سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۸
معرفی فرهنگ و ادب فارسی به همت ما فارسی زبانان اتفاق بیفتد نه کسی دیگر

الهام فلاح، داستان نویس ایرانی برای سخنرانی در نشست «هم‌اندیشی با فعالان عرصه نشر در حوزه کشورهای عضو اکو» متنی را نوشته است که آن را برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): الهام فلاح: قبل از هر چیز، شاید بد نباشد درباره عنصر مهمی صحبت کنیم که بهانه جمع شدن ماست. و آن چیزی نیست جز زبان فارسی. بخش اساسی و پررنگ ساخت فرهنگ. فرهنگی که در تمامی کشورهای منطقه اگر نه نعل‌به‌نعل شبیه هم باشد، اما تشابهات زیادی دارد که قابل چشم‌پوشی نیست. داشتن شاهکارهای ادبی مشترک، تاریخ کهن یکسان به لحاظ یکپارچگی همه سرزمین‌های منطقه در شکل منسجم و یکپارچه امپراطوری هخامنشی، اجازه نمی‌دهد که نیای یگانه‌مان را انکار کنیم و فراموش‌مان بشود که با هم برادر و خواهریم. در حال حاضر ربان رسمی ایران و تاجیکستان و افغانستان زبان فارسی است با گویش‌های متفاوت که چندان در درک و فهم معنا و فحوای کلام مشکلی ایجاد نمی‌کند. همچنین این زبان، زبان درباریان عثمانی نیز بوده و نیز زبان هندوستان تا پیش از تصرف هند به وسیله نیروهای بریتانیایی. بعد از وررود اسلام به فلات ایران و غرب آسیا، زبان فارسی مهم‌ترین زبان واسطه برای ارتباط جهان غرب و آسیای شرقی با اسلام و مسلمانان بود. همین حالا روستایی مسلمان‌نشین در کشور چین وجود دارد که قنوت نمازشان را به زبان فارسی می‌خوانند و این قدرت زبان فارسی اعجاب‌انگیز است. 
اما چه چیزی باعث شده که زبان فارسی امروزه به یکی از مهجورترین زبان‌های دنیا تبدیل شود؟ می‌دانیم که بر اساس مطالعات زبان فارسی از کهن‌ترین زبان‌های جهان است و خواندن و نوشتن آن نیز علی‌الخصوص با شکل الفبایی که در ایران به کار می‌رود از دشوارترین نوع زبان‌هاست. تنها 6/1 درصد مردم جهان به زبان فارسی حرف می‌زنند و این درصد بسیار اندکی است. حال که در تبادل ادبیات با کشورهای دیگر تقریبا امید چندانی نداریم، این سوال پیش می‌آید که چرا بین کشورهای منطقه نیز تبادلات ادبی معناداری رخ نمی‌دهد؟ ارتش نرم یا همان ارتش فرهنگی هر کشور از قدرتمندترین ابزارها برای ایجاد صلح و ارتباطات پایدار و تاثیرگذاری بر سایر ممالک است. کاری که امروزه جهان غرب با کتاب و مدیای جدیدتری به نام سینما و سریال و تلویزیون و حتی گیم‌ها انجام می‌دهد بدون اینکه خون از دماغ کسی بریزد. حالا این میان چه اتفاقی برای کشورهای منطقه و اشتراکات فرهنگی و زبانی آنها افتاده است؟ هندوستان بعد از سلطه بریتانیا کلا زبان فارسی را کنار گذاشت. از سال 1939 روسیه به دنبال فارسی‌زدایی در تاجیکستان الفبای سیریلیک را همه‌گیر کرد و این شد که تنها اشتراک تاجیک‌ها با سایر فارسی زبانان از طرق روایت‌های شفاهی اتفاق افتاد که این تبادل ادبیات و فرهنگ مکتوب را به شدت دچار مشکل کرد. آتاتورک پس از قدرت یافتن در ترکیه الفبای امروز ترکیه را بنا نهاد که بیش از نود درصد حروف آن با الفبای لاتین مشترک است و همینطور پان‌ترکیسم آتارتورک و مردم ترکیه در راستای این تغییر الفبا به کلی باعث قطع ارتباطات کلامی و نوشتاری آن‌ها با هم‌زبانان خودشان گردید. جالب است به این نکته اشاره کنم که فارسی در ترکیه امروز یا همان عثمانی قدیم زبان طبقه متمول و رده بالای جامعه بود که اصطلاحا آن را فارسی درباری می‌نامیدند. مثلا سلطان سلیم بیشتر از آنکه زبان ترکی بداند به فارسی مسلط بود و اشعار بسیاری از فارسی را از بر بوده است. اما چیزی که امروز با آن مواجه هستیم این است که از کشورهای عضو اکو تنها 32 ملیون فارسی‌زبان در افغانستان و ازبکستان و تاجیکستان است و قریب به هشتاد میلیون در ایران. 

اما چرا این تفاوت ادبیات باعث ایجاد فرصت بین کشورهای هم‌زبان نشده است؟ هنوز بسیارند از اعضای آکادمیک دانشگاه‌های زبان‌شناسی در ترکیه که الفبای فارسی را به خوبی می‌دانند. مردم تاجیکستان به راحتی قادرند با مردم ایران ارتباط شفاهی برقرار کنند. و خب بالاترین نرخ مهاجرین برادران افغان ما به ایران بوده است. چرا؟ زبان مشترک. کیست که نداند زبان از بزرگترین موانع و هراس‌ها و دشواری‌ها در مهاجرت است. ولی افغان‌ها به راحتی در ایران توانسته‌اند درس بخوانند حرف بزنند و زندگی کنند. اما چرا ما چیزی از ادبیات تاجیکستان نمی‌دانیم؟ چون تاجیسکتان تنها هشت میلون جمعیت دارد؟ چرا از ادبیات افغانستان تنها خالد حسینی را می‌شناسیم؟ و عتیق رحیمی؟ این دو را می‌شناسیم چون آثارشان جهان را دور زده‌اند و به زبان انگلیسی به ایران وارد شده‌اند. باقی چه؟ آیا ما نویسنده درجه یک افغان یا تاجیک نداریم؟ مگر می‌شود کشورهایی تا این اندازه دچار چالش‌ها و جنگ و آشوب‌های سیاسی و اجتماعی باشند اما داستان‌های درخشانی از دلشان بیرون نیاید؟ اگر به بازار نسبتا حرفه‌ای و گسترده صنعت نشر در ایران نگاه کنیم می‌بینیم که جز چند مورد انگشت‌شمار از ادبیات افغان چیزی وارد ایران نشده است. ادبیات ترکیه بعد از درخشش پاموک و شافاک از طریق ترجمه وارد کشور شد و خب روند روبه رشد و افسارگسیخته‌ای هم به خود گرفت. کیست که نداند همه این‌ها بابت همان تلاش‌های ترکیه برای رسیدن به ادعای اروپایی بودن آن است. ما ادبیات ترکیه را ادبیات از ما بهتران می‌دانیم. حتی اگر اهالی قونیه نتوانند یک خط از مقالات شمس و مولانا را بخوانند. 

از سوی دیگر کشورهای منطقه حاضر نیستند ادبیات خود را در ایران منتشر کنند؟ چرا؟ پاسخ روشن است. تیغ حذفیات .هیچ نویسنده‌ای در هیچ جای دنیا دوست ندارد کسی دست در نوشته‌اش ببرد که او برای کلمه به کلمه‌اش خون خورده است. این است که برادران تاجیک و افغان ما کتاب‌هایشان را به دست ناشر ایرانی و همزبان و هم فرهنگ خود نمی‌رسانند. از سوی دیگر با علم به زبان ترکی و روسی تلاش هم برای معرفی ادبیات فارسی‌زبانان دیگر به جهانی بیرون منطقه نمی‌کنند. 

 در این میان شاید بد نباشد به احترام ناشرانی که این تبادلات را با ایجاد پل‌هایی هرچند باریک تسهیل می‌کنند کلاه از سر برداشت. هرچند که تجربه شخصی من نشان می‌دهد غالبا ناشران گمنام و بدون خواننده‌ زیادی تنها برای آمارسازی و دریافت بودجه ارزی بخش فرهنگی، بدون توجه به محتوا و بازار هدف اقدام به چاپ و تبادل آثار می‌کنند که آن هم در نوع خود آسیب جدی‌ای است که باید آن را درمان کرد. فارسی زبانان تاجیک به صورت نیتیو به زبان روسی و الفبای سیریلیک واقف هستند و از ته قلبم از ادب دوستان و نویسندگان و اهالی فرهنگ تاجیکستان خواستارم این فرصت را غنیمت بسمارند و بین ایران و باقی فارسی‌زبانان منطقه با کشور روسیه که مهد ادبیات کلاسیک و ارزنده بوده و هست پل بزنند. مسلما باید معرفی فرهنگ و ادب فارسی به همت ما فارسی زبانان اتفاق بیفتد نه کسی دیگر.

نشست «هم‌اندیشی با فعالان عرصه نشر در حوزه کشورهای عضو اکو به‌همراه معرفی مجموعه آثار انتشارات آرون» دوشنبه (30 دی‌ماه) سال جاری در موسسه فرهنگی اکو برگزار شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها