یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۰
به هر جا بنگرم...

عسگر بهرامي، نويسنده و پژوهشگر: نگاهم روي قفسه‌هاي کتاب اتاقم مي‌چرخد، دوره مجله آينده، شماره‌هايي از فرهنگ ايران زمين، روي ميز، کپي مقاله‌اي از راهنماي کتاب و باز درون قفسه مسالک و ممالک به کوشش ايرج افشار، تاريخ... به تصحيحِ... با مقدمه... سردبير... مدير مسوول... زير نظرِ... نوشته... به قلمِ... ايرج افشار... افشار... افشار... افشار...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) عسگر بهرامي، نويسنده و پژوهشگر: نگاهم روي قفسه‌هاي کتاب اتاقم مي‌چرخد: دوره مجله آينده، شماره‌هايي از فرهنگ ايران زمين، روي ميز، کپي مقاله‌اي از راهنماي کتاب و باز درون قفسه مسالک و ممالک به کوشش ايرج افشار، تاريخ... به تصحيحِ... با مقدمه... سردبير... مدير مسوول... زير نظرِ... نوشته... به قلمِ... ايرج افشار... افشار.. افشار... افشار...

پنجشنبه نوزدهم اسفندماه 1389؛ مرکز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي. مثل هر روز کمي پيش از ساعت هفت صبح به اتاق کارم مي‌رسم، اما بر خلاف هر روز، بي هيچ انگيزه‌اي براي کار.

بعد از ظهر روز گذشته. به همراه دوستان راهي بيمارستانيم تا به عيادت استاد افشار برويم که چند هفته‌اي است رنج بيماري، توان جسمش را اندک اندک فرو مي‌کاهد و گاه در منزل است و گاه بر تخت بيمارستان و حالا چند روزي مي‌شود که در بخش مراقبت ويژه به سر مي‌برد اما همچنان همه اميدوار به بهبوديش و من شوقمندانه مي‌روم تا گزارش آخرين مرحله کار کتاب «مدارک گاه‌شماري» تقي‌زاده را به وي بدهم که استاد افتخار داده بود تا در آماده‌سازي‌اش دستي داشته باشم و مي‌دانستم چشم‌به‌راه کارهاي زير چاپش و از جمله اين کتاب است. 

در آخرين ديدارهايمان در منزلش، در حالي که سخت ناتوان بود، واپسين اصلاحات را انجام داده بوديم و چند کار جزيي باقي‌مانده را هم سپرد تا انجام بدهم و روزي ـ که آخرين ديدارمان در خانه ايشان بود ـ در حضور ناشر کتاب گفت: انجام اين کار از سلامتي من مهمتر است.

و اينک، من شادمان از به پايان رسيدن کار، گزارشي کوتاه از انجام کار نوشته‌ام تا در بخش مراقبت‌هاي ويژه به دستش برسانند که... عرق سردي بر پيشاني‌ام مي‌نشيند و نامه درون مشتم مچاله مي‌شود.

و امروز. در اتاق کارم، دلمرده، دستم به کار نمي‌رود. غم نهفته را در چهره همکاران مي‌توان ديد و پاره‌اي، سخت سرگرم کار تدارک مقدمات مراسم فردا که آخرين ديدار با استاد است و بدرقه ايشان تا آرامگاه تن خاکي. خاموشي غريبي حاکم است و شايد ترس از آنکه مبادا سخني، بگشايد آن بغض فروخفته را.

بايد از اين فکر بيرون آمد و خاطره تلخ را از خاطر زدود. چاره، پرداختن به کارهاي هميشگي است: مطالعه و نوشتن. با اين کار شايد بتوان از يادش برد و از اين بغض آسوده شد. کتابي را که اخيرا به ‌خواندن و فيش کردن گرفته‌ام، برمي‌دارم. «تواريخ شيخ اويس»، به کوشش ايرج افشار. آهي مي‌کشم و کنارش مي‌گذارم. مشغول يکي از مقالات مي‌شوم و براي يافتن منابعش به مجموعه دمِ دست هميشگي مراجعه مي‌کنم.

فهرست مقالات فارسي ايرج افشار. صرف نظر مي‌کنم. به صرافت مي‌افتم که آخرين مقاله گزارش ميراث را بايد براي چاپ بخوانم و اصلاح کنم، معرفي مجموعه دفتر تاريخ به کوشش ايرج افشار. کار را کنار مي‌گذارم. پوشه پرونده مدخل «ايران‌شناسي» دايره‌المعارف را برمي‌دارم که چند سالي است درگير سفارش تأليف بخش‌هاي آن به نويسندگان مختلف هستيم. 

بازش مي‌کنم. در حاشيه طرح اصلي مقاله دستخط استاد افشار را مي‌بينم و نام‌هايي که پيشنهاد کرده‌اند. نگاهم روي قفسه‌هاي کتاب اتاقم مي‌چرخد، دوره مجله آينده، شماره‌هايي از فرهنگ ايران زمين، روي ميز، کپي مقاله‌اي از راهنماي کتاب، و باز درون قفسه مسالک و ممالک به کوششِ ايرج افشار، تاريخ... به تصحيحِ... با مقدمه... سردبير... مدير مسوول... زير نظرِ... نوشته... به قلمِ... ايرج افشار... افشار... افشار... افشار... افشار... افشار...

به هر جا بنگرم...
-----------------------------------------------------------------------------
عسگر بهرامي، سرويراستار دوماهنامه گزارش ميراث و يکي از پژوهشگران مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامي است که در آماده‌سازي يکي از آخرين کتاب‌هاي استاد ايرج افشار دستي داشته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها