سه‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۷ - ۱۳:۴۵
وقتی آدم بزرگ‌ها به بالا نگاه می‌كردند، «دال» زمين را می ديد

پنج‌شنبه اين هفته برنده نخستين دوره «جايزه كتاب‌های بامزه رولد دال» كه به خنده‌دارترين كتاب كودك سال در انگليس اهدا می‌شود، اعلام خواهد شد. به اين مناسبت «فليسيتی دال» بيوه « رولد دال»، مصاحبه‌ای با «اليزابت دی» خبرنگار گاردين انجام داده كه خلاصه آن در پی می‌آيد.

خبرگزاری كتاب ايران (ايبنا)- «فليسيتی دال» همسر دوم «دال» هشت سال با او زندگی كرده ‌است. با اين حال پس از گذشت هجده سال از مرگ «دال» زندگی بدون او را «جهنم» می‌داند. در گفت‌وگو با «گاردين» فليسيتی از حس طنز همسرش و نگاه آميخته با شگفتی او به جهان می‌گويد.

كلبه «رولد دال» همان‌طور كه آن را ترك كرده دست نخورده باقی مانده است. با رنگ‌های ورق ورق و كم رنگ شده ديوار‌ها و پنجره‌های خاك گرفته در ته باغ مثل آلونكی ويرانه است. تقريبا تمام فضای درون كلبه را صندلی راحتی‌ خزه گرفته‌ای اشغال كرده كه «دال» بيشتر داستان‌هايش را روی آن نوشته. نقاشی‌ای از «ﺗﺋﻮ»، پسر دال با سوزن به ديوار زده شده، گوشه‌های كاغذ نقاشی قهوه‌ای رنگ شده و پيچيده‌است. روی ميزی كوچك وسايلی تزيينی ديده می‌شود - جسمی برنجی كه شبيه يك توپ جنگی‌ست و توپی نقره‌ای رنگ كه از فشردن كاغذ شكلات درست شده. ليوانی پر از مداد‌های نوك‌تيز و بسته‌ای كاغذ A4 خط‌دار كه گذشت زمان رنگشان را زرد كرده‌ نيز آن‌جاست.

كلبه بی‌نهايت سرد است. بخاری برقی‌ای كه با طناب به سقف وصل شده پس از مرگ دال بر اثر سرطان خون در هجده سال پيش، روشن نشده‌. اما سرمايی از نوعی ديگر نيز اينجا را فرا گرفته. همه‌چيز هست به جز آدمی كه آن‌ها را اين‌گونه قرار داده.

«فليسيتی» بيوه دال دوست ندارد وارد كلبه شود و اجازه نمی‌دهد عكاس درون كلبه از او عكس بگيرد زيرا بودن در مكانی كه وسايل همسر مرحومش در آن قرار دارد برايش بسيار دشوار است.

وقتی از او می‌پرسيدم زندگی بدون «دال» چه طور است با حالتی جدی و خشن می‌گويد: «مثل جهنم» بعد صدايش می‌لرزد و شروع به گريه می‌كرد. اندكی بعد دستش را روی صورتش می‌كشد، اشك‌هايش ناپديد می‌شوند و لبخندی كوچك و خجالتی جای آن را می‌گيرد: «به هر حال همان‌طور كه خودش در «دنی» [دنی، قهرمان جهان (1975)] می‌گويد والدين بايد درخشان باشند، او خودش فرد درخشانی بود. برای همه.»

مردم فكر می‌كنند «رولد دال» را می‌شناسند. اكثر ما كتاب‌هايش را خوانده‌ايم و آن‌ها با تخيل خارق‌العاده و طنز خوفناكشان كودكی ما را شكل داده‌اند. قلمرو «دال» شامل امكان بی‌حد و مرز و تخيل رهاست، دنيايی كه در آن پای جادوگران انگشت ندارد و هلوهای بزرگ مانند بالن در هوا حركت می‌كنند.

شصت و پنج سال پس از چاپ نخستين اثر «دال»، كتاب‌های او همچنان نزديك به يك ميليون نسخه در سال می‌فروشند و تا كنون نسخه‌های سينمايی و كارتونی نيز از برخی از اين آثار ساخته شده‌.

هنوز هم بچه‌ها گاهی به خانه او كه اكنون فليستی به تنهايی در آن زندگی می‌كند سر می‌زنند. «ناراحت كننده‌ است، آن‌ها از پشت ورودی سرك می‌كشند و می‌پرسند: رولد دال اينجا زندگی می‌كند، نه؟ و من می‌گويم : اينجا زندگی می كرد. آن‌ها باز می‌پرسند: اوه، اسباب‌كشی كرده؟ و من مجبورم بگويم: نه، او مرده. و اين خبر بهم می‌ريزدشان.»

فليسيتی به ندرت مصاحبه می‌كند با اين‌حال امروز برای تبليغ نخستين دوره «جايزه كتاب‌های بامزه رولد دال» قبول كرد تا با ما صحبت كند. «جايزه طنز رولد دال» پنج‌شنبه اين هفته به خنده‌دارترين كتاب كودك سال اهدا می‌شود. اين جايزه كه توسط موسسه خيريه كتاب سازمان يافته توسط ﮬﻴﺌﺘﻰ كه «مايكل روزن» نويسنده برجسته كودكان و «سوفی دال» نوه «رولد دال» عضو آن هستند داوری می‌شود.

فليسيتی دال می‌گويد: «مردم اغلب از من می‌پرسند: آيا او خيلی جوك می‌گفت؟ نه، فقط در داستان‌هايش و در توصيف چيزها اين‌طور بود. شوخ‌طبعی او مخفی و واژگون بود. مثل يك كمدين نبود.»

«بچه‌ها دوستانش بودند و اين باعث می‌شد كه ادامه دهد. اين واقعيت كه آن‌ها كتاب‌هايش را دوست‌ داشتند برايش مثل يك معجزه بود. و می‌گفت: احساس يك ستاره پاپ را دارم.»

او می‌گويد «دال» حتما از فرسايش تخيل كودكان توسط بازی‌های كامپيوتری خيلی نگران می‌شد. «من فكر می‌كنم بازی‌های كامپيوتری ترسناكند. بچه‌ها هيچ‌وقت به حال خودشان رها نمی‌شوند تا خودشان دنيايشان را بسازند. «گيم‌بوی» و كلی وسيله وحشتناك ديگر آمده و باعث شده بچه‌ها اين شكلی شوند ... » قيافه نوجوانی را می‌گيرد كه به صفحه‌ای خيره شده و چشمانش بيرون زده‌اند. «اين موضوع حتما رولد را خيلی ناراحت می‌كرد.»

خانه «دال» مثل يك كلبه بسيار بزرگ، با سقفی كوتاه است كه اتاق‌هايش به رنگ زرد و صورتی نقاشی‌ شده‌اند. همه جا عكس‌هايی از «دال» و تصاويری قاب شده كه توسط «كوﺋﻨﺘﻴﻦ بليك» كشيده شده‌اند ديده می‌شود. وقتی «تيم برتون» برای تحقيق برای ساخت فيلم «چارلی و كارخانه شكلات‌سازی» به اينجا آمد ناگهان روی چمن‌ها افتاد و شروع به گريه كرد. فليسيتی می گويد: «مردم عكس‌العمل‌های شديدی نسبت به اين خانه نشان می‌دهند.»

بيوه دال معتقد است كه يكی از دلايل محبوبيت «دال» اين است كه او با كودكان طوری صحبت می‌كرد كه آن‌ها احساس می‌كردند با او برابرند. و اين به اين دليل بود كه «دال» هرگز احساس حيرت كودكانه خود را از دست نداد.

«وقتی به پايان نوشتن يك كتاب نزديك می‌شد ترشرو و بدخلق می‌شد. يادم می‌آيد به او می‌گفتم: ولی وقتی به پايان نزديك می‌شوی بايد خوشحال باشی! و او می‌گفت: تو درك نمی‌كنی – از اين می‌ترسم كه ديگر نتوانم يكی ديگر بنويسم.»

از كلبه‌ی نويسندگی «دال» كه خارج می‌شويم، فليسيتی مرا از راهی كه از ميان باغ می‌گذرد راهنمايی می كند. وقتی مسير شيبی رو به پايين پيدا می‌كند، می‌ايستد و به تكه سنگ يشم براق و بزرگی اشاره می‌كند كه در مسير سنگی كار شده‌است. او می‌گويد كودكی استراليايی پس از شنيدن صدای «دال» از راديو اين سنگ را برای او فرستاده. «يك روز بعد از ظهر ما داشتيم مثل هميشه در باغ می‌گشتيم كه او گفت: متوجه تغيير چيزی شده‌ای؟ من سرم را بالا گرفتم و او گفت: چرا هميشه به بالا نگاه می‌كنی؟ بعد من به پايين نگاه كردم و ديدم كه يك حفره كوچك در زمين ايجاد كرده و سنگ يشم را طوری كه قسمت سبز رنگش رو به بالا باشد در آن فرو كرده ‌است.» فليسيتی آهی می‌كشد و می‌گويد: «می‌دانی، اين چيزهاست كه در زندگی اهميت دارد.»

اين داستان بهتر از هرچيزی نشان می‌دهد كه چرا ميراث «دال» ديرپای است: او دنيا را از دريچه چشم كودكان می‌ديد و مسايل پيش‌پا افتاده را غيرمنتظره و جذاب جلوه می‌داد. او وقتی همه آدم بزرگ‌ها به بالا نگاه می‌كنند، به پايين نگاه كند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط