چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۶
آتشی، جان جاری جنوب بود/ خاطراتی از لحظات آخر زندگی شاعر در بیمارستان سینا

سهیل محمودی، شاعر معتقد است همان‌طور که احمد محمود در داستان‌نویسی، راوی جنوب است، منوچهر آتشی نیز در شعر جدی‌ترین، عمیق‌ترین و گسترده‌ترین نگاه برخاسته از جنوب کشورمان را دارد. محمودی در گفت‌وگو با ایبنا به بهانه دوم مهر ماه سالروز تولد آتشی از آخرین لحظات زندگی شاعر فقید گفت که تا نیمه‌های شب در VIP بیمارستان سینا در کنارش حضور داشت.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- امروز دوم مهرماه سالروز تولد منوچهر آتشی است؛ شاعری تاثیرگذار که از خاک جنوب برخاست و با استفاده از عناصر بومی در شعرش، به سراینده‌ای ملی تبدیل شد به مناسبت این روز سراغ سهیل محمودی، شاعر نام‌آشنا رفتیم تا از او درباره «آتشی» و شعله فروزانی که در ادبیات کشور از خود به‌جا گذاشت، بیشتر بشنویم.

جناب محمودی، می‌خواهم از شعر زنده‌یاد آتشی برایمان بگویید. نگاه و نظر فنی شما درباره شعر او چیست؟

آتشی به معنایی گونه‌ای نگرش و زاویه دید خاص در شعر امروز ما دارد. نگاه به جغرافیا و اقلیم‌های گوناگون در شعر، بعد از سبک خراسانی یعنی چیزی حدود 800، 900 سال با شعر نیما دوباره احیا شد. یعنی نیما خودش راوی سرسبزی و فضا و جغرافیا و سرزمین‌های شمالی ایران و مازندران بود؛ راوی کوهستان و جنگل و دریا اما در جنوب ایران و کناره‌های خلیج فارس، زنده‌یاد منوچهر آتشی جدی‌ترین و عمیق‌ترین و گسترده‌ترین نگاه را دارد.

آثار او با چه شاعران و نویسندگانی سنخیت بیشتری دارد؟
 اگر بخواهید در جنوب نماینده تمام عیاری را نام ببرید، به آثار زنده‌یاد احمد محمود می‌رسید. احمد محمود در قصه‌نویسی راوی جنوب است. نه این‌که انسان را فراموش کند و نسبت به مسایل ایران بی‌توجه باشد، بلکه از زاویه ویژه خود به ایران نگاه می‌کند. منوچهر آتشی درست هم‌سن محمود بود، حتی سال تولد آن دو یکی است. آتشی هم مانند محمود، اما در شعر، توانست رنگ و بوی اصیل خود را حفظ کند و آن را به شعر بکشاند. عناصری مثل دشتستان، زیستن قبیله‌ای، و اسب و تفنگ در شعر او وجود دارد. او شاعری بود که اسب و تفنگ برنو را در شعر نیمایی زنده کرد.

شباهتش از این حیث با شعر نیما چگونه بود؟
اگر بگوییم که شعر نیما شعر دامنه‌‌های شمال البرز است، شعر فروغ فرخزاد و احمد شاملو شعر زیستن در شهر تهران و شعر اخوان‌ثالث و محمدرضا شفیعی کدکنی یادآور فضای خراسان، شعر منوچهر آتشی هم راوی زیستن مردمان جنوبی ایران بود.

آتشی در میان معاصران و هم‌نسلان خود در چه مرتبه‌ای قرار دارد؟
معمولاً هنگامی که از شعر نو صحبت می‌کنیم، از احمد شاملو، فروغ فرخزاد، مهدی اخوان‌ثالث، سهراب سپهری و نادر نادرپور سخن به میان می‌آید. آتشی جزو 10 شاعری است که بعد از نیما توانست به اصطلاح سری در سرها درآورد. آتشی جزو نسل دوم پیروان نیماست. اگر بگوییم نسل اول با شهریار و فریدون توللی شروع می‌شود و بعد به کسانی مانند شاملو، اخوان، نادرپور، سپهری، نصرت رحمانی و دیگران می‌رسد و آنها جزو شاعران نسل اول نیمایی‌اند، آتشی و م.آزاد، فروغ فرخزاد و چند تن دیگر را می‌توانیم نمایندگان موفق نسل دوم پیروان نیما بدانیم.

آیا حق آتشی به درستی ادا شد؟
معمولاً آتشی در نقد و بررسی‌ها و گفت‌وگوها، همیشه به خاطر آرام و کناره‌جو بودنش و این‌که سال‌ها از تهران فاصله داشت، کمتر دیده شد. لازم است شعر آتشی دوباره از زوایای گوناگون بررسی و نشست‌ها و همایش‌هایی با یاد او برگزار شود. البته منظورم همایش‌ها و نشست‌های دولتی نیست، گرچه می‌توانیم از کمک دولت فعلی برای بازشناسی دوباره آتشی برخوردار باشیم.

 در آخرین ساعات حیات آتشی شما در بیمارستان بودید. از آن لحظات برایمان بگویید.
10، 12 ساعت قبل از فوتش در کنار او، در VIP بیمارستان سینا بودم... نیمه شبی که او سحرگاهش از دنیا رفت.

جنس ارتباط شما در آن سال‌ها با آتشی چگونه بود؟
آتشی همه عمرش معلم بود. چه سال‌هایی که رسماً در آموزش و پرورش درس می‌داد و به عنوان یک معلم سرکلاس می‌رفت و با دانش‌آموزان سرو کار داشت و چه سال‌هایی که در آموزش و پرورش نبود اما سلوک معلمی داشت. به همین دلیل نسل ما و نسل پیش از ما از توجهات یک معلم بزرگ به خوبی برخوردار بود؛ چه سال‌هایی که در مجله تماشا و بعدها در مجله سروش معلمی می‌کرد و چه سال‌هایی که بعد از مدت‌ها دوری به تهران آمد.

آتشی یک دوره در تهران نبود. یعنی دهه 60 و بخشی از دهه 70 در بوشهر به سرمی‌برد. هنگامی که به تهران بازگشت، روحیه معلمی‌اش باعث شد نسلی از ما را دور خود جمع کند. در مؤسسه کارنامه شروع به تدریس کرد. معلمی خصلت شاعر بزرگی به نام منوچهر آتشی بود. سال‌های آخر عمرش ما این توفیق را داشتیم که در خانه شاعران و انجمن شاعران ایران با او هم‌نفس باشیم. شاعرانی چون زنده‌یاد قیصر امین‌پور، ساعد باقری، مشفق کاشانی، فاطمه راکعی و بنده از دوستان و همراهان او بودیم. در آن سال‌ها که آتشی به انجمن شاعران ایران می‌آمد، تقریباً در جلسات تصمیم‌گیری و هفتگی انجمن حضور مستمر داشت.

حضور او در انجمن شاعران ایران به اعتبار و ارزش و وزن انجمن افزود. او با ما مثل فرزاندانش ارتباطی گرم، صمیمی و مستمر داشت. آن سال‌ها م.آزاد و عمران صلاحی دوستان قدیمی منوچهر آتشی بودند.

به بیمارستان برگردیم و لحظه‌های آخری که با او و در کنار او بودید.
آتشی از یاران مهربان خانه شاعران بودند. او در سال‌های آخر به مشکل کلیه دچار شده بود و تومر کلیه داشت. یکی از بهترین جراحان اورولوژیست در ایران، دکتر مهرسای که از شاگردان آتشی در مقطع دبیرستان بود، هنگامی که بیماری او را دریافت، ایشان را در بیمارستان سینا عمل کرد. هنوز هم بیمارستان سینا می‌تواند مهم‌ترین مرکز اورولوژی در ایران باشد. مهرسای در VIP به شکل ارزنده و معتدلی از او در روزهای پایان عمرش پرستاری می‌کرد.

یادم است آخرین جمعه‌ای که به عیادت ایشان رفتیم، از همه نحله‌های فکری شاعران مختلفی جمع شده و به دیدارش آمده بودند. از آن روز عکس‌های مختلفی در روزنامه‌ها و نشریات آن ایام چاپ شد. در آخرین شب زندگی آتشی در بیمارستان سینا تا بعد از نیمه شب در کنار او بودم. در همان حالی که درد داشت و بی‌قراری می‌کرد، هنگامی که سعی می‌کردم با گفت‌وگو به او آرامش دهم، از آثاری که در ذهن و اندیشه داشت تا در حوزه‌های تحقیقی سامان بدهد، یاد می‌کرد.

متأسفانه فردا صبح با خبر تلفنی درگذشت آتشی از خواب بیدار شدم. با مرگ او یکی از بهترین شاعران و معلمان شاعران نسل‌های بعد از ما دریغ شد. 

پیشینه این سوژه در ایبنا
گفت‌وگوی عبدالعلی دستغیب را درباره منوچهر آتشی در اینجا بخوانید.

یادداشت محمود معتقدی را درباره آتشی در اینجا بخوانید.

یادداشت اسدالله امرایی را درباره آتشی اینجا بخوانید.

گفت‌وگو با دختر منوچهر آتشی را اینجا بخوانید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط