يك نويسنده و تاريخپژوه معاصر ايران گفت: برخي از تاريخنگاريها بر اساس ديدگاه مستشرقان غربي نوشته شده است، اين نوع تاريخنگاريها بيشتر جنبه استعماري داشته و نميتوان به آنها استناد كرد؛ زيرا اين نوع تاريخنگاري غربيها خيانتي است كه به تاريخ و پيشينه فرهنگي ايران انجام دادهاند.\
وي افزود: همچنين نخستين خيانتي كه مورخان غربگرا انجام دادهاند انقلاب مشروطه را به دو بخش مشروطهخواه و مستبدان تقسيم كردند و شيخ فضلالله نوري را جزو مستبدان قرار دادند. دوم اينكه حقيقت مطلب را براي جامعه بيان نكردند و زوايا و مكاتب شيخ را نياوردهاند كه چرا با غربيان مخالفت ميكرد و در اين مهاجرتها چه ميگفت؟
اين تاريخپژوه به پديد آمدن رخدادهاي تاريخي نظير انقلاب مشروطه اشاره كرد و گفت: تغيير الگو نيز در دورههاي تاريخي بسيار موثر است زيرا اگر اين الگوها را اشتباه به مردم ارايه دهيم جامعه را به انحطاط كشاندهايم. انتقال اين آفات و پديد آمدن انقلاب مشروطه براي نسل جوان تجربه بسيار بزرگي است و آنها بايد بدانند كه جامعه بهاي سنگيني را در اين باره پرداخته است.
به گفته اين تاريخپژوه معاصر ايران، مكتوب شدن اين حوادث و رويدادها، تحليل آن و تصميمات رهبران سياسي و ديني در كتابهاي تاريخي ميتواند براي نسل آينده بسيار مفيد باشد تا بدانند چه مشكلاتي در كشورشان در دو سده گذشته رخ داده است.
وي افزود: همچنين زندگينامههاي مخالفان اصالت مشروطه از جمله تقيزاده كه از چهرههاي وابسته در دوران رضاخان پهلوي بهشمار ميآمدند بايد منتشر شود تا درس عبرت براي افرادي باشد كه دانسته و نادانسته به كشور ضربه وارد كردهاند و ايران به انحطاط كشاندهاند.
تبريزي خاطرنشان كرد: انقلاب مشروطهاي كه «ملا عبدالرسول كاشاني» در «رساله انصافيه» به آن پرداخته است و كساني كه به نام علماي طرفدار استبداد ترور و يا تبعيد شدند، رسايل و آثاري از آنها بر جاي مانده است كه بخشي از آنها چاپ و بخش ديگر نيز در دست انتشار است تا پرده از برخي افشاگريها برداشته شود.
وي تاريخ را معلم انسانها دانست و گفت: تاريخ معلم انسانها و منتقل كننده تجربه است و در ارايه الگوها در ميان چهرههاي خائن و وابسته بايد تاريخ دو سده اخير را بر اساس اسناد مستند به نگارش درآوريم تا نسل آينده از رويدادها و حوادث آن عبرت بگيرند و كشورشان را از دست بيگانگان محفوظ بدارند.
وي همچنين به رهاورد تاريخ اشاره كرد و يادآور شد: يك تاريخنگار انقلاب اسلامي بايد بداند كه تاريخ عمدتا سه رهاورد عبرت، انتقال تجربه و ارايه الگو را به دنبال خود دارد و تاريخنگاران بايد از اين سه الگو براي تاريخنگاريهاي خود استفاده كنند تا بتوانند تاريخي مستند، دقيق و سودمند ارايه دهند.
اين تاريخنگار به اسناد تاريخي اشاره كرد و گفت: اسناد يكي از منابع تاريخنگاري است اما پيش از آنكه تاريخنگار به اسناد استناد كند بايد سندشناس باشد و نويسنده سند را بشناسد و در محتواي تاريخنگاريها كنكاش كند و همچنين با يك اصالت ويژهاي به تاريخنگاري دست بزند.
وي همچنين به شواهد تاريخي اشاره كرد و گفت: تاريخنگار بايد شواهد و قرايني مانند خاطرات، زندگينامهها، حوادث و وقايع موضوع را تحليل كند و مسايلي را مطرح كند زيرا مورخ كار عبادي انجام ميدهد و اگر دروغ بگويد و بخشي از دورههاي تاريخي را حذف كند به خود و آيندگان كشورش خيانت كرده است.
به گفته اين پژوهشگر تاريخ معاصر ايران، افسانهپردازي و قصهگويي دور از واقعيت تاريخ است و تاريخنگار بايد تاريخ را دور از افسانه و قصهپردازي و دور از حاشيه به رشته تحرير درآورد زيرا تخيل، تصور و افسانهپردازي در تاريخ نميگنجد.
اين پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در پايان سخنانش خاطرنشان كرد: تاريخ بايد جنبه آموزندگي داشته باشد؛ زيرا هدف تاريخ عبرت، تجربهآوري و الگوپذيري است؛ لذا آن را با هيچ روش غير الهي نميتوان به جامعه انتقال داد. نسل جوان و نوجوي ايراني بايد با تاريخ معاصر ايران آشنا شود و آن را به جامعه بعد از خود نيز منتقل كند.
نظر شما