رضا داوری اردكانی در نشست درسگفتارهایی درباره سعدی در شهر کتاب، طنز را سلاح در هم شکستن گذشته و نفی آن دانست. او با بیان این که طنز ناتوانیها و بیعقلیها را آشکار میکند، تاکید کرد که به همین دلیل، آنجا که بیعقلی حاکم شود، طنز نیز از بین میرود./
وي كه عصر روز چهارشنبه (15مهرماه) در مركز فرهنگي شهر كتاب سخن ميگفت، با اشاره به طنز فيلسوفان افزود: هر چه هست بايد گفت كه طنز متعلق به فيلسوفان نيست و همه فيلسوفان اهل طنز نيستند. بر عكس فيلسوفان، همه شاعران طنزگو بهشمار ميروند. حتي ميتوان گفت كه طنز همه شعر است و هر شاعري كه طنز نداشته باشد، شاعر نيست. اما گاهي اين طنز در شعر آشكار است و گاهي پنهان.
اين استاد فلسفه خاطرنشان كرد: البته ممكن است كه در درون شاعر درد چنان غلبه كند كه طنز او را بپوشاند. اين گونه هم نيست كه طنز همواره خندهدار باشد. بسيار پيش ميآيد كه طنز ما را ميگرياند. شما با خواندن «قلعه حيوانات» جورج ارول، اگرچه به ظاهر ميخنديد اما در دل گريه ميكنيد.
وي سخن سعدي را طنزگونه دانست و افزود: همه سخن سعدي طنز است، به ويژه در طيبات سخن طنزآميز او آشكار است. اين لحن طنزآميز را حتي در قصايد او هم ميتوان ديد. ما معمولا وقتي طنز را ترجمه ميكنيم يا به معادل فرنگياش فكر ميكنيم، هزل و طنز را با هم ميگيريم اما نبايد زبان طنز را با هزل يكي گرفت. طنز، طيبت، هجو و هزل يكي نيستند و هر يك مصاديق خاص خود را دارند.
داوري يادآور شد: هزل در معنايي كه ما امروزه از آن ميفهميم، با طنز فرق دارد. طنز تا دهههاي اخير معناي امروزي را نداشته است. مثلا به «اخلاق الاشراف» عبيد زاكاني طنز نميگفتهاند، ما طنز را يك صورت ادبي ميدانيم اما قدما آن را با طعنه در زبان استعمال ميكردهاند.
مولف كتاب «فلسفه، سياست و خشونت» گفت: برخي از استادان ادب ميگويند كه سعدي طنز ندارد و هزليات گفته است. آنهايي كه چنين سخني را بر زبان ميآورند، پيداست طنز سعدي را نفهميدهاند. زبان سعدي آكنده از طنز است. حتي وقتي طيبات او را ميخوانيد باز طنز كلامش را درمييابيد. ميتوان به كتاب سعدي تفال زد و ديد كه هر جا كه بنگريم طنز را آشكارا خواهيم ديد. سعدي غزلي دارد كه مطلع آن چنين است «برخيز تا يك سو نهيم اين دلق ارزق فام را/ بر باد قلاشي دهيم اين شرك تقوا نام را». سخن او در اين غزل عظمت دارد و به ظاهر اصلا با طنز يكسان نيست. اما دقيقتر كه بنگريم درخواهيم يافت كه زبان طنز در بيت بيت اين غزل سنگين و متين هم موج ميزند.
وي افزود: اين كه بگوييم كه سعدي شاعر اخلاقي است، سخن تازهاي نيست. اخلاق در شعر سعدي متحقق است. شعر از اخلاق جدا نيست و اخلاق عين شعر است. شعر يك ماده دارد و يك صورت. صورت اصل است و ماده حل شده در صورت است. وقتي ميگوييم كه اخلاق ماده شعر است، به اين معناست كه اصل شعر، اخلاق است. شاعر اخلاقي كسي است كه در شعرش مسايل اخلاقي را بيان كرده باشد. طنز و طيبت هم با اخلاق پيوسته است.
مولف كتاب «سنت و تجدد» خاطرنشان كرد: بسياري از ما با آثار سعدي بيگانهايم. «بوستان» او را نميخوانيم تا با شكوه زبان و سخن او آشنا شويم؛ اما استادان غربي ارزش سخن سعدي را ميشناسند و از خواندن آثار او به وجد ميآيند. فروغي كه كليات سعدي را تصحيح كرده، معتقد بوده كه «گلستان» سعدي كتاب كودكان نيست. نتيجه چنين سخني اين شد كه كودكان ما با سخن سعدي بيگانه ماندند. همين است كه استادان غربي، سعدي را بهتر از ما ميشناسند و ما از شناخت او عاجز ماندهايم.
وي افزود: من طنز را در معني فلسفي آن در نظر ميگيرم. «برگسون» رساله كوچكي به نام «خنده» دارد. او ميگويد كه اين عالم وجودي كه در آن هستيم داراي ديناميسمي است. به سخن ديگر، نظم حركتي دارد. اگر چيزي از اين مدار حركت خارج بشود، براي ما مضحك جلوه خواهد كرد. چه نظر برگسون را بپذيريم چه رد كنيم، اين را نميتوان انكار كرد كه طنزنويس و طنزگو چيزي را به ما نشان ميدهند كه با عرف نميخواند.
مولف كتاب «فلسفه مدنی فارابی» خاطرنشان كرد: طنز نشان دادن حماقت و سفاهت است. طنز از خردمندي سخن نميگويد. به مدد و تجسم خردمندي است كه سفاهت و حماقت را آشكار ميكند. با تصويرگري عدل است كه ظلم را نشان ميدهد. اين تقابل، كه در آثار سعدي همه جا وجود دارد، شرط طنز است. اتفاقا همه طنزنويسان با اين تقابل است كه زبان به طنز ميگشايند. نزد فيلسوفاني مانند افلاطون و سقراط نيز طنز عمده، تقابل است.
وي افزود: در تقابل اگر شما نظري بدهيد و حق را به كسي ارزاني كنيد، طنز را خراب كردهايد. از همين روست كه ميگوييم عقل طنزنويس، عقل حاكم نيست؛ بلكه او كاري ميكند تا با عقل شما ارتباط برقرار كند. طنزنويس با خوب و بد كاري ندارد. او تنها نشان ميدهد و آشكار ميكند. در واقع آينهاي در برابر رويدادها ميگيرد تا صورت آنها را نشان دهد. وظيفه طنزنويس حل مسايل نيست، او تنها به طرح مسأله ميپردازد.
مولف كتاب «مقام فلسفه در تاريخ دوره اسلامی» گفت: طنز در پايان دورههای انحطاط و آغاز يك دوره جدید به وجود ميآيد. در زمان انحطاط ذوق طنزنويسي وجود ندارد. براي پديدآوردن طنز بايد درك تند داشت و در ماهيت رويدادها نفوذ كرد. از همين روي در آغاز وقايع تاريخي است كه شاعران و فيلسوفان با طنز حوادث را ميشكنند. فيلسوف با منطق چنين كاري ميكند. طنز سلاح درهم شكستن گذشته و نفي آن است. البته نه به معناي مطلق آن؛ بلكه به قصد بازكردن جا براي چيزهايي كه ميآيد و در راه است.
وي افزود: به همين دليل است كه سقراط با طنزش كساني را ميشكند. در دوره رنسانس هم، چنين اتفاقي رخ داد. در اين دوره كتابي نوشته شد به نام «در ستايش ديوانگي»، كه ارزش و اهميت فراوان دارد. كتاب «دن كيشوت» را هم ميتوان به ياد آورد كه نخستين رمان تاريخ است. درست است كه طنز «دن كيشوت» پر از گريه و درد است اما ظاهرش خواننده را ميخنداند. اينها و نمونههايي نظير اين در دورههاي آغاز يا پايان انحطاط پديد آمدهاند.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: «اورتي»، فيلسوف معاصر آمريكايي، نئو پراگماتيستي بود كه دموكراسي را مقدم بر فلسفه ميدانست. به نظر او دموكراسي نياز به فلسفه ندارد؛ اما براي اين كه اين سخن خود را اثبات كند و مبناي فلسفه را نفي كند، به طنز متوسل ميشود. اگر چه طنز او به لاابالیگری نزديك است، ولي طنزنويس تا آن حد لاابال نميتواند باشد. ارسطو در كتاب بزرگش «فن شعر» كه متاسفانه تنها بخش تراژدي آن به جا مانده است، ميگويد كه تراژدي علو انسان را آشكار ميكند و كمدي ساحت پستي انسان (يعني حقارتها) را نشان ميدهد.
وي افزود: درست است كه طنز كمدي نيست؛ اما به كمدي نزديك است. سخن ارسطو به ما كمك ميكند تا دريابيم كه طنز ضعفها، ناتوانيها، كج فهميها و بي عقليها را نشان ميدهد. وقتي بیعقلي شايع ميشود، طنز نيز از بين ميرود. طنز هنگامي به وجود ميآيد كه دايرهها تنگ شود و كساني قادر باشند كه از بيرون نگاه و در آن دايرهها نفوذ كنند.
اين استاد فلسفه خاطرنشان كرد: طنز و ظرافت جايگاه ويژهاي در ساختار سبکي آثار سعدي دارد. البته خاستگاه اين طنز به نوع نگاه و تفکر اين شاعر بزرگ بر ميگردد. طنز سعدي، سرشار از روح حيات و سرزندگي است. سعدي به ياري لحن طنز، خشکي را از کلام خود ميگيرد و شور و حرکت را بدان باز ميگرداند. با همين طنز، تيغ کلامش را تيز و برنده و اثرگذار ميکند. طنز، نيش همراه با نوش است؛ زخمي در کنار مرهم.
مولف كتاب «فلسفه در قرن بيستم، ژان لاکوست» يادآور شد: يكی از ادباي سياستمدار زمان من علي دشتي بود. دشتي كتابهاي خوبي درباره شاعراني نظير خاقاني، خيام و حافظ و ديگران دارد. آن چه در اينجا در نظر من است كتاب «قلمرو سعدي» اوست. دردناك است كه اين نويسنده خوب، طنز سعدي را درنيافته است. ممكن است كساني با من موافق نباشند و اين سخنم را جسارت با اهل ادب بدانند. من يك معلم پيرم كه با اهل ادب جدل نميكنم. به سن و سال و وضعي رسيدهام كه دلم ميخواهد سخن طنز بگويم نه سخن ملامت و طعن.
وي در ادامه سخنانش افزود: اما با اين همه ميگويم كه دشتي متوجه طنز سعدي نشده بود. با سعدي چنان عتاب و خطابي ميكند كه شگفتآور است. زيرا دشتي مركز حكايتهاي سعدي را درنيافته بود. او متوجه نبود كه سعدي درسي را كه از يك واقعه و رويداد ميتوان گرفت، نشان ميدهد؛ نه اين كه مستقيم تعيين تكليف كند و دستور بدهد كه چنين و چنان كنيد. سعدي در همان حكايتهايي كه دشتي به او طعنه ميزند، حكم صادر نميكند؛ اما درك اين نكته براي دشتي دشوار بود. اهل درد بودن با شادي منافات ندارد. همه اهل درد شادند. شادی بیدرد شادي آدميان نيست. سعدي نيز انسان اهل درد و بزرگي است كه بايد درد او را شناخت، پذيرفت و ارج نهاد.
نظر شما