صد سال از زادروز كودكي كه او را «بيوك» ناميدند و بعدها به «رهي معيري» نامبردار شد، ميگذرد. خانواده او فرهنگپرور و هنردوست بودند و خود را از نوادگان «معير الممالك» ميدانستند. از رهي معيري غزلسراي معاصر ايران كتابهاي شعر «سايه عمر» «آزاده» و «رهاورد» به يادگار مانده است._
دودمان آنها نسب به «فروغي بسطامي»، غزلسراي سرشناس سده سيزدهم، ميرساند. رهي 10 ارديبهشت سال 1288 خورشيدي در تهران به دنيا آمد و در همين شهر باليد. دلبسته موسيقي و نقاشي بود. بعدها كوشيد تا بر دامنه آشنايي خود با موسيقي بيافزايد. پيوند او با شعر و موسيقي حد و مرزي نداشت اما در همان حال نيز سايه اين اندوه هميشه با او بود كه پيش از آن كه چشم به جهان بگشايد، پدرش «محمدحسن خان مويد خلوت» رخت به سراي جاويد كشيده بود و زادن و باليدن كودك خود را نديده بود.
رهي در دلهاي مردم، آوازه و جايگاهي محكم داشت. حتي استادان و شاعران نامور نيز به بزرگي و توانايي بيمانند او در شعر گواهي ميدادند و او را در صدر غزل سرايان مينشاندند.
«اميري فيروزكوهي»، كه خود استادي برجسته و شاعري گرانمايه بود، درباره معيري مينويسد: «رهي در هوشمندي و فهم و دانايي بيمانند بود و شور و حال و سرزندگي ديگري داشت. در شعر (از غزل گرفته تا مثنوي و قطعه) استاد بود و در نقد و شناخت انواع سبكها همانندي براي او نميتوان شناخت. چيرگي و استادي رهي در شناخت انواع سخن آن گونه بود كه كمتر كسي به پاي او ميرسيد. مردمدار بود و در دوستيها و نشست و برخاست با ديگران ويژگيهايي داشت كه او را از ساير مردم ممتاز ميساخت و گرامي بودن او را در نزد همه روز افزون ميكرد.»
رهي آموزشهاي آغازين و دبيرستاني را در تهران گذراند. آنگاه به كارهاي دولتي پرداخت و سالياني آن سوتر (1332) فرنشين سازمان انتشارات وزارت پيشه و هنر شد. 17 ساله بود كه نخستين رباعي خود را سرود:
كاش امشبم آن شمع طرب ميآمد
وين روز مفارقت به شب ميآمد
اين بيت آنقدر نازك خيالانه بود كه شگفتي ديگران را برانگيخت. از آن پس رهي سرودههاي خود را در انجمنهاي ادبي و نزد استادان ميخواند و ستايشها ميشنيد. براستي نيز شعر او، اگر چه سالياني مانده بود تا به اوج و پختگي در خور نامش برسد، شايسته آن ستودنها و آفرينها بود.
انجمن ادبي حكيم نظامي، كه فرنشيني آن با شاعر و اديب پر آوازه «وحيد دستگردي» بود، همواره رهي را با روي باز ميپذيرفت و شعر او را در كنار استادان و سخنوراني مينهاد كه خود آموخته و پرورش يافته شعر كهن فارسي بودند. رهي افزون بر آن انجمن در بزمگاه شاعران فرهنگستان نيز شركت ميجست و در كنار آن رفتن به «انجمن موسيقي ايران» را نيز از ياد نميبرد.
سخنسنجان، شعر رهي را در مرز ميان سبك اصفهاني (هندي) و سبك عراقي مينهادند و غزل او را با هنر سخنپردازي سعدي ميسنجيدند اما رهي با آنكه شيفته و شيداي شعر سعدي بود و سادگي و رواني سخن خود را وامدار آن شاعر بزرگ ميدانست، از غزل حافظ، مولانا و صائب نيز بهرهها ميگرفت و به چكامههاي مسعود سعد و نظامي گنجوي دلبستگي بسيار نشان ميداد.
رهي از سرودن شعرهاي فكاهي و انتقادي نيز رويگردان نبود. اين دست از شعرهاي او كه با نام سار (تخلص)، «زاغچه»، «گوشهگير» و «شاه پريون» در مجلههاي «بابا شمل» و «تهران مصور» چاپ ميشد، براي او نام و آوازه افزونتري به ارمغان ميآورد. اما بيگمان يكي از هنرهاي بيمانند او را بايد ترانهسرايي (تصنيف) دانست. رهي همان رنگ عاشقانهاي را كه در غزلهاي پرشور و زيبايش موج ميزد به ترانههايش ميداد و همه را دلباخته و فريفته ميكرد. هنوز هم ياد ترانههاي اثرگذار او، كه بر روي آهنگهايي از «جواد بديعزاده» نهاده شده است، از حافظه نسل پيشين نرفته است. «نواي ني»، «شب جدايي»، «ياد ايام»، «كاروان»، «بهار» و دهها ترانه ديگر يادگارهاي دلنشين و فرخندهاي است كه از رهي بجاي مانده است.
«روحالله خالقي» (موسيقيدان و آهنگساز) درباره آشنايياش با معيري و ترانههايش مينويسد: «از اواخر سال 1320 خورشيدي با اين شاعر خوشزبان آشنا شدم ولي طولي نكشيد كه اين آشنايي به دوستي و مهر و الفت كشيد. از آنجا كه وي را در به هم پيوستن شعر و موسيقي بسيار دقيق و موشكاف ديدم بر سر ذوق آمدم و آهنگهايي ساختم كه او اشعارش را سرود.»
خالقي در چند ترانه با رهي همكاري كرد، يار رسيده (در دستگاه شوشتري)، لاله خونين (افشاري)، نغمههاي نوروزي (دشتي)، پيمانشكن (ابوعطا)، مستانه (افشاري) و... تمامي اين ترانهها نخست با صداي «عبدالعلي وزيري» و سپس با صداي هوشرباي «غلامحسين بنان» اجرا شد.
از خالقي كه بگذريم بيشترين همكاري رهي با «مرتضي محجوبي» بود. «اسماعيل مهرتاش»، «جواد معروفي»، «مهدي خالدي» و «علي تجويدي» از ديگر آهنگسازاني بودند كه آهنگهايشان با شعر رهي در يادها مانده است.
در ستايش ترانههاي او همين بس كه بسياراني رهي را «نجات دهنده» ترانهسرايي در ايران ميدانستند و او را شاعري در شمار ميآوردند كه ترانه ايران را از «حال زار و تباه» رهايي بخشيد.
رهي بسيار سفر ميكرد و دوست داشت سرزمينهاي ديگر را ببيند و با فرهنگ مردم آن كشورها آشنا شود. سفر به تركيه (1336) شوروي پيشين (1337) ايتاليا و فرانسه (1338) افغانستان (1345) براي شركت در يادبود نهصدمين سال در گذشت خواجه عبدالله انصاري و انگلستان (1346) از شمار اين سفرها و گشت و گذارها بود.
«رهي معيري» 24 آبان 1347 خورشيدي پس از تحمل رنج جانكاه بيماري سرطان، كه تاب و توان او را گرفته بود، در سن 60 سالگي، بدرود زندگي گفت. پيكر رهي را در آرامگاه «ظهيرالدوله» شميران به خاك سپردند. از او كتابهاي شعر «سايه عمر» (مجموعه غزلهای رهي)، «آزاده» (مجموعه ترانههای رهي) و «رهاورد» (مجموعه شعر رهی) به يادگار مانده است. رهي تنها زيست و همسري برنگزيد.
نظر شما