دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۲:۲۴
كتاب تاريخي هرودوت و پيشينه فرمانروايي در ايران باستان

يك پژوهشگر تاريخ ايران باستان در نشست «تاريخ تحول فرمانروايي در ايران و جهان» گفت: هنگامي كه «تاريخ هرودوت» را مي‌خوانيم، مي‌بينيم كه واژه‌ها و اصطلاحات اين كتاب خيلي كهن‌تر از آن چيزي است كه به عنوان فلسفه سياسي عنوان مي‌كنند. ارسطو و افلاطون كه آن اصطلاحات را به‌كار مي‌گيرند، صد سال پس از هرودوت مي‌زيسته‌اند.\

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، بهرام روشن‌ضمير پژوهشگر فرهنگ و تاريخ ايران در نشست «تاريخ تحول فرمانروايي در ايران و جهان» با نگاهي به كتاب‌هاي افلاطون، ارسطو، هرودوت و... گفت: هرودوت درباره ايران نكته‌هايي را برمي‌شمارد كه قديمي‌تر از نظرات افلاطون و ارسطوست. براي مثال او مي‌گويد كه پس از كودتاي «گئوماتا» و سرنگوني او توسط داريوش هخامنشي و همراهانش، ميان سه تن از پارسيان مناظره‌اي درباره شيوه حكومت آينده درگرفت. 

وي كه عصر روز يك‌شنبه (4 بهمن) در موسسه فرهنگي هنري جمشيد جاماسيان سخن مي‌گفت به سامانه‌هاي فرمانروايي در تاريخ ايران اشاره كرد و افزود: برخي گفته‌اند كه آن حرف‌ها و مناظره، نظر هرودوت است و واقعي نيست. اما حتي اگر اين سخن درست باشد، باز ايرانيان در زمان كوروش هخامنشي با شيوه‌هاي حكومتي يونانيان آشنا شده بودند. پس احتمال اين كه مناظره‌اي ميان سه تن از پارسيان صورت گرفته باشد، دور از ذهن نيست. 

اين پژوهشگر فرهنگ و تمدن ايران خاطرنشان كرد: در زمان داريوش هم يونانيان زيادي در دربار ايران بوده‌اند و از اين راه ايرانيان مي‌توانستند با چنان مفاهيمي آشنا شوند. هرودوت مي‌گويد كه «اوتاي»، يكي از آن سه تن، گفته بود كه نبايد به گزينش يك نفر اكتفا كنيم. چرا كه ممكن است به خودكامگي زمان كمبوجيه دچار شويم. اوتاي پيشنهاد مي‌كند كه پادشاهي را ترك كنند و جمهوري را برگزينند.
وي افزود: در برخي از منابع تاريخي آمده است كه «مگابيز»، از بزرگان هخامنشي، در نقد سخنان او مي‌گويد كه واگذاري حكومت به مردم راه درستي نيست. چون مردم آموزش نديده‌اند. بهتر است مردان برگزيده را انتخاب كنيم و حكومت را به آنان بسپاريم. «داريوش» سخن آن دو را نمي‌پذيرد و از پادشاهي فردي دفاع مي‌كند. او مي‌گويد كه بهترين شيوه حكومتي، پادشاهي فرمانرواي پرهيزكار است. آزادي قوم پارس را كوروش به ما داد و بايد به نوع حكومت او وفادار بمانيم. 

روشن‌ضمير خاطرنشان كرد: به هر حال اين مناظره‌اي است كه هرودوت در كتاب تاريخش مي‌آورد و نشان مي‌دهد كه چنين بحث‌هايي چه پيشينه‌اي در ايران داشته است. كتاب هرودوت پيشينه فرمانروايي در ايران باستان را به تصور مي‌كشد. 

وي به يونانيان باستان نيز اشاره كرد و گفت: يونانيان باستان از ديد شكل و فرم سه سامانه فرمانروايي را مي‌شناختند: مونارشي، اليگارشي و دموكراسي. اين سامانه‌ها در نزد فيلسوفان يوناني تئوريزه شده بود. امروزه هم همين مفاهيم كاربرد دارد اما تحول معنايي يافته است. در برخي از منابع كهن نشان مي‌دهد كه مونارشي را در فارسي مي‌توان به حكومت تك نفره ترجمه كرد. همان است كه آن را پادشاهي مي‌ناميم اما اليگارشي متضاد اين معناست و به حكومت چند نفره گفته مي‌شود. 

وي در ادامه سخنانش افزود: «اليگ» در يوناني به معني يك گروه معدود است. يونانيان اين مدل را در مقابل حكومت مونارشي مي‌گذاشتند و سمبل آن را ايران باستان مي‌شناختند. در حالي كه اليگارشي در «اسپارت» عملي و پياده شد، هر چند در ديگر شهرهاي يونان هم وجود داشت اما شهرت اليگارشي اسپارت را نداشتند. 

به گفته روشن‌ضمير، در راس سيستم اليگارشي اسپارت، يك گروه 5 نفره قرار مي‌گرفت كه آن‌ها را «ايفور» مي‌ناميدند. همه كارهاي شهر بر عهده ايفورها بود. دو پادشاه نيز به كارهاي حكومتي مي‌پرداختند و ملزم به رعايت قوانين تصويب شده ايفورها بودند. انتخاب دو پادشاه نيز ريشه گرفته از باورهاي اسطوره‌اي اسپارت‌ها بود. در زمان جنگ يكي از پادشاهان به نبرد با دشمنان مي‌رفت و ديگري در شهر مي‌ماند و به كارهاي حكومت مي‌پرداخت. افلاطون در كتاب «جمهور» اليگارشي را بهترين نوع حكومت مي‌نامد. 

وي به كتاب «جمهور» افلاطون اشاره كرد و افزود: دموكراسي، يا 
«موكراتيا» در زبان يوناني، به معني فرمانروايي مردم‌سالاري است يا فرمانروايي شهروندان. در اين نوع از فرمانروايي تصميمات جامعه از سوي اكثريت شهروندان گرفته مي‌شود. بايد توجه داشت كه هنگامي كه به مفهوم دموكراسي در جهان باستان اشاره مي‌كنيم بايد مفهوم امروزي اين اصطلاح را كنار بگذاريم. دموكراسي اصلا به معناي آزادي و عدالت نيست. بلكه تصميم‌گيري بر پايه نظر شهروندان است. 

روشن‌ضمير به كتاب «سياست» ارسطو اشاره كرد و گفت: اين شهروندان، از ديد فيلسوفان يوناني، تنها مردم برگزيده‌اند و شامل بردگان و زنان يوناني نمي‌شوند. ارسطو در كتاب «سياست» با اين كه حق را به گروه سوم، يعني دموكراسي، مي‌دهد، باز مي‌گويد كه بردگان همانند حيوانات سخن‌گويي هستند كه حق راي ندارند، حتي براي زنان هم حقي در حكومت قايل نيست. 

وي همچنين به منابع كهن يونانيان اشاره كرد و افزود: يونانيان آتن را نماد دموكراسي مي‌شناختند و دوران «پريكلس» را برجسته‌ترين دوره دموكراسي مي‌ناميدند. اما در همين دوره از جامعه 200 تا 500 هزار نفري آتن و پيرامون آن، تنها10 هزار نفر حق راي داشتند. چرا كه حدود 170 هزار نفر از آتني‌ها، بردگان بودند. نيمي از غير بردگان را هم زنان تشكيل مي‌دادند كه اجازه شركت در فرمانروايي را نداشتند. از اين‌ها گذشته، آن اندكي هم كه شهروندان برگزيده را شامل مي‌شدند، تنها حق راي داشتند و نمي‌توانستند وارد قواي سياسي آتن بشوند. اين دموكراسي هيچ نسبتي با عدالت و آزادي نداشت. 

به گفته اين پژوهشگر، برخلاف آن‌چه كه مي‌پندارند، دموكراسي و جمهوري مفاهيم جديدي نيستند و در دوران‌هاي كهن با اين نوع از حكومت آشنا بوده‌اند. در جوامع ابتدايي حق راي را به‌رسميت مي‌شناختند. حتي با نگاه به تاريخ ايران درمي‌يابيم كه آريايي‌هاي كهن همين سيستم را داشتند و با مفهوم پادشاهي بيگانه بودند. اما با ورود به فلات كنوني ايران و آشنايي با پادشاهي‌هاي سرزمين‌هاي ديگر، شيوه پادشاهي را آموختند و از دموكراسي طبيعي كه داشتند، دور شدند. 

وي به منابع تاريخي ايرانيان نيز اشاره كرد و افزود: مادها هم در آغاز، حكومت پادشاهي نداشتند. «ديااكو»، اولين فرمانرواي ماد، خصوصيات يك پادشاه را نداشت و كسي بود كه از سوي مردم انتخاب شده بود. از يك قرن پس از او، و در دوران «هوخشتره» است كه مادها اصطلاح پادشاهي را برمي‌گزينند. در اين زمان است كه آن‌ها از دموكراسي به مونارشي تغيير فرمانروايي مي‌دهند. 

روشن‌ضمير يادآور شد: اگر بخواهيم درباره تاريخ جمهوري سخن بگوييم، بايد به زماني برگرديم كه جمهوري روم پايه‌گزاري شد. اين جمهوري در زمان اسكندر به اوج رسيد. اما پس از آن كه «ژوليو سزار» كشور «گل» را تصرف كرد، به همراه «پمپه» و «كرسوس»، به مخالفت به اين نوع از حكومت پرداخت و اعلام كرد كه حكومت را به صورت سه نفره اداره خواهند كرد. 

وي افزود: كراسوس در جنگ با ايرانيان كشته شد. سناي روم براي آن‌كه بتواند جمهوري را نگه‌دارد، از پمپه پشتيباني كرد. پمپه جلوي سزار ايستاد اما كشته شد و سزار توانست به تنهايي حكومت را به دست بگيرد. سنا ناچار حكومت ديكتاتوري مادام‌العمر او را به رسميت شناخت و در نتيجه جمهوري روم فرو پاشيد. 

روشن‌ضمير يادآور شد: رومي‌ها اعتقاد داشتند كه سزار با حكومت جمهوري نمي‌تواند سرزمين‌شان را اداره كند. نهايتا پس از چند سال او را كشتند. جنگي درگرفت كه سرانجام به قدرت‌گيري دوباره هواداران سزار انجاميد. تا آنكه «اكتاويون» به قدرت رسيد و نام خود را «آگوستو سزار» گذاشت. او جمهوري روم را به نظام پادشاهي موروثي تبديل كرد. 

وي افزود: اگر به تاريخ ايران بازگرديم مي‌بينيم كه در زمان اشكانيان، مجلسي به نام «مهستان» داشته‌ايم. اين مجلس حق تعيين تكليف براي پادشاه را داشت. درباره ماهيت مجلس مهستان، سخن بسيار و در بسياري از منابع تاريخي از آن سخن رفته است، بعضي آن را نوعي از دموكراسي دانسته‌اند اما مشخص نيست كه آيا پارت‌ها ساختار اين مجلس را از يونان و روم گرفته‌اند، يا اين كه پايبندي به سنت قبيله‌اي بوده است. اما به نظر من مهستان مجلس دموكراسي نبود. چون از نظر ساختار، هيچ نسبتي با مجلس سنا نداشت. اعضاي مهستان انتخابي نبودند و از اشراف زميندار تشكيل مي‌شدند. شاه ناگزير بود كه اين اشراف فئودال را بپذيرد و به فرمان آن‌ها باشد. 

وي افزود: يكي از مهمترين نمونه‌هاي جمهوري را بايد در بريتانياي قرن هفدهم جست‌وجو كرد. آن‌ها تصميم گرفتند كه قدرت را بين دربار و مجلس تقسيم كنند. فرانسوي‌ها نيز جمهوري فرانسه را بنيان گذاشتند. اين كار با قدرت گرفتن «ناپلئون» انجام شد. پس از ناپلئون جمهوري دوم فرانسه ايجاد شد. 18 سال بعد جمهوري سوم تشكيل شد و برادر زاده ناپلئون، «لويي بناپارت»، قدرت را به دست گرفت. او چهار سال بعد خود را امپراطور فرانسه ناميد. قدرت‌هاي خارجي به اين كشور حمله كردند و دوباره جمهوري را به فرانسه برگرداندند. سپس هوادران ژنرال «دوگل» جمهوري چهارم را بنيان گذاردند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط