايه آن تكامل مييابد.
صانعپور رمانتيسيزم را تنها دورهاي برشمرد كه خود را در تضاد با اسطورهها نميديد و گفت: مدرنيته اسطورهشكني را هدفش قرار داده و مدعي بود كه تمامي زواياي اين تمدن را بر عقلانيت استوار ساخته است.
اين نويسنده نظريه سورل و ويكو را مبناي پژوهشش برشمرد و گفت: هرچند اسطورهها بر پايه تخيل و خيالپردازي شكل گرفتند، اما در ريشههاي تمدن مدرن غرب به نحو بسيار ابتدايي و رشدنيافته وجود دارند.
صانعپور در پاسخ به اين سوال كه «آيا نميتوان گفت كه عقلانيت يونانيان باستان در اسطورههايشان متبلور بود؟» اظهار كرد: بله، اين موضوع نيز در كتاب بررسي شده است. اسطورهشناسان رويكردهاي متفاوتي دارند و برخي معتقدند كه در واقع، عقلانيت يونانيان باستان در قالب اسطورهپردزايها متبلور ميشد.
وي افزود: عدهاي از كارشناسان نيز ريشه تاريخي براي اسطورهها قايلاند و معتقدند كه يونانيان تاريخ را در قالب اسطورهپردازي روايت ميكردند، نظير رستم، اسطوره ما ايرانيان كه با الهام از فردي حقيقي خلق شده است.
اين نويسنده درباره انگيزهاش از انجام اين پژوهش گفت: حدود 15 سال است كه به عنوان عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي فعاليت دارم و بنابراين مطالعاتم همواره در حوزه انديشه غرب بوده است. پژوهشهايي مرتبط با اومانيزم و فسلفه اخلاق كه به صورت تطبيقي كار شد نيز از ديگر آثارم به شمار ميآيند.
وي يادآور شد: براي شناخت خوب هر فرهنگ ابتدا بايد مباني آن را بررسي كرد. به همين دليل تصميم به رديابي مباني انديشه غرب در دوران ماقبل تاريخ گرفتم تا نظام فلسفي غرب را پيش از شكلگيري آن يعني در دروان اسطورهها بررسي كرده باشم.
صانعپور تاثير اسطورهها بر مباني تمدن ايراني و اسلامي را نيز قابل بررسي دانست و گفت: هر يك از پژوهشها پنجرههاي جديدي به روي پژوهشگر باز ميكند. من نيز با انجام اين پژوهش به اين فكر افتادم كه تحقيقي را درباره اسطورههاي ايران و تاثير آن بر تمدن كشورمان آغاز كنم.
وي يادآور شد: در فرهنگ ما شاخصههايي وجود دارند كه هم اسلامي و هم ايرانياند و بر اساس آنها ميتوان تاثير اسطورهها بر آنها را رديابي كرد. يكي از اين شاخصهها، پهلواني است. البته پهلواني رستم با پهلواني ساير ملل تفاوت دارد. رستم پهلوان، آفريده فردوسي مسلمان است كه تحت تاثير دو فرهنگ ايراني و اسلامي اين شخصيت را خلق كرد.
صانعپور چنين تاثيرگذاريهايي را بر اساس نظريه «يونگ» قابل توجيه دانست و گفت: به اعتقاد اين انديشمند، اسطورههاي هر ملت در حافظه تاريخي و فرهنگي و حافظه جمعي آن وجود دارند. براي شناختن جامعه، آسيبشناسي و يافتن راه تكامل آن، شناخت اسطورهها و واكاوي حافظه جمعي ملل ضروري است.
به گفته وي، كتاب «اسطوره يوناني و مدرنيته غربي» بهزودي از سوي انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي منتشر ميشود.
نظر شما