به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، دكتر محمديوسف نيري در سيزدهمين درس گفتارهايي درباره سعدي كه به «عرفان سعدي» اختصاص داشت، گفت: ما ناگزيريم كه چنين مفاهيمي مانند عرفان، تصوف و شهود را تعريف كنيم چرا كه نپرداختن به تعاريف، ما را دچار بحران تعريف ميكند. اين بحران، پيش از بحران هويت به وجود ميآيد. حتي اگر تعريف ما، جامع و مانع نباشد، باز این تعریف ضرورت دارد. اين روش، ريشه در قرآن هم دارد.
وي كه عصر روز چهارشنبه (4 آذرماه) در مركز فرهنگي شهر كتاب سخن ميگفت، به كتاب مقدس قرآن اشاره كرد و افزود: قرآن در آغاز ميگويد كه چگونه كتابي است. در نزد عرفاي ما نيز چنين انديشهاي وجود دارد. «هجويري» در «كشفالمحجوب» پيش از آنكه سخني را آغاز كند، نخست آن را تعريف ميكند. از اين راه سخنش را شكوفا ميسازد. از اين روست كه بزرگان ما هر چيزي را تعريف ميكنند تا سخن آنها روشن و رسا باشد. پس ما نيز براي آغاز اين بحث ناگزيريم كه نخست عرفان را تعريف كنيم.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: در روزگار ما، «صوفي» واژه منفوري است. اما عارف منفور نيست. براي توضيح اين مطلب بايد اشاره كرد كه تصوف ايراني 3 دوره داشته است، دوره نخست از آغاز شكلگيري تصوف است تا قرن 6. در اين دوره واژه عارف، معادل صوفي است. اين وضعيت تا دوره «عبادي مروزي» و كتاب «مناقبالصوفيه» او ادامه مييابد. در قرن 7 دوره دوم شروع ميشود. در آن سده واژه صوفي حالت دوگانهاي پيدا ميكند و در آثار عطار، مولانا و سعدي، كلمه صوفي هم حالت منفور دارد و هم محبوب. به ويژه در مثنوي مولوي اين دوگانگي بسيار چشمگير است. از قرن 8، يعني از زمان حافظ به بعد، صوفي واژهاي كاملا منفور ميشود. اين نفرت تا روزگار ما نيز ادامه مييابد. به همين سبب، تا واژه عارف را به درستي تعريف نكنيم، علت آن دوگانگيها و نفرتها را درنخواهيم يافت.
نويسنده كتاب «سودای ساقی: چهار گفتار درباره مولانا جلالالدین محمد بلخی» افزود: ما در آثار ديني، جمله و حديثي داريم كه بسيار با اهميت است. اين حديث در كتابي مانند «مجمعالامثال» ميداني نيز آمده است. آن عبارت چنين است: «هر كه نفس خود را شناخت، پروردگارش را هم ميشناسد.» اين جمله از حضرت علي (ع) است و در «بحار الانوار» به صورت حديث نقل شده است. اين حديثي است كه در خرد جمعي ما جاي خود را باز كرده و مانند كليدي است كه درهاي بسته را ميگشايد. از اين حديث درمييابيم كه معرفت يك پديده قدسي و حاصل دينورزي است.
وي در ادامه گفت: نکته دیگر این است که معرفت پديدهاي وجداني هم هست و نتيجه ذوق و سلوك است و با كوشش به دست ميآيد. پس هم عنايت است و هم كوشش. ميدانيم كه علم يعني دانستن، اما معرفت، شناختن است. خيليها عالمند اما عارف نيستند. اين شناخت، شناخت خود انسان هم هست. همين است كه شناخت پروردگار را وابسته به شناخت انسان دانستهاند. هيچ عارفي وجود ندارد مگر آنكه در شناخت انسان صاحبنظر باشد.
به گفته اين استاد دانشگاه، اينگونه معرفت، معمولا زايا و سيال است و يك علم جامد و راكد نيست. وقتي انسان دانست كه معرفت زاياست، در پي شناخت آن میرود. وقتي هم به شناخت رسيد، آن را دوست خواهد داشت. متفكران جهان نيز به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد انسان به جايي برسد كه خود را بشناسد تا جهان را به آشوب نكشد.
وي افزود: يك بحث محوري ديگر آن است كه معرفت، انسان را دچار تغيير و تبديل ميكند. البته نوعي عالي از تبديل و دگرگوني داريم كه مخصوص بزرگان است. آنجايي كه مولوي ميگويد: «از جمادي مردم و نامي شدم»، به همين دگرگوني والا اشاره دارد. اين تغيير، نهايت عرفان است. بر اثر اين تغيير، كار انسان به جايي ميرسد كه از عقل معمولي فراتر ميرود و به مرزهاي فرا عقلي دست پيدا ميكند. عقل معمولي تناقضات وجودي انسان را درنمييابد. پس عرفان، شناختي است كه با عنايت حق تعالي و كوشش بنده و ابزار سير و سلوك حاصل ميشود.
نويسنده كتاب «خورشید جان، قصیده شمسیه در مدح حضرت مولی الموحدین علی (ع)» گفت: اين معرفت، مولد و زاياست. ممكن است كه راهها براي رسيدن به آن گوناگون باشد، اما مقصد يكي است. عارفان ما هم روشها و بينشهاي مختلف داشتهاند و مكتب عرفاني آنها به اعتبار جنبههاي علميشان متفاوت است. مثلا ممكن است كه كسي از راه علم به معرفت برسد (كه آن را سلوك علمي ميگويند) و ديگري از راه عبادت به معرفت برسد.
نيري در ادامه سخنانش خاطرنشان كرد: در اين حالت عبادت آينهاي براي شناخت خود خواهد شد. كمال اين معرفت را در قرآن ميتوان يافت. بعضي نيز سلوك مجذوبي دارند. اينها از زمره كساني اند كه استعدادهاي ويژه باطني دارند. اين گروه يا سالكاند، يا سالك مجذوب، يا مجذوب سالك. سالك، در راه معرفت گام ميزند، مجذوب داراي واردات قلبي است و سپس به سلوك ميرسد. مجذوب سالك هم عنايت الهي را با خود دارد.
وي با اشاره به عرفان سعدي گفت: سعدي نيز يك عارف است. يعني كسي است كه در آثارش، در راه شناخت خود و شناخت انسان گام برداشته است. او مجموعهاي است از عقل ابنسينايي، ذوق روزبهاني، تجارب شهودي خودش و عوامل زماني و مكاني. اين مجموعه، عرفان سعدي را ميسازد. اين نيز گفتني است كه در اين وادي، هيچ يك از عارفان ما به مانند سعدي، روشن و شفاف سخن نگفتهاند.
استاد دانشگاه شيراز خاطرنشان كرد: ما در هيچ يك از آثار سعدي، تصاوير پيچيدهاي را كه مولانا به كار ميبرد، نميبينيم. آنجايي كه مولانا ميگويد «آب حيات عشق را در رگ ما روانه كن/ آينه صبوح را ترجمه شبانه كن»، با تصوير پيچيدهاي روبروييم اما تصاوير سعدي، ساده و به دور از چنان پيچيدگيهايي است. كلام او پيرايهاي ندارد و حتي در غزلياتش هم صنعت پيچيدهاي به كار نميبرد. اين سادگي كلام، با صورت ظهوري و شكل تجلي روزبهاني آميخته ميشود و تركيبي از ظريفترين مباحث عرفاني اهل شهود را ميسازد.
نويسنده «ذوالقرنين در ميان نور و ظلمت» افزود: سعدي در عرفان، نقد قدسي دارد. نقد قدسي يعني اعمال خود را در ترازوي نقد گذاشتن تا دريابيم كه اين اعمال بر شخصيت ما چه تاثيري گذاشتهاند. سعدي بسيار زيبا و مو به مو، به نقد قدسي ميپردازد. از ارباب قدرت گرفته تا مردم عادي، زير زبان نقد قدسي او قرار ميگيرند. جالب است كه سعدي حتي خودش را هم نقد ميكند. شايد نقد قدسي را بتوان زمينهساز عرفان اسلامي دانست که زمينه وسيع آن در قرآن و نهجالبلاغه هم به روشني آشكار است.
نيري به قصائد سعدي اشاره كرد و گفت: بايد به قصائد سعدي نيز نگريست. اين قصائد بسيار قابل توجهاند و معرفت ميبخشند. آنها را ميتوان زهد واقعي دانست. در آن قصائد شگردهايي از سعدي ميتوان ديد كه تنها مخصوص خود اوست. براي شناخت اين شگرد بايد به توضيح مطلبي پرداخت كه به آن «شكستن طلسم» ميگويند. در عالم سير و سلوك هنگامي كه كسي ميخواهد به معرفت برسد، بايد طلسمهاي تو در تويي را بشكند. منشاء اين بحث از «مجدالدين بغدادي» است.
وي افزود: اين بحث در آثار عطار و شيخ نجمالدين هم تكرار شده است. منظور اين است كه انسان جزيي است كه كل در او پنهان شده است و بين قواعد وجودش، ارتباط هست. لطيفترين بخش وجود انسان، به بخش ملموس او راه دارد و حالت تن ملموس ما، بر روح ما تاثير ميگذارد. اين نشان ميدهد كه ظاهر و باطن انسان با هم آميخته شده است. براي شكستن طلسمها 3 كار بايد انجام داد، نخست بايد طلسم عادات را شكست، دوم بايد طلسم خيال را از بين برد و سوم بايد طلسم هستي را از سر راه برداشت.
وي افزود: اكنون ببينيم كه سعدي چگونه طلسمشكني ميكند. ميدانيم كه در فرهنگ ما همواره عنصري به نام اصحاب زور، يا همان پادشاهان، وجود داشته است. عدهاي از شاعران نيز مداح اين پادشاهان بودهاند. اين شاعران مدحگو، در وجود پادشاهان طلسمهايي را ايجاد ميكردهاند و با اين طلسم از راس تا هرم جامعه را غرق در مسير تاريكي ميساختند. مثلا ظهير فاريابي يا انوري ابيوردي، در مدح ممدوحان خود قصايدي گفتهاند كه دور از واقعيت و بسيار اغراقآميز است. شاهان نيز اين اغراقها را باور ميكردند و طلسمي در آنها پديد ميآمد.
نيري با بیان اینکه اكنون ببينيد سعدي چگونه اين طلسم شاهانه را ميشكسته است، سخنانش را اینگونه ادامه داد: او در قصيدهاي كه مدحگونه است خطاب به ممدوح خود ميگويد «به نوبتند ملوك اندرين سپنج سراي/ كنون كه نوبت توست اي ملك به عدل گراي» در واقع سعدي با چنين پندهايي نشان ميدهد كه ارباب قدرت را به چيزي نميخرد. آنها را از اسب قدرت پايين ميآورد و بعد با زبان نصيحت با آنها سخن ميگويد. بهراستي كه در زبان فارسي هيچكس مانند سعدي اين طلسمها را نشكسته است. چه كسي جرات داشت كه مثل سعدي با صاحبان قدرت سخن بگويد و آنها را نصيحت كند؟ اين طلسمشكني سعدي، هنر بزرگ انتقال معرفت به كساني است كه اهل چنين سخناني نبودند.
وي افزود: تكريم وجود انسان نيز از هنرهاي ديگر سعدي است. با حمله مغول، تمام مظاهر فرهنگي نابود و ارزش انسان بي مقدار شد. كار شايستهاي كه در اين زمان انجام ميشود آن است كه برخي بزرگان، میراث انساني را كه از او هيچ نمانده بود، در شكل مجرد انسانياش، حفظ ميكنند. اين كار توسط كساني مانند سعدي، مولانا و عطار صورت گرفت. آنها به انسان عصر خود ميگفتند كه حتي اگر در ظاهر نيز از تو چيزي نمانده است، باز تو عالم اكبر هستي.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: اين مكتبي بود كه سبب بقاي انسان شد. سعدي، انسان خشن، بي رحم، نابود و خاكستر شده زمانهاش را عظمت ميبخشد و ميگويد: «تن آدمي شريف است به جان آدميت» آنگاه او را تلطيف ميكند. براي همين است كه هنوز هم غزل او بر روح انسان تاثير ميگذارد و اين هنر والاي سعدي است. مولانا، عطار و سنايي هم در اين كار با او شريكند و آنها نيز چنين خدمت گرانبهايي را انجام دادهاند.
وي افزود: سعدي در كنار معرفت انساني از معرفت حق نيز چنان روان و روشن سخن گفته است كه حيرتآور است. هنر بزرگ او در همين مباحث مهم معرفتشناختي است. از سوي ديگر، سعدي زيباييهاي ظاهر را انكار نميكند اما در وراي آنها لذتهاي برتر را ميبيند. در پايان بايد گفت كه اگر چه مكتب عرفاني سعدي دراز دامن و دامنگستر است اما در عين حال يكي از عزيزترين و گراميترين كلماتي كه در درياي معرفت او ميتوان يافت «دل» يا همان «قلب» است. اين كلمه تمام بار معرفتي عرفان او را به دوش ميكشد.
نيري همچنين تأكيد كرد: سخن گفتن درباره عرفان سعدي هم دشوار است و هم آسان. چرا كه مكتب عرفاني او، مانند سخنش، با همه شفاف و زيبا بودنش، سهل و ممتنع است. اما بحث كردن درباره عرفان سعدي، يا هر كسي ديگر، نياز به مقدمهاي دارد. آن مقدمه، رسيدن به پاسخ پرسشهايي از اين دست است كه در ذهن ما از مقولاتي مانند عرفان، تصوف و شهود چه تعريفي وجود دارد؟
دكتر محمديوسف نيري در سيزدهمين مجموعه از درسگفتارهايي درباره سعدي گفت: سخن گفتن درباره عرفان سعدي هم دشوار است و هم آسان. چرا كه مكتب عرفاني او، مانند سخنش، با همه شفاف و زيبا بودنش، سهل و ممتنع است. بحث كردن درباره عرفان سعدي، نياز به مقدمه دارد كه ذهن ما چه تعريفي درباره عرفان، تصوف و شهود ارايه ميدهد./
نظر شما