دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۷
میزان امید در جامعه با کتابخوانی ربط مستقیم دارد/ دولت روحانی گرفتار مشکلات گذشته است

خشایار دیهیمی معتقد است عوامل زیادی در افزایش کتابخوانی مردم دخیل‌اند و این عوامل مثل حلقه‌های یک زنجیرند. وی همچنین بر این باور است که دولت روحانی آن قدر گرفتار مشکلات به جای مانده از گذشته است که هنوز قلق کار دستش نیامده و حداقل باید یکسال دیگر به دولت روحانی فرصت داد و پس از آن درباره چشم‌انداز حوزه کتاب در دوران این دولت اظهار نظر کرد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - هومان دوراندیش : سیر نزولی شمارگان کتاب در جامعه ایران، با وجود افزایش جمعیت و زیاد شدن شمار باسوادان در سه دهه اخیر، دغدغه عموم ناشران و نویسندگان و مترجمان بوده است. این‌که علل بی‌رغبتی عامه مردم به مطالعه چیست، موضوعی است که در گفت‌وگو با خشایار دیهیمی مطرح شده است. دیهیمی مترجم و ویراستار آثار فلسفی است و تا کنون بیش از هشتاد کتاب به قلم وی به فارسی برگردانده شده است.

در سه دهه اخیر، میانگین شمارگان کتاب در ایران سال به سال پایین آمده است. در تبیین این پدیده، عوامل زیادی به عنوان علت مطرح می‌شود. شما چه عواملی را موثر می‌دانید؟

 ابتدا نکته‌ای کلی را بگویم. متاسفانه ما وقتی درباره یکی از مشکلات جامعه خودمان حرف می‌زنیم، چنان آن را از مشکلات دیگر جدا می‌کنیم که گویی آن مشکل یک مشکل منحصر به فرد است که می‌توان با تمهیدی در همان حوزه، آن را حل کرد. مشکل کتابخوانی هم این طور مطرح می‌شود. به نظرم، ما باید دیدگاه جامعی درباره مشکلات جامعه‌مان داشته باشیم؛ چرا که این دیدگاه‌ها به شکل حلقه‌های یک زنجیر به هم متصل‌اند و این طور نیست که بتوان یکی از این حلقه‌ها را جداگانه ترمیم کرد. بنابراین دیدگاه ما باید جامع باشد و فقط به عناصر جزئی نپردازیم؛ اگر چه عناصر جزئی هم دخیل‌‌اند. مثلاً نباید بگوییم قیمت کتاب بالاست و همین عامل موجب پایین آمدن تیراژ کتاب در جامعه ما شده است. بالا رفتن قیمت کتاب یا کمتر شدن فرصت مردم، عواملی جزئی است در دل مسائل کلی جامعه. ما ابتدا باید ببینیم که کارکرد کتاب در جامعه ما چیست و سپس باید این نکته را در نظر بگیریم که آیا کتاب در جامعه ما، کارکرد واقعی خودش را دارد یا این‌که عوامل متعددی مانع از ایفای این کارکرد می‌شوند. کتاب می‌تواند وسیله سرگرمی یا آموزش یا تبادل افکار باشد. وقتی این کارکردها مختل می‌شوند، طبیعی است که کتاب هم دچار مشکل می‌شود. بنابراین مشکل را نباید فقط در خود کتاب جستجو کرد. باید دید که آیا محیط اجتماعی ما آماده جذب کارکردهای واقعی کتاب است؟ و در نتیجه این آمادگی، شوق مطالعه در افراد پدید می‌آید؟ آیا آموزش و پرورش ما،  آموزش دانشگاهی و کارخانه‌های تولیدی ما به دانش واقعی اهمیت می‌دهند؟ این نهادها تا چه اندازه، خارج از حیطه کتاب‌های درسی و فنی، به پرورش استعدادها و رشد و بلوغ فکر آدمی اهمیت می‌دهند؟ وقتی به این امور اهمیت داده نشود، طبیعتاً رغبت برای مطالعه از بین می‌رود؟ رغبت به مطالعه در گرو این است که فرد احساس کند با مطالعه کتاب به رشد و بلوغ فکری می‌رسد و به اهدافش دست می‌یابد. بنابراین نباید فقط سوال کنیم آیا کتاب‌های خوبی نوشته یا ترجمه می‌شود یا نه. این‌ها فرع بر مساله است. ابتدا باید این مساله کلی را دید که ما اصلاً در کشورمان به دانش و بینش و تفکر چه اندازه اهمیت می‌دهیم؟ اگر به این امور اهمیت داده شود و نحوه و عمق تفکر شما در مرتبه اجتماعی و تاثیرگذاری‌تان در جامعه موثر باشد، طبیعتاً رغبت مطالعه در شما بیشتر می‌شود ولی اگر کتاب هیچ یک از این کارکردها را نداشته باشد، بدیهی است که رغبت شما به مطالعه کم می‌شود.

این نقد هم بر جامعه ما مطرح شده است که انسان ایرانی از دوران کودکی اصلاً به کتاب خواندن تشویق نمی‌شود.

بله، وقتی کودکان ما به تفکر تشویق نشوند و از دوران کودکی به هزاران دلیل سوالاتشان سرکوب یا نادیده گرفته شود، طبیعتاً کنجکاوی او فروکش می‌کند و دیگر رغبتی پیدا نمی‌کند که هر چه بیشتر فکر کند و سوال‌های بیشتری مطرح کند. والدین هم اصلاً توان و بینش سوق دادن فرزندانشان به سمت کتاب خواندن بیشتر را ندارند تا آنها از طریق مطالعه، جهان اطرافشان را هر چه بیشتر بشناسند. علاوه بر خانواده، کودک در مدرسه هم بابت خواندن کتاب غیر درسی نه تنها تشویق نمی‌شود بلکه تنبیه می‌شود! این دیگر تجربه شخصی خود من است. دختر من، زمانی که دانش آموز بود، بارها بابت پیدا شدن کتاب غیر درسی در کیفش، توبیخ شد و کتابش هم ضبط شد! از وقتی هم که مدارس غیر انتفاعی در کشور ما ایجاد شد، رقابت برای نمره بالاتر گرفتن و قبولی بیشتر در کنکور، باب شد. در نتیجه این رویکرد، متولیان مدارس مطالعه کتاب های غیر درسی از سوی دانش آموزان را مانعی در راه کاهش نمرات دانش آموزان و قبولی کمتر آنها در کنکور و از رونق افتادن کسب و کار خودشان می‌بینند! اصولا در نگاه ما به آموزش و پرورش، فقط آموزش پررنگ است؛ آن هم آموزش کاملاً کلاسیک و کنکوری. یعنی دانش آموز باید محفوظاتی داشته باشد و خوب تست بزند. ما بخش پرورش را جدی نمی‌گیریم. کتاب خواندن متعلق به همین بخش پرورش است. این‌که کودک کم‌کم شخصیت پیدا کند، صاحب تفکر شود و شهامت یابد تا سوالاتش را مطرح کند، مد نظر ما نیست. اصلاً در اکثر کلاس‌های مدارس ما، بحث کردن جایی ندارد. معلم حوصله ندارد به دانش آموز مجال اظهار نظر بدهد تا بحثی در کلاس دربگیرد. Teaching as discussion یعنی درس دادن از طریق مباحثه. اموری از این قبیل است که موجب پرورش فکر و شخصیت کودک می‌شود. وانگهی، مگر معلمان ما خودشان چقدر کتاب می‌خوانند؟ حتی در حیطه تخصصی خودشان. مثلاً این‌که تئوری‌های جدید آموزش و پرورش چه می‌گویند؟ درباره روانشناسی دانش آموز، ادبیات، تاریخ و ... معلمان ما چقدر مطالعه می‌کنند؟ در پایین بودن میزان مطالعه در کشور ما، اموری از این قبیل خیلی مهم‌تر از - مثلاً - قیمت بالای کتاب است. ما باید از مسائل بنیانی شروع کنیم. تا این مسائل بینانی علاج نشود، با سوبسید دادن به کتاب یا پایین آوردن قیمت کتاب، کتابخوانی در جامعه افزایش نمی‌یابد.

از حیث نفس کتابخوانی، به نظر می‌رسد دانش آموزان ما بیش از دانش آموزان مدارس اروپایی کتاب می‌خوانند. آموزش در مدارس ما کتاب‌محور است و کتاب‌های ما هم ظاهراً سنگین‌تر از کتب درسی در مدارس جهان غرب است. چرا ما که از اول دبستان تا آخر دبیرستان بیش از دانش آموزان غربی کتاب درسی می‌خوانیم، بعدها چنان‌که باید کتابخوان نمی‌شویم؟

آن کتاب‌ها، کتب درسی هستند. حجم کتاب درسی نباید به اندازه‌ای باشد که کتاب غیر درسی خوانده نشود. چه تعداد از مدارس ما کتابخانه‌هایی دارند که در همه زمینه‌ها کتاب داشته باشد؟ من درباره این موضوع از نزدیک تحقیق کرده‌ام. ما در مدارسمان چند تا کتابدار داریم؟ در جهان غرب، حجم کتاب‌های درسی اندک است تا دانش آموز بر اساس کنجکاوی و رغبت خودش برود کسب معلومات کند نه این‌که مجبور به کسب محفوظات باشد. بله، محفوظات دانش آموزان ما خیلی بیشتر از دانش آموزان آنهاست ولی این محفوظات موجب رشد شخصیت دانش آموز نمی‌شود و عادت کتابخوانی را در کودکان و نوجوانان ما نهادینه نمی‌کند. در دانشگاه‌های غربی ، استاد اصلاً نمی‌آید مثل دانشگاه‌های ما جزوه تدریس کند. او خط و سرنخ به دانشجو می‌دهد تا دانشجو برود چندین و چند کتاب را بخواند و بعد بیاید نظر شخصی خودش را در کلاس بیان کند. اگر کسی نظر شخصی خودش را مطرح نکند، از نظر آنها اصلاً رشد نکرده است. آموزش و پرورش ما در تمام سطوح مبتنی بر یکسری مفروضات است ولی در غرب مبتنی بر پرورش شخصیت دانش آموز و رساندن او به تفکر عمیق است. به همین دلیل در آن جوامع، تیراژ کتاب و میزان علاقه مردم به کتاب خواندن اصلاً قابل مقایسه با جامعه ما نیست. کتابخوانی گسترده در جوامع غربی، برآمده از ساخت و بافت ویژه‌ای است که از دوران کودکی شهروندان، آنها را دربرگرفته است.

این مشکلات در نظام آموزش و پرورش ما در دهه 1360 هم وجود داشت. چرا در آن دهه، شمارگان کتاب در ایران بالاتر از امروز بود در حالی که الان جمعیت کشور ما بیشتر هم شده است.

اولاً میزان خرید کتاب با میزان خواندن کتاب متفاوت است. یعنی ما حتی به تیراژ کتاب هم خیلی نمی‌توانیم استناد کنیم. در دهه 60، موجی در جامعه ما راه افتاده بود که موج کتاب خریدن بود. جدا از این، دهه 60 دهه نخست انقلاب بود و انقلاب هم یک تحول بزرگ تاریخی و سیاسی بود که در جامعه ما رخ داده بود. در نتیجه مردم علاقه‌مند شده بودند که کتاب‌های تاریخی و سیاسی بخوانند. اقبال مردم ما به کتاب در دهه 60 یک پدیده بود و ما همان پدیده را هم تحلیل نکردیم. بالاتر بودن تیراژ کتاب در دهه 60 باید تحلیل کیفی شود. یعنی ما باید بدانیم کتاب‌های پرفروش متعلق به چه حوزه‌هایی بوده و آن حوزه‌ها چرا ناگهان با اقبال مردم مواجه شدند؟ ما اصولاً مسائل جامعه‌مان را تحلیل نمی‌کنیم و اگر هم تحلیل کنیم، عمدتاً تحلیل آماری-کمّی می‌کنیم. چه کسی کتاب می‌خواند؟ یک شهروند. آدمی که شهروند نیست و وظایف و حقوق شهروندی‌اش را ندارد و احساس نمی‌کند در جامعه‌اش موثر است و باید برای خوشبختی جامعه‌اش تلاش کند، رغبت به مطالعه هم در او از بین می‌رود.

این ایده هم مطرح شده است که اقبال به کتاب در دهه‌های قبلی، تا حدی ناشی از کمبود سرگرمی در جامعه بوده. یعنی خلاء تفریح و سرگرمی علت بالا بودن تیراژ کتاب در دو دهه اول انقلاب بوده است. 

باید ببینیم چه سرگرمی‌هایی جای کتاب خواندن را گرفته است. هر چیزی که جاذبه‌اش بیشتر باشد و کارکرد بیشتری داشته باشد، طبیعتاً با اقبال بیشتری از سوی مردم مواجه می‌شود. چه اتفاقی افتاده است که رضایت خاطر از کتاب به چیزهای دیگر سوق پیدا کرده است؟ مگر اینترنت و ماهواره فقط به مملکت ما آمده است؟ همه جای دنیا اینترنت و ماهواره وجود دارد اما عوارض آن در سایر کشورها، مثل کشور ما نبوده است. اگر بگوییم اینترنت و ماهواره علت کاهش تیراژ کتاب در جامعه ما بوده، این حرف تا حدی سطحی‌نگرانه است. تحقیقی درباره این موضوع وجود ندارد. باید دقیق روشن شود که کدام سرگرمی‌ها جای کتاب را گرفته‌اند.

علاوه بر ماهواره و اینترنت، دسترسی راحت‌ مردم ایران به فیلم‌های روز دنیا هم به عنوان یکی از علل رویگردانی از کتابخوانی مطرح است.

قبل از انقلاب هم آخرین فیلم‌های هالیوود در سینماهای ما اکران می‌شد و تلویزیون ما هم آخرین سریال‌های غربی را پخش می‌کرد. قیمت بلیت سینما هم خیلی پایین بود ولی تیراژ کتاب سیر نزولی نداشت. آسیب‌شناسی این پدیده‌ها بر کتابخوانی مردم ما، بسیار مهم است. ما آسیب‌شناسی نمی‌کنیم و چیزی به نام «مردم ایران» می‌سازیم و مشکل تیراژ پایین کتاب را ناشی از ویژگی‌های مردم ایران می‌دانیم. مردم ایران با مردم هیچ جای دنیا فرقی ندارند. مردم ایران نیز همان علائق انسانی سایر مردم دنیا را دارند. هر چیزی که برای مردم ما جاذبه و نفع و کارکرد بیشتر داشته باشد، مردم ما به سمت آن پدیده جذب می‌شوند. ما باید ببینیم که جامعه ما دچار چه مشکلی است که مردم ما از کتاب رویگردان شده‌اند. میزان امید در جامعه با میزان کتابخوانی ربط مستقیم دارد. وقتی کتابخوانی در جامعه‌ای افت می‌کند، قطعاً میزان امید در آن جامعه نیز کاهش یافته است.

آیا بین کتابخوانی و شادی هم ارتباطی می‌بینید؟

بله، دقیقاً! امید و شادی پلهو به پهلوی هم حرکت می‌کنند. آدم ناامید که شاد نیست. آدم ناامید و ناشاد، اصلاً حوصله کتاب خواندن ندارد. او می‌گوید اصلاً کتاب بخوانم که چه شود؟! شما کتاب می‌خوانید که جهان را بهتر بشناسید، پیشرفت کنید و در جامعه تاثیرگذار باشید.


این دیدگاه هم مطرح است که اگر چه کتابخوانی در جامعه ما کمتر شده، ولی مردم از اینترنت اطلاعات زیادی کسب می‌کنند. یعنی مطالعه مردم کمتر نشده بلکه مردم فقط کتاب کمتر می‌خوانند و از مقالات و اخبار سایت‌های اینترنتی استفاده می‌کنند.

به نظر من، مشکل اصلی این نیست که کتاب می‌خوانیم یا مقاله‌ای اینترنتی. مشکل اصلی این است که جامعه ما جامعه کم‌سواد و کم‌اطلاعی است. افراد زیادی هستند که در اینترنت عمدتاً خبر می‌خوانند و خبرهایی هم که می‌خوانند غالباً شایعه است. اخبار به صورت آزادانه در روزنامه‌ها درج نمی‌شود و این‌ها هم هر شایعه‌ای را که در سایت‌های فیلترشده می‌خوانند، به عنوان خبر می‌پذیرند.

در دفاع از پیوند مردم ایران با کتاب، این دیدگاه هم مطرح شده است که اگر چه میانگین تیراژ کتاب در جامعه ایران پایین آمده ولی عناوین کتاب‌ها بیشتر شده است. یعنی الان نسبت به دو سه دهه قبل، تعداد بیشتری کتاب‌ در ایران منتشر می‌شود.

این امر طبیعی است ولی جنبه‌های منفی و مثبت دارد. جنبه منفی‌اش رانت‌خواری است. یعنی کتاب‌هایی تولید می‌شوند که اصلاً خواننده ندارند. علت انتشار برخی از کتاب‌ها و در نتیجه افزایش عناوین کتاب در ایران امروز، این است که به برخی از ناشران رانت‌هایی تعلق می‌گیرد. جنبه مثبت افزایش عناوین کتاب‌ها هم شاید این باشد که امروزه دیگر کسانی که کتاب می‌خرند، کتاب را حقیقتاً برای خواندن و مطالعه می‌خرند. قبلا تعداد کتابی که خریداری می‌شد بیشتر از تعداد کتابی بود که خوانده می‌شد. اما الان نسبتی واقعی بین خریدن و خواندن کتاب در جامعه ما دارد برقرار می‌شود. اما باید بکوشیم که این نسبت واقعی با تیراژ بالا حادث شود نه با تیراژ پایین.

بعد از دوم خرداد 76 موجی از کتابخوانی در جامعه ایران راه افتاد ولی آن موج فروکش کرد. شما چه نظری درباره آن فراز و فرود دارید؟

کاملاً موافقم. در آن دوران افراد احساس می‌کردند می‌توانند کتاب بخوانند و فهم بهتری از جامعه داشته باشند و آنها را در جامعه مشارکت می‌دهند و قدم به قدم به شهروند شدن نزدیک می‌شوند. در آن دوران نه کتاب ارزان‌تر شده بود، نه آموزش و پرورش تغییر کرده بود ولی امید در جامعه قوت گرفته بود و به همین دلیل اقبال مردم به کتاب خواندن نیز بیشتر شده بود. عوامل زیادی در افزایش کتابخوانی مردم دخیل‌اند و چنان‌که گفتم، این عوامل مثل حلقه‌های یک زنجیرند. 

کاهش ممیزی در آن دوران در افزایش کتابخوانی مردم موثر بود؟

بله، ولی تاثیر کمی در آن پدیده داشت. کاهش ممیزی عاملی جزئی است. کاهش کتابخوانی یک مساله جامعه‌شناختی است. در جامعه‌شناسی باید نگاه کلان داشت و ما هم باید با نگاهی کلی‌تر این مساله را حل کنیم. مسائل جزئی را هم در دل همین نگاه کلان می‌توان بهتر فهمید و حل کرد.

پس به نظر شما قیمت کتاب عامل جزئی است.

بله، خیلی جزئی است و به نظر من، از حیث اهمیت در مرتبه آخر است. در کشورهای پیشرفته دنیا، کتابخانه‌های عمومی کتاب‌های فراوانی می‌خرند. یعنی مردم لزوماً زیاد کتاب نمی‌خرند. مردم عضو کتابخانه‌ها هستند و در شعاع یک کیلومتری محل سکونتشان حتماً یک کتابخانه عمومی وجود دارد که موظف است کتاب مورد نیاز آنها را برایشان تهیه کند. حق عضویت در کتابخانه‌های عمومی هم اندک است. اگر ما هم چنین کتابخانه‌هایی می‌داشتیم، اصلاً بحث «تاثیر قیمت کتاب در پایین آمدن تیراژ کتاب» مطرح نمی‌شد؛ چرا که کتابخانه‌ها موظف بودند کتاب‌های مورد نیاز مردم هر محله و منطقه را تهیه کنند. فروش کتاب هم وضع مطلوبی پیدا می‌کرد؛ چرا که کتابخانه‌های عمومی پرشمار، کتاب‌های گوناگون را به تعداد کافی می‌خریدند.

ولی تعداد کتابخانه‌های عمومی ما کاهش نیافته است. الان بیش از دو سه دهه قبل کتابخانه عمومی داریم.

کتابخانه‌های عمومی به اندازه کافی کتاب ندارند. علاوه بر این، جمعیت کشور ما بیشتر شده است. تعداد کتابخانه‌های عمومی متناسب با رشد جمعیت افزایش نیافته. ضمناً کتابخانه‌های عمومی ما فقط کتاب‌هایی را عرضه می‌کنند که در اختیار دارند. اگر کسی بگوید من این کتاب خاص را لازم دارم، کتابخانه‌های عمومی ما خودشان را متعهد به تهیه آن کتاب نمی‌بینند. در حالی که باید خود را موظف بدانند که ظرف 48 ساعت آن کتاب را تهیه کنند. اغلب کتابدارهای ما مردم را راهنمایی نمی‌کنند. اگر شما بگویید من به این حوزه علاقه دارم، کتابدارهای ما در اکثر کتابخانه‌های عمومی، نمی‌توانند به شما بگویند این کتاب‌ها را در این زمینه بخوان. ما نه کتابخانه خوب داریم نه کتابدار خوب.

روحانی‌ها و روشنفکران ما اهل منبر و سخنرانی هستند و ظاهراً این ویژگی هم در بازتولید فرهنگ شفاهی در جامعه ما نقش دارد. یعنی افراد زیادی پای منابر روحانی‌ها  یا سخنرانی‌های روشنفکران می‌نشینند و احساس می‌کنند اطلاعات لازم را کسب کرده‌اند و دیگر چندان سراغ کتاب نمی‌روند. شما چه نظری درباره این نقد دارید؟

همین موضوع را هم باید تحلیل کرد. من خودم کلاس درس دارم. سخنرانی هم کم نداشته‌ام. اما در کلاس و سخنرانی، باید مباحث به گونه‌ای ارائه شود که مخاطب به مطالعه کتاب احساس نیاز کند. سخنران نباید طوری حرف بزند که انگار کلام آخر را گفته است. او باید مستمع را برانگیزد به کتاب خواندن و کسب دانایی بیشتر. مستمع باید با سوالات هر چه بیشتر از جلسه سخنرانی بیرون آید. از سخنرانی باید برای ایجاد سوال بیشتر و ایجاد نیاز به کتاب خواندن استفاده کرد؛ چرا که در یک سخنرانی یکی دو ساعته، نمی‌توان همه چیز را گفت و به همه سوال‌ها پاسخ داد.

وضع کتاب و کتابخوانی را در دوران دولت آقای روحانی، با توجه به تحولات رخ‌داده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چطور می‌بینید؟

اظهار نظر در این زمینه، زودهنگام است. دولت روحانی آن قدر گرفتار مشکلات به جای مانده از گذشته است که هنوز قلق کار دستش نیامده. این دولت الان فقط مشغول رفع معضلات بزرگ موروثی است. دولت روحانی هنوز درگیر جمع و جور کردن عوارض هشت سال گذشته است و البته این امر طبیعی است. حداقل باید یکسال دیگر به دولت روحانی فرصت داد و پس از آن درباره چشم‌انداز حوزه کتاب در دوران این دولت اظهار نظر کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها