پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۷
مورخان ايراني نگاه سنتي و كلاسيك به تاريخ دارند

دكتر علي‌محمد ولوي در نشست «تاريخ جامعه‌شناسي» کتاب ماه تاريخ و جغرافيا گفت: متاسفانه مورخان ايراني يك نگاه سنتي و كلاسيك به تاريخ دارند و گمان مي‌كنند كه وظيفه تاريخ، فقط شناسايي وقايع گذشته است. وي همچنين اين پرسش را به بحث گذاشت كه آيا تاريخ را مي‌توان به عنوان يك علم شناخت و به آن جنبه علمي داد. \

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، نشست تخصصي کتاب ماه تاريخ و جغرافيا به بررسي «تاريخ جامعه شناسي» اختصاص داشت. اين نشست عصر روز چهارشنبه (14 مهرماه) در سراي دايمي اهل قلم با 
حضور متخصصان تاريخ و پژوهشگران برگزار ‌شد. 

در نشست «تاريخ‌ جامعه‌شناسي» دكتر علي‌محمد ولوي، دكتر عباس منوچهري، دكتر حسن حضرتي و حبيب‌اله اسماعيلي سردبير كتاب ماه تاريخ و جغرافيا حضور داشتند و به بحث و گفت‌وگو درباره تاريخ جامعه‌شناسي پرداختند. 

ولوي در ادامه سخنانش خاطرنشان كرد: به اعتقاد من، آن‌چه موضوع مورد مطالعه جامعه‌شناسي و فلسفه تاريخ است، مساله «تغيير» است. فلسفه تاريخ، تغيير را در سطح كلان بررسي مي‌كند اما تاريخ جامعه‌شناسي در سطوح مياني و خود تاريخ نيز در سطحي خُرد قرار مي‌گيرد. 

به هر حال به نظر مي‌رسد كه حوزه‌هاي معرفتي و حوزه‌هاي مطالعات علمي، موضوعاتي جديد باشند اما نمي‌توان انكار كرد كه همواره از دغدغه‌هاي ذهني بشر بوده‌اند. اگر بعضي از متون مهم هندي و چيني را نگاه كنيم، خواهيم ديد كه همين حرف‌هاي جديد را مطرح مي‌كنند. 

وي افزود: آن متن‌ها، مباحث اجتماعي را در سطح كلان پيش مي‌كشند و مي‌كوشند كه آن‌ها را بازشناسي كنند. بزرگان فكري يونان، همانند «تالس» و «فيثاغورث»، نيز حرف‌هاي جدي در اين مباحث دارند. كوشش‌هاي امروزي، در واقع، بر پايه آثار آن‌ها و بزرگاني مثل افلاطون نهاده شده است. البته بعدها فارابي و ابن خلدون نيز سخنان بسيار با ارزشي در اين باره گفتند. اين بحث با سابقه‌اي است كه قابل پي‌گيري است. در ايران نيز اگر «گات‌ها» و «يسنا» و ديگر متون زرتشتي را بخوانيد، نشانه‌هاي بحث‌هاي امروزي را خواهيد ديد. هر چند بحث به شكل امروزي آن، در اروپا و پس از رنسانس مطرح شد. 

اين تاريخ‌پژوه گفت: يك پرسش اساسي اين است كه آيا تاريخ را مي‌توان به عنوان يك علم شناخت؟ و به آن جنبه علمي داد؟ نخست بايد در نظر داشت كه يك تقسيم‌بندي خاصي از علوم وجود دارد. بر اين اساس، علوم را مي‌توان از ساده به پيچيده تقسيم كرد. پيروان چنين نظري، رياضي را ساده‌ترين علم مي‌دانند، سپس فيزيك، نجوم، فيزيولوژي و در نهايت پيچيده‌ترين علم را جامعه‌شناسي (سوسيالوژي) تلقي مي‌كنند. 

چون جامعه‌شناسي با رفتار انساني سر و كار دارد در حالي كه در علوم ديگر با پديده‌هاي ثابت و مشخص روبه‌روييم. روشن است كه كنترل رفتارها بسيار دشوار است. اما به‌نظر من اگر ما بخواهيم به معرفتي به نام تاريخ از زاويه علمي نگاه كنيم، آنگاه تاريخ حتي از جامعه‌شناسي هم پيچيده‌تر خواهد بود. چون همه آن دشواري‌هايي كه در جامعه‌شناسي مي‌توان ديد، در تاريخ هم وجود دارد، به اضافه پيچيدگي‌هاي ديگر. 

وي افزود: پاسخ ما اين پرسش هم كه آيا تاريخ علم است يا نيست؟ بستگي دارد به اين كه از تاريخ چه تعريفي به‌دست مي‌دهيم. ما از گزاره علمي انتظار داريم كه به ما قدرت پيش‌بيني و تعميم ببخشد. پس مي‌توان پرسيد كه آيا تاريخ قدرت پيش‌بيني و تعميم‌پذيري دارد تا بتوان به آن به گونه علمي نگاه كرد؟ 

البته پيداست كه تاريخ به شكل سنتي آن چنين قدرتي ندارد. اما اگر موجوديت‌هاي مضاف تاريخي را در نظر بگيريم، آن‌گاه در تاريخ هم به گزاره علمي مي‌توان رسيد، تا بدان حد كه بتواند به آدمي توانايي پيش‌بيني ببخشد. 

ولوي يادآور شد: به هر حال اگر قرار باشد كه به تاريخ به صورت ايستا نگاه كنيم و آن را گزاره‌هاي منفرد و جدا از هم و كميات غير قابل اتصال بدانيم، توقع چنداني از آن نبايد داشت. اما اگر نگاه خود را ارتقاء بدهيم، آن‌گاه موضوع صورت ديگري به خود مي‌گيرد و دغدغه آن شناسايي و معنايابي رفتار فرد و گروه خواهد شد. اين را نيز نبايد ناديده گرفت كه تاريخ و جامعه‌شناسي، تنها از لحاظ سوژه‌هاي مورد مطالعه و برش‌هاي زماني با هم تفاوت دارند. 

وي افزود: جامعه‌شناسي را مي‌توان به عنوان يك پديده استاتيك و ايستا مورد توجه قرار داد اما خصلت پويايي تاريخ، به مراتب از جامعه‌شناسي بيشتر است. از سويي ديگر، اگر با خود انسان شروع كنيم و بگوييم انسان‌ها موجوداتي‌اند كه رفتارهاي مشابه دارند، آن‌گاه به دليل تشابهات رفتاري انسان‌ها، خواهيم توانست هم در مطالعه رفتار شخصي و هم رفتار جمعي، به گزاره‌هاي علمي برسيم. 

اين استاد دانشگاه يادآور شد: متاسفانه مورخان ايراني يك نگاه سنتي و كلاسيك به تاريخ دارند و گمان مي‌كنند كه وظيفه تاريخ، فقط شناسايي وقايع گذشته است و حتي حاضر نيستند از تحقق نهاد خاصي كه حاكميت و قدرت باشد، پا را يك قدم آن‌سوتر بگذارند. در حالي كه اگر بپذيريم كه تاريخ، علم است و توان تعميم و پيش‌بيني را دارد، آن‌گاه نگاه سنتي به تاريخ ارزش خود را از دست مي‌دهد. 

ما در مطالعات علمي سه لايه داريم لايه اول شناسايي است. در تاريخ هم نخستين كار شناسايي است و نبايد انتظار داشت كه مورخ بدنبال پيدا كردن نسبت‌ها باشد. سطح دوم پيدا كردن نسبت‌هاست. معني علم هم جز اين نيست كه نسبت‌ها را بيابد. پس از اين است كه مي‌شود از عقل و عقلانيت سخن گفت. 

در علوم انساني و تاريخ، بايد امور و ساختار آن‌ها را شناخت و بعد از اين دو پديده است كه دست به نسبت‌سنجي زد. در اين‌جا، كار دانشمند به پايان مي‌رسد و وظيفه فلسفه آغاز مي‌شود. براي همين است كه نهايت همه علوم به فلسفه مي‌انجامد. 

وي افزود: عرصه سوم پيدا كردن نسبيت بين نسبت‌هاست. يعني شناختن عوامل مشترك پديده‌ها. پس از طي اين مراحل است كه مي‌توان تئوري و نظريه داد. اتفاقا در تاريخ هم به راحتي علوم ديگر، تئوري و نظريه، قابل ارايه است و با شناسايي درست مقتضيات و شرايط، به سادگي يك فيزيكدان، دست به پيش‌بيني زد. 

در تاريخ جامعه‌شناسي، داده‌هاي جامعه‌شناختي را از نگاه تاريخي بررسي مي‌كنيم. اين همان كاري است كه «فوكو» و «وبر» انجام داده‌اند. آن‌ها مجموعه‌اي از داده‌هاي جامعه‌شناختي مشابه را بررسي مي‌كنند و مورد مطالعه قرار مي‌دهند. سپس با رويكردي تاريخي، به ريشه‌ها و اعماق مي‌روند تا به تحليلي درست برسند. به هر حال، من به ديواركشي بين جامعه‌شناسي و تاريخ اعتقاد ندارم و باورم اين است كه مورخان مي‌توانند به روش موضوعي، به علوم ديگر نزديك بشوند و قلمرو خود را ارتقاء بدهند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط