به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، زنوزيجلالي در نشست «نقد ادبيات داستاني دهه ۶۰» كه عصر ديروز(يكشنبه، ۲۷ تير)، با حضور كامران پارسينژاد و احمد شاكري در سراي اهل قلم برپا شد، گفت: در طول صد سال داستاننويسي ما، دهه ۴۰ دوره شكوفايي داستاني به شمار ميآيد كه از جهات گوناگون قابل بررسي است.
وي افزود: ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، از ادبيات غرب الگوبرداري ميكنيم. جريانات اجتماعي و سياسي، مكاتب را به وجود ميآورند؛ همچنانكه بعد از جنگ جهاني دوم، دادائيسم و از هم پاشيدگي ترويج ميشود.
اين داستاننويس با تقسيم نويسندگان دهه 60 به دو گروه، گفت: بعد از انقلاب، نويسندگان ما دو دسته شدند؛ يك دسته كه از قبل مينوشتند و يك گروه از نسل جديد كه به انقلاب مربوط بودند. در اين ميان، برخي نويسندگان كه باسابقهتر بودند، سكوت كردند و خيلي از آنان از اصل انقلاب در آثارشان حرفي نزدند و حتي گاهي آن را تحريف كردند.
وي افزود: گروهي نويسندگان نوقلم نيز در تب و تاب انقلاب نوشتند كه بخشي از نوشتههاي آنان با ادبيات جنگ و دفاع مقدس در همآميخت. طبعا اين دسته از نوقلمان كه در حال آزمون و خطا بودند، در ادبيات دفاع مقدس آثاري تهييجي و احساسي خلق كردند و با اين توصيف برخي از مباني ارزشي به كليشه تبديل شد.
اين داستاننويس با اشاره به برخي نويسندگاني كه شناخت دقيق آثار آنان در بررسي ادبيات دهه 60 ضروري است، گفت: جمال ميرصادقي، نادر ابراهيمي، احمد محمود و بسياري ديگر، از نويسندگان تاثيرگذار دهه 60 هستند كه با مرور آثار آنان ميتوانيم تصور روشني از دهه 60 و 70 داشته باشيم.
سپس احمد شاكري با برشمردن برخي آثار قابل توجه پژوهشي ادبيات داستاني معاصر در دو سه، دهه اخير، گفت: درباره تاريخ ادبيات معاصر ايران، سه نويسنده آثار مدوني داشتهاند و سه كتاب مشخص در اين باره نوشته شده كه كتاب «صد سال داستاننويسي»، «درآمدي بر ادبيات داستاني» و «چشماندازي بر ادبيات داستاني»، از آن جملهاند.
اين منتقد در ادامه با برشمردن برخي اختصاصات كتاب «صد سال داستاننويسي» گفت: «صد سال داستاننويسي» آقاي ميرعابديني از منظر ادبيات شبهروشنفكري نوشته شده و نويسندگان متعهد جايي در اين كتاب ندارند. ايشان حتي مرگ يكي از نويسندگان جرگه شبهروشنفكري را فاجعهاي براي ادبيات داستاني معاصر تلقي كرده؛ در صورتي كه به نظر من مرگ اين نويسنده، تاثيري در جريان ادبيات داستاني معاصر ما ندارد.
شاكري افزود: «صد سال داستاننويسي» به لحاظ مرجعي، معتبر است و زحمت فراواني براي آن كشيده شده؛ ولي از اعتبار ادبي برخوردار نيست.
وي كه به ويژگيهاي دو كتاب پژوهشي ديگر در حوزه ادبيات داستاني معاصر اشاره كرد، گفت: كتاب «درآمدي بر ادبيات داستاني بعد از انقلاب»، نوشته فريدون اكبري شلدرهاي، از برخي ايرادات كتاب آقاي ميرعابديني مبراست، ولي كليگوييهاي بدون استناد و حرفهاي شعاري در نظرگاههاي مطرح شده در آن ديده ميشود. «چشماندازي بر ادبيات داستاني» آقاي محمدرضا سرشار نيز كتاب ديگري است كه در اين زمينه نوشته شده است.
شاكري تصريح كرد: به طور كلي ميتوان گفت كه در اين سه اثر، نقاط قوت و ضعفي وجود دارد و چه بهتر است كه هر كدام از اين كتابها با حضور مولفانشان به بحث گذاشته شوند و اين موضوع كه آيا به كتاب چهارمي براي بررسي ادبيات داستاني معاصر نيازي هست، يا خير؟ مورد نقد و نظر قرار گيرد.
اين منتقد در ادامه سخنانش تقسيمبندي ادبيات به سه دهه را كاري كماعتبار توصيف كرد و گفت: بايد ديد تقسيمبندي ادببات بر مبناي سه دهه بر چه اساسي صورت گرفته است. تقسيم دورههاي ادبي بر مبناي موضوع يا گرايش صورت ميگيرد؛ چرا كه ممكن است در يك دهه اتفاق مهمي براي ادبيات بيفتد، ولي مثلا بعد از 20 سال، هيچ اتفاق با اهميتي رخ ندهد. پس تقسيمبندي ادبيات بر سه دهه تقسيمبندي صحيحي نيست.
وي كه سخنانش را با طرح سوالاتي ادامه داد، اضافه كرد: بايد ديد كه آيا ظهور يك نويسنده ميتواند بر يك دهه تاثيرگذار باشد، يا ظهور يك اثر ميتواند ملاكي براي خلق يك دوره باشد و يا شكلگيري حلقهها و سياستهاي مربوط به يك دوران را ميشود معياري براي تعريف جرياني براي يك دوره دانست، يا خير؟
وي با توضيح درباره وضعيت يك اثر ادبي در جريانهاي ادبي گفت: ادبيات با زندگي كه در جريانهاي ادبي وجود دارد، زنده است. ما ميتوانيم بقاي يك اثر را در طول يك جريان بررسي كنيم؛ همچنانكه ميبينيم برخي آثار سر و صدا دارند ولي ماندگار نيستند و ماندگاري يعني آنكه يك اثر بتواند بر آثار بعد از خودش تاثير بگذارد.
شاكري همچنين اضافه كرد: «بامداد خمار» 20 چاپ خورد، ولي در حال حاضر ما رد پايي از آن را نميبينيم. يا نويسندگاني داريم كه تيراژ كتابشان يك پنجم تيراژ كتاب «دا» بوده، ولي در طول يك جريان ادبي، بسيار تاثيرگذار بودهاند.
اين داستاننويس سخنانش را با طرح يك سوال پي گرفت و توضيح داد: در اينجا اين سوال نيز مطرح است كه چه عواملي منجر به شكلگيري يك جريان ادبي ميشود. ميتوان اشاره داشت كه دستهاي نظريهپرداز قوي، گاهي منجر به ايجاد يك جريان ادبي هستند . بر اين اساس، مهم است كه به اهالي ادبيات يك كشور بقبولانيد كه اين اثر مولد يك جريان ادبي است.
شاكري همچنين به گزينههايي در به وجود آمدن جريانهاي ادبي اشاره كرد و گفت: نقد، آموزش و خلق داستان و سياستهاي ادبي، منجر به شكلگيري جريانهاي ادبي ميشوند و تجربه دهه 80 ثابت كرد كه جشنوارهها به تنهايي نميتوانند جريانساز باشند.
اين منتقد با توضيح درباره اينكه انقلاب اسلامي براي احزاب سياسي، اتفاقي جريانساز نبوده است، گفت: انقلاب براي هيچكدم از احزاب سياسي مانند ليبرال و غيره، مولد جريان نبوده است. انقلاب اسلامي، عرصهاي را براي گروهي از نويسندگان ميتوانست ايجاد كند كه به بعد ماهوي اثر و تفكر مذهبي توجه كنند.
شاكري تصريح كرد: در دهه 60 اولين اتفاق اين بود كه حرفهايمان را فرامرزي كنيم و از ادبيات ملي سخن گفته شد.
در ادامه اين جلسه نقد زنوزيجلالي به ويژگيهاي ديگر جريان ادبيات داستاني دهه 60 اشاره كرد و گفت: نويسندگان نوقلم دهه60 را روشنفكران ما قبول نداشتند، ولي كم كم نوقلمان به جايي رسيدند كه روشنفكران مجبور به جدي گرفتن آنان شدند.
وي در تاييد اظهارنظرهاي شاكري درباره كتاب «صد سال داستاننويسي» ديدگاههايش را اينگونه ارايه داد و گفت: «صد سال داستاننويسي»، بر برخي از نويسندگان ما تاثير بدي داشت. من صراحتا به آقاي ميرعابديني گفتم كه معيارهاي شما در اين كتاب جهتگيرانه است و شما نسلي را در اين كتاب به ريشخند گرفتهايد. در بررسي ادبيات دهه 60 بايد به اين نتيجه برسيم كه جايگاه ادبيات انقلاب كجاست و آثار نويسندگاني چون ناصر ايراني، علياصغر شيرزادي يا رضا براهني، كداميك به حال و هواي دهه 60 نزديك و يا از آن دور بودهاند.
در ادامه نيز شاكري گفت: به نظر من ادبيات انقلاب دغدغههايي را براي نويسندگان متعهد ايجاد كرد. اساسا انقلاب بايد به صورت ماهوي ادبيات جديدي را به وجود ميآورد؛ موضوعي كه در حيطه ادبيات ليبرال با ناسيوناليستي نميگنجد.
اين نويسنده در ادامه گفتههايش درباره كتابهاي «جنبههاي رمان» نوشته ادوار مورگان فوستر، «هنر داستاننويسي» نوشته ابراهيم يونسي و «الفباي فصهنويسي» به قلم محمدرضا سرشار نيز صحبت كر و به بيان برخي ديدگاههاي مطرح شده در اين كتابها درباره موضوع تجربهگرايي در داستاننويسي پرداخت.
شاكري همچنين درباره مساله تجربهگرايي از نظرگاههاي گوناگون در ادبيات داستاني توضيح داد: ادبيات ظرفي نيست كه هر مظروفي را قبول بپذیرد. ادبيات ساختماني است كه طراحي شده و منسجم و هدفدار است. اصلي در داستاننويسي داريم كه ميگويد نويسنده از هيچ چيز نمينويسد؛ مگر آنكه از خود بنويسد و اينكه ادبيات فيلتري است كه از تجربيات نويسنده عبور كرده است. در نهايت بايد اين نكته را نيز مطرح كرد كه آيا بايد تجربه عيني و طبيعي را دنبال كرد و با تجربه شهودي و قلبي را نيز در نظر داشت؟
زنوزيجلالي نيز پس از صحبتهاي شاكري، درباره موضوع تجربهگرايي نويسنده در خلق داستان توضيحاتي داد و گفت: امروزه، بسياري از تعاريف، عوض شده و برخي كاملا از ميان رفته. لزوما قرار نيست در نوشتن تجربه كنيم. ما احساسات جايگزيني داريم. مثلا بسياري از توصيفات زايمان را مردها نوشتهاند. در اين بحث بايد به اين نكته توجه داشت كه نبايد آراي نظريهپردازان را چشم و گوش بسته پذيرفت و مثلا تصور كردكه چون فوكو يا بارت اينگونه ميگويد، پس اين عقيده كاملا درست است.
احمد شاکری در نشست «نقد ادبيات داستاني دهه ۶۰»، گفت: «صد سال داستاننویسی» حسن میرعابدینی به لحاظ مرجع، معتبر است و زحمت فراوانی برای آن كشيده شده؛ ولی از اعتبار ادبی برخوردار نيست. زنوزي جلالی نیز تاکید کرد: "«صد سال داستاننويسي» بر برخی نويسندگان ما تاثير بدی داشت. من به آقای ميرعابدينی گفتم شما نسلی را در اين كتاب به ريشخند گرفتهايد."\
نظر شما