پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۴:۲۱
آذرنگ: وقوع انقلاب، حركت ترجمه‌اي ما را به سوي فلسفه سوق داد

عبدالحسين آذرنگ گفت: اگر از بيرون نگاه كنيم، متوجه آغاز جنبش ترجمه در كشورمان و به ويژه در سه دهه اخير خواهيم شد. وقوع انقلاب اسلامي يكي از مهم‌ترين دلايل گرايش جامعه‌مان به ترجمه آثار فلسفي است. بي‌ترديد اگر انقلاب و پيامدهاي آن نبود، حركت ترجمه‌اي ما به سوي فلسفه و بنيان‌هاي فكري كشيده نمي‌شد._

عبدالحسين آذرنگ، نويسنده، مترجم و ويراستار حوزه انديشه و اجتماعي در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، آغاز شدن موج ترجمه آثار فلسفي در ايران را تاييد كرد و گفت: اگر از بيرون به اوضاع فرهنگي ايران نگاه كنيم، متوجه آغاز جنبش ترجمه در كشورمان به ويژه در سه دهه اخير خواهيم شد. اظهارنظر درباره وضعيت دقيق اين جنبش نيازمند مقايسه كيفي و آماري كتاب‌ها و مقالات ترجمه‌اي ايران با كشورهاي مشابه خود مانند تركيه و مصر است كه وضعيت جمعيتي و فرهنگي نسبتا مشابهي با يكديگر دارند و سه كشور مهم اسلامي محسوب مي‌شوند. پيش از اين مقايسه‌هايي را ميان اين سه كشور انجام داده‌ام كه البته به حوزه فلسفه مربوط نمي‌شوند. براي رسيدن به پاسخي روشن درباره وضعيت ترجمه آثار فلسفي در ايران بايد آمارهاي اين سه كشور را دست‌كم در سه دهه اخير استخراج كرد تا بتوان يك بررسي مقايسه‌اي انجام داد.

مترجم كتاب «فلسفه و اميد اجتماعي» ادامه داد: جنبش ترجمه‌اي كه از آن سخن مي‌گوييم تنها مختص فلسفه نيست، بلكه ترجمه‌ها در بسياري از حوزه‌ها آغاز شده‌اند كه يكي از پررنگ‌ترين آن‌ها فسلفه است.

وي وقوع انقلاب اسلامي در كشورمان را يكي از مهم‌ترين دلايل گرايش جامعه ايران به ترجمه آثار فلسفي دانست و گفت: انقلاب اسلامي، رويداد سياسي و اجتماعي بزرگي است كه يكي از پيامدهاي آن اين بود كه عده‌اي به فلسفه و ريشه‌هاي فلسفي انقلاب رو آوردند. به يقين اگر انقلاب و پيامدهاي آن نبود، حركت ترجمه‌اي ما به سوي فلسفه و بنيان‌هاي فكري كشيده نمي‌شد. من ترديد ندارم كه ايران به لحاظ فكري جلوتر از كشورهاي مشابه خودش است.

آذرنگ توضيح داد: وقتي انقلاب پيروز شد، تازه محقق شده بودم و مي‌توانستم با ديد تحقيقاتي به اين پديده نگاه كنم. اين انقلاب، بزرگ‌ترين رويداد زندگي من و هم‌نسلان من بود، زيرا ما جنگ جهاني دوم را نديده بوديم. پس از پيروزي انقلاب، تعداد قابل توجهي كتاب درباره تئوري‌هاي انقلاب منتشر شدند. مدتي كه گذشت و جامعه از تب و تاب سياسي سال‌هاي اول انقلاب افتاد، توجهات به ريشه‌هاي انقلاب‌ها و موضوعاتي مانند اين‌كه چرا انقلاب صورت مي‌گيرد، آيا وقوع آن ضروري است و چه نقشي مي‌توان براي اصلاح قايل شد؟ سوق يافت. پاسخ گفتن به اين سوالات نيازمند بازگشتن به ريشه‌ها و خواندن فلسفه‌ها بود. به همين دليل است كه هر چه از انقلاب گذشت، جامعه ايران نيز به بازخواني فلسفه يونان علاقه بيشتري پيدا كرد.

مترجم كتاب «تاريخ فلسفه غرب» ادامه داد: اگر ترجمه‌هاي فلسفي منتشره پس از انقلاب را كنار هم قرار دهيم، متوجه سير تاريخي اين آثار مي‌شويم. پس از دهه شصت، توجه جامعه به ريشه‌ها و آراي بنيادين فلسفه جلب شد.

وي در پاسخ به اين سوال كه براي موج ترجمه‌هاي فلسفي پيش از انقلاب كه پس از كتاب «سير حكمت در اروپا» آغاز شد چه توجيهي مي‌توان داشت، گفت: شايد به نظر عده‌اي ورود مدرنيته به ايران، دليلي براي اقبال ايرانيان به ترجمه متون فلسفي است. آشنايي ايرانيان با مدرنيته از دوره قاجار آغاز شد و كتاب‌هاي زيادي نيز در اين دوره به فارسي ترجمه شدند. درباره كتاب‌هاي ترجمه شده به فارسي در دوره قاجاريه نيز مقالاتي نوشته شده‌اند. درباره تاثير كتاب «سير حكمت در اروپا»ي فروغي نيز بايد گفت كه اهميت و زبان مناسب اين اثر قابل ترديد نيست اما اين‌كه تصور كنيم انتشار اين كتاب سبب ايجاد انقلابي در ترجمه آثار فلسفي شد درست نيست، زيرا تا سال‌ها پس از انتشار اين كتاب، ما شاهد ترجمه و نشر كتاب‌هاي فلسفي به صورتي كه الان مي‌بينيم نبوديم. بنابراين، نمي‌توان گفت كه انتشار «سير حكمت در اروپا» آغاز حركت ترجمه متون فلسفي در ايران است.

نويسنده كتاب «استادان و نااستادانم» يادآوري كرد: آغاز حركت ترجمه متون فلسفي در ايران را بايد با ترجمه‌هاي نجف دريابندري، حميد عنايت، منوچهر بزرگ‌مهر و عزت‌الله فولادوند در دهه‌هاي سي و چهل دانست. اين مترجمان توجه خاصي به كتاب «سير حكمت در اروپا» داشتند چون به زبان و اصطلاحلاتي كه در آن به كار رفته بود نياز داشتند.

وي با خودجوش دانستن جريان ترجمه آثار فلسفي در ايران، اين جريان را موضوع خوبي براي مطالعات اجتماعي دانست و گفت: آمار كتاب‌هاي ترجمه‌اي منتشره در حوزه فلسفه، عناوين اين آثار و تاكيدات موضوعي آن‌ها مي‌توانند در يك مطالعه اجتماعي مورد بررسي قرار گيرند. با اين مطالعه مي‌توان فهميد كه جهت فلسفه در ايران در سه دهه اخير به سوي كدام يك از حوزه‌هاي انديشه مانند معرفت‌شناسي، هستي‌شناسي يا فلسفه‌هاي مضاف بوده است. در اين صورت مشخص مي‌شود كه مترجمان بيشتر سراغ چه موضوعاتي مي‌روند. همچنين اين بررسي را مي‌توان درباره ناشران نيز انجام داد. اين‌كه چه تعداد از ناشران آثار فلسفي، دولتي و چه تعداد از آن‌ها خصوصي‌اند. در واقع، اين بررسي، علاوه بر جامعه‌شناسانه بودن، نيازمند كتاب‌سنجي و كتابشناسي نيز هست.

آذرنگ درباره برداشت‌هاي شخصي‌اش از جهت و سمت و سوي ترجمه آثار فلسفي در چند دهه گذشته گفت: اظهارنظر دقيق در اين باره نياز به بررسي‌هاي روش‌مند و موشكافانه دارد اما به طور كلي مي‌‌توان گفت كه فلسفه دين و اخلاق از جمله حوزه‌هايي‌اند كه از سوي مترجمان فلسفه بيشتر به آن‌ها توجه شده است بنابراين، انديشه ديني و ارتباط اين انديشه با نوآوري‌هاي مدرنيته براي ايرانيان مهم بود. همچنين درباره كلام اسلامي نيز آثار متعددي منتشر شده‌اند.

وي براي توصيف كيفيت ترجمه‌هاي فلسفي كشور گفت: اين موضوع را با ذكر اين مثال شرح مي‌دهم كه اگر 100 كتاب فلسفي را بخوانم تنها موفق به فهم 20 عنوان از آن‌ها مي‌شوم، زيرا 80 عنوان آن‌ها نامفهومند، اين در حالي است كه فلسفه جزو علايق و حوزه‌هاي تحقيق من است. يكي از استادان و فلسفه‌دانان برجسته كشور كه به زبان فرانسه تسلط كامل دارد و كتاب‌هاي فلسفي را به اين زبان مطالعه مي‌كند، مي‌گفت كه بيشتر كتاب‌هاي فلسفي فرانسويان معاصر را درك نمي‌كند، اين در حالي است كه وي اين كتا‌ب‌ها را به زبان فرانسه مي‌خواند. فلسفه‌هاي جديد غرب پيچيده شده‌اند به حدي كه اين استاد فلسفه مسلط به زبان فرانسه نيز در فهم آنها دچار مشكلاتي مي‌شود. بديهي است كه اين كتاب‌ها پس از ترجمه، وضعيت بدتري پيدا مي‌كنند. ترجمه چنين آثاري، تسلط جدي به زبان مبدا و مقصد و موضوع كتاب نياز دارد كه كمتر در ميان مترجمان ما ديده مي‌شود.

آذرنگ افزود: مشكل ديگر ترجمه‌هاي فلسفي اين است كه ما متون فلسفي غرب را پاره پاره ترجمه كرده‌ايم، براي مثال تمام آراي يك فيلسوف را ترجمه نكرده‌ايم يا اين‌كه سير فكري غرب را به صورت روش‌مند دنبال نكرديم و تنها بخش‌هايي از اين فلسفه را به حسب نياز و علاقه خودمان به فارسي برگردانديم. اگر ترجمه‌هاي فلسفي منتشره در سي سال گذشته را كنار هم بچينيم، متوجه خلاهاي بسياري خواهيم شد، زيرا آثار مهم بسياري از فلاسفه بزرگ غرب را هنوز ترجمه نكرده‌ايم.

وي در پاسخ به اين سوال كه «آيا توقع عده‌اي از دولت براي حمايت همه‌جانبه از ترجمه‌هاي فلسفي منطقي است يا خير» گفت: چنين توقعي به دلايلي دور از واقعيت و غيرمنطقي است. تنها يك توقع منطقي و قابل دفاع مي‌توان از دولت داشت و آن اين‌كه دولت از انتشار آثار كلاسيك و بنيادين در همه رشته‌ها حمايت كند. مهم‌ترين منابع در همه زمينه‌ها بايد انتخاب و ترجمه‌هايي دقيق از آن‌ها ارايه شوند. اين ترجمه‌ها نيز بايد پيش از انتشار توسط متخصصان با متن اصلي مقابله شوند. اين آثار، ميراث بشري‌اند و به همه جهان تعلق دارند، به همين دليل بايد بدون تغيير و اعمال سليقه منتشر شوند.

آذرنگ در نهايت براي بهبود اوضاع ترجمه آثار فلسفي در كشورمان ابراز اميدواري كرد و گفت: ما به اميد زنده‌ايم، اگرنه دليلي براي زنده بودن وجود ندارد. ضمن از دست ندادن اميد براي بهتر شدن اوضاع، بايد نهايت سعي‌مان را بكنيم و البته برخي چيزها مانند نظام آموزشي، نظام كتاب‌خواني، معيار كتاب‌گزيني و جوايز دولتي در حوزه كتاب را تغيير دهيم. بايد مترجمان و ويراستاراني ماهر داشته باشيم و ناشراني كه كتاب‌هاي دقيق و قابل فهم منتشر كنند و جامعه‌اي كه كتاب‌هاي قابل فهم را بپذيرد و آثار غيرمفهوم را پس بزند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط