پيمان خاكسار، مترجم كتاب «عامهپسند» چارلز بوكوفسكي، در جلسه نقد و بررسي اين كتاب كه سهشنبه 20 مرداد در سراي اهل قلم برگزار شد به تفاوتهای پوچگرایی آمریکایی و فرانسوی اشاره و تاکید کرد که پوچگرایی امثال کامو در فرانسه از روی «شکمسیری» و پوچگرایی بوکوفسکی نتیجه زندگی آمریکایی است./
در ادامه، پيمان خاكسار مترجم اين كتاب درباره پيشينه حرفهاي خود گفت: حرفه اصلي من ترجمه نيست. كار من درواقع مونتاژ فيلم است ولي از آنجايي كه مدتي در كانادا زندگي كردهام، توانستم به ترجمه بپردازم. نخستين بار مجموعه شعري از بوكوفسكي به نام «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» را ترجمه كردم كه سال گذشته منتشر شد و من با اين كار در واقع ترجمه نيمه حرفهاي را شروع كردم.
وي ادامه داد: از ترجمههاي ديگرم ميتوانم رمان «fight club» را نام ببرم. همچنين سه كتاب جيبي كه در هر يك، يكي دو داستان كوتاه است و نويسندگان آنها مارتين ايمس، فيليپ كيديك و بوكوفسكي اند. همچنين يك رمان از فيليپ راس به نام «every man» كه تازه ترجمه آن تمام شده و يك مجموعه داستان از «هيوبر سلوي» به نام «ترانههاي برف خاموش» نيز در مراحل اداري انتشارند. هم اكنون نيز در حال ترجمه كتاب ديگري از بوكوفسكي هستم كه وی آن را قبل از عامهپسند نوشته و نام آن «هاليوود» است. دليل اين كه سراغ بوكوفسكي رفتم اين بود كه اولا آثار زيادي از او ترجمه نشده است و دوم اين كه شخصا بسيار به او علاقمندم.
عباسلو در ادامه جلسه به توضيحاتي درباره بوكوفسكي و زندگي او پرداخت؛ به منزوي بودن او در ميان همسالانش در كودكي به دليل نوع لباس پوشيدن و لهجه آلمانياش اشاره كرد و گفت: «آثار بوكوفسكي معمولا آيينه زندگي خود اوست». وي سپس به شرح كوتاهي از داستان عامهپسند پرداخت و تاكيد كرد: اين داستان ظاهرا هيچ چيز خاصي در درون خود ندارد؛ ولي واقعيت اين است كه «هيچ چيز نبودن» موضوع اصلي داستان است.
مهدي كاموس نیز كه به عنوان منتقد در اين جلسه حضور داشت درباره اين اثر گفت: همانطور كه اكثر آثار بوكوفسكي اتوبيوگرافيك است مثل آثار براتيگان، سلين و پلاستر، ما هم گاهي در زندگي دچار سرنوشتي ميشويم كه ناچاريم به آن تن دهيم و سعي كنيم «سعي نكنيم»؛ همانطور كه روي سنگ قبر بوكوفسكي نوشته شده است «تلاش نكن» و من فكر ميكنم اين بنمايه فكري خود بوكوفسكي است و آقاي خاكسار آگاهانه اين كتاب را براي ترجمه انتخاب كردهاند.
وي در ادامه گفت: اگر بخواهيم درباره كتاب «عامهپسند» صحبت كنيم با توجه به اين كه همه آثار بوكوفسكي به فارسي ترجمه نشده اند، اول بايد ببينيم ما چقدر از اين نسل و اين ژانر كتاب خواندهايم. اگر ما درباره سلين، براتيگان و استر چيزي ندانيم، نميتوانيم به درستي اين اثر را درك و ارتباط خوبي با آن برقرار كنيم. همانطور كه اگر اسطورههاي يونان و رم را نشناسيم نميتوانيم آثار كالوينو و اگر آيين مسيحيت را خوب نشناسيم، نميتوانيم آثار جويس را خوب بشناسيم.
کاموس متذکر شد: من تعجب ميكنم وقتي ميبينم عدهاي با حرارت از جويس صحبت ميكنند بدون اينكه ريشه تفكرات كاتوليك و پروتستان را بدانند. در مورد اين كتاب هم همينطور است. اگر ما درباره اتفاقات بعد از دهه 60 آمريكا منتسب به پست مدرنيسم دركي نداشته باشيم، نميتوانيم به زيرساختهاي كتاب «عامهپسند» پي ببريم.
عباسلو درباره سخنان كاموس گفت: تاكيد آقاي كاموس بر ديدگاههاي فلسفي بوكوفسكي بود؛ ولي من ديدگاههاي او را شخصي ميبينم و عامهپسند را يك هجويه از سبك نگارش رايج در دوران خودش ميدانم. بوكوفسكي هرچه دلش خواسته در اين رمان گفته و احساسات لحظهاي خود را به راحتي در داستان وارد كرده است و به نوعي ادبيات زمان خود را به لجن ميكشد و تمام استانداردها و آموزههاي ادبي را با نوع تفكر خود زير سوال ميبرد.
وي ادامه داد: در مورد عنوان رمان نيز بايد بگويم «پالپ» نام مجلاتي است كه جلد بسيار زيبايي داشتهاند؛ ولي محتواي آنها بيارزش و بسيار عاميانه بوده است. پالپها به داستانهاي پيش پا افتاده و عموما پليسي با سبك گوتيك تعلق داشتند كه اكنون ديگر روي بورس نيستند. در صفحه اهدايي كتاب نيز ميبينيم كه بوكوفسكي دقيقا بر ديدگاهي كه من تصور ميكنم با «تقديم به بد نوشتن» تاكيد ميكند و او ميداند كه اين بد نوشتن است درحاليكه ناشر و جامعه همين را ميخواهند.
عباسلو همچنين گفت: كتاب به لحاظ محتوايي چيز خاصي ندارد و من فكر ميكنم زبان بوكوفسكي و براتيگان و نويسندگاني از اين دست است كه براي خواننده گيرا و جذاب است؛ زيرا زبان رك و صريحي دارند كه نسل امروز ميپسندد؛ زباني كه نوعي صراحت و راحتي را همراه با لحن معترض در خود جاي ميدهد. علت گرايش به بوكوفسكي زبان اوست.
خاكسار نیز در ادامه جلسه درباره سبك نگارش «عامهپسند» گفت: بوكوفسكي با شيوه روايتي كه دارد نشان ميدهد، هيچ چيز برايش مهم نيست و اين كتاب به نظر من يك مانيفست پوچي است. نويسنده بهعمد موقعيتهايي را در داستان ايجاد ميكند كه همه نويسندگان ديگر از آنها نهايت استفاده دراماتيك را ميكنند ولي او آنها را رها ميكند و به هيچچيز و هيچجا ختمش نميكند. من واقعا نميدانم چرا بوكوفسكي سلين را در اين داستان آورده است؛ البته سلين را بسيار دوست ميداشته و حتي در جايي گفته است بهترين چيزي كه تا به حال نوشته شده، «سفر به انتهاي شب» سلين است.
كاموس در تاييد سخنان خاكسار گفت: به اعتقاد من هم اين كتاب يك مانيفست پوچي است و ساختار روايت به گونهاي است كه روايت خودش را حذف و نقض ميكند و انتخاب اين سبك، عمدي است و بد نوشتن كاملا در آن ديده ميشود؛ حتي ملاكهاي رماننويسي براتيگان هم در آن وجود ندارد، به جز سوژه كه در نيهيليسم كامو به چشم میخورد؛ ولي در آثار بوكوفسكي و همنسلانش حذف ميشود. آنجا سوژه قدرت كشتن خود را دارد؛ ولي در پوچگرايي بوكوفسكي حتي خود سوژه هم حذف شده است و حتي فضيلت كشتن به دست خود را هم در اين نوع پوچگرايي نداريم.
كاموس سپس به بخشهايي از كتاب اشاره كرد كه اين پوچي در آن مشهود است و گفت: اگر خود بوكوفسكي را صاحب انديشه مدرن نشناسيم؛ باز هم ميتوانيم او را آيينه اين نگاه به زندگي بدانيم. آقاي خاكسار در ترجمه و شناخت اين اثر مانيفست پوچگرايي را درست تشخيص دادهاند.
خاكسار در انتها در تكميل بحث كاموس گفت: به نظرم پوچگرايي بوكوفسكي نسبت به نهيليسم سارتر، پوچگرايي زاده زندگي آمريكايي است و با پوچگرايي امثال كامو كه با شكم سير به اين مباحث ميپردازند، متفاوت است. شايد اگر بوكوفسكي در جايي ديگر زندگي ميكرد كه سرمايهداري به اين اندازه محوري نبود، تا اين حد در زندگي و نوشتهها به پوچي نميگراييد.
نشست نقد و بررسي كتاب «عامهپسند» اثر چارلز بوكوفسكي با ترجمه پيمان خاكسار كه چندي پيش توسط نشر چشمه منتشر شده، ديروز سهشنبه 20 مرداد در سراي اهل قلم با حضور پيمان خاكسار، مهدي كاموس، احسان عباسلو و جمعي از علاقمندان به ادبيات داستاني برگزار شد.
نظر شما