پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۴:۴۲
از غم نسل‌های بی‌معلم تا عاشقی مترسك‌ها

نوشته‌هایی درباره استيون كينگ، معلمی ژان پل سارتر و چند شعر از جمله مطالبی است كه وبلاگ‌نويسان در هفته گذشته در دنيای مجازی اينترنت به آن پرداخته‌اند._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) وبلاگ‌ها و وب‌سايت‌هاي ادبي در هفته گذشته نوشته‌هايي درباره استيون كينگ و ژان پل سارتر منتشر کرده‌اند. همچنین چند تن از شاعران وبلاگ‌نویس سروده‌های جدید خود را در وبلاگ‌هایشان قرار داده بودند. 

غم نسل‌های بی‌معلم

اين هفته در آرشيو مقالات فارسي «نصور» مطلبي با عنوان «ژان پل سارتر معلم من بود» از« ژیل دلوز» با ترجمه «پویا رفویی» منتشر شد.
 
در اين مطلب ژيل دلوز به توضيح اين موضوع كه معلمان واقعي آنها چه كساني بودند، پرداخته است: «معلمان ما فقط استادان رسمی نبودند، هرچند به استاد هم نیاز مبرمی داشتیم، معلمان ما پیش از آنکه به بلوغ برسیم، کسانی بودند که برای ما چیزی تازه و بنیادین به ارمغان آوردند. آنها کسانی بودند که در ابداع تکنیک ادبی یا هنری مهارت داشتند. آنها به شیوه‌هایی در اندیشه دست یافتند که با مدرنیته ما در تناسب بود. همان چیزی که معضلات ما و در عین حال اشتیاق‌های ما را در برمی‌گرفت.»

وي در ادامه گفته است: «سارتر برای ما (برای ما بیست و پنج ساله‌های زمان آزادی) چنین بود. در آن زمان به جز سارتر چه کسی گفتن چیزهای تازه را می‌دانست؟ چه کسی به ما شیوه‌های تازه فکر را آموخت؟»

شبيه شخصيت‌هاي داستان خود نشويد

محسن آزرم فيلمنامه‌نويس و نويسنده وبلاگ «شمال از شمال غربي» هنگامي كه به دنبال يكي از كتاب‌هايش بوده است، به قول خودش: «چشمم خورد به رمان‌هاي استيون كينگ و حرص خوردم كه چرا يكي همت نمي‌كند اين رمان‌ها را درست و حسابي به فارسي ترجمه كند» و همين، موضوع يكي از پست‌هاي وبلاگش مي‌شود. 

او درباره اين نويسنده آمريكايي كه خالق بيش از ۲۰۰ اثر در ژانرهاي وحشت و فانتزي بوده گفته است: «استیون کینگ» همه‌جور داستان ترسناک و دلهره‌آوری نوشته است؛ بیش‌ترِ این داستان‌ها، تجربه‌ شخصی او نیستند؛ اما می‌شود این‌را هم حدس زد که «استیون کینگ» در این داستان‌هایی که شخصیت‌های نویسنده‌اش آدم‌های بخت‌برگشته‌ای هستند، تصویری از رقیبان خود را ارائه می‌کند. خود او یک‌بار گفته بود «دلم به‌حال آنهایی می‌سوزد که کم‌کم شبیه شخصیت‌های داستانی می‌شوند که خودشان نوشته‌اند.» و لابد، «استیون کینگ» برای فرار از این شباهت است که دست به این کارها می‌زند.»

از بین داستان‌های «استیون کینگ»، «تلألو» و «میزِری»، در شُمارِ مشهورترین‌ها هستند و براساسِ هر دو داستان، فیلم‌هایی ساخته شده است که اولی یکی از شاهکارهایِ «استنلی کوبریک» است و دومی یکی از فیلم‌های «راب راینر». ظاهرا «تلألو» و «میزِری»، ربطی به هم ندارند و با این‌که هر دو داستان‌های ترسناک معرکه‌ای هستند، تفاوت‌های زیادی با هم دارند.

مترسك‌ها هم عاشق مي‌شوند

اين هفته اكثر شاعران وبلاگ نويس بخشي از سروده هايشان را  منتشر كرده بودند. محمدرضا تركي شاعر و از برگزیدگان جشنواره شعر فجر در سال جاری، در وبلاگ «فصل فاصله» سروده‌اي با عنوان «مترسك» را قرار داده بود.
تنها ، سر یک مزرعه شالی ماند
با پیرهن و کلاه پوشالی ماند
وقتی که پرنده رفت ، در سینه او
آنجا که دل است ، حفره‌ای خالی ماند!
آن روز افق آینه دق شده بود
انگار دوباره وقت هق هق شده بود
بر شانه یک نسیم آواره گریست...
بی‌چاره مترسکی که عاشق شده بود!

در اسفند كتاب خواندن را فراموش نكنيد 

حسين جاويد در يادداشت هاي خودش در «كتابلاگ» ۵ كتاب منتشر شده تازه را براي روزهاي كسالت بار اسفند پيشنهاد كرده است.

او معتقد است: «اسفندماه در زندگی اکثر ما ایرانی‌ها هنوز هم پر کش و قوس و پر از گرفتاری‌ست. درگیری‌های استقبال از بهار، از مسائل کاری گرفته تا خرید و خانه‌تکانی و ساعت‌ها معطل ماندن پشت ترافیک کشنده، باعث می‌شود که فرصت کم‌تری برای مطالعه پیش آید. درست است که بهانه در دست دارید، اما دلیل نمی‌شود به‌کلی دور کتاب و کتاب‌خوانی را خط بکشید.»

«فرار کن، خرگوش» نوشته جان آپدايك، «اشتیاق» (بهترین داستان‌های کوتاه امریکایی)، «در راه ویلا» نوشته فریبا وفی، «هولا... هولا» نوشته ناتاشا امیری و «ديوانه در مهتاب» نوشته حميدرضا نجفي ۵ كتابي است كه جاويد معرفي كرده است.

دنیا چشم گرفته ست و قيامت قايم شده است

عليرضا قزوه شاعر اين هفته نيز در وبلاگش «عشق عليه السلام» يكي از سروده‌هايش را با عنوان «قايم باشك بازي» كه توسط دوست شاعرش فرزدق اسدي به عربي هم ترجه شده، منتشر كرده است.

چیزی عوض نشده ست
کوچک که بودیم
تو چشم می‌گرفتی
من قایم می‌شدم
حالا باد چشم می‌گیرد
درخت قایم می‌شود
………….

«سنگچين» يادی از گذشته می‌كند

سعيد بيابانكي در سنگچين اين هفته از زمستان ۷۰ گفته كه در ولادت حضرت محمد(ص) با جمعي از دوستان جشني برپا كرده‌اند. وي در اين مطلب نوشته است: « قرار شد من بخش شعر را هدایت کنم. یکی دو نفر از دوستان دیگر موسیقی و یک نفر دیگر از دوستان هم قرار شد نمایشی که در دبیرستان شهدا اجرا شده بود را برای اجرای مجدد هماهنگ کند...» او در ادامه اين مطلب به بازي بسيار درخشان نوجواني كه در ۳ نقش همزمان بازي مي‌كرده، اشاره كرده است و گفته: « من آخر برنامه فهمیدم نام او "اصغر فرهادی" است.»

اين شاعر و وبلاگ‌نويس در ادامه به كارنامه اصغر فرهادي كه به قول خودش «امروز در حال تبديل شدن به يك كارگردان بزرگ است» پرداخته است.

شعري از آلفرد لرد تينسون

محسن كريمي در وبلاگ «گلايه» قسمتي از برگردان شعر "یولیسیس" نوشته آلفرد لرد تنیسون را آورده است؛ البته به قول خودش كار برگردان اين شعر هنوز تمام نشده و اميدوار است يكي از همين روزها فرصت و كار را تمام كند.

او در اين مطلب نوشته است: «تنیسون ماجرای "اولیس" قهرمان افسانه‌ای را در قالب "دراماتیک مونولوگ" سروده است.» وی درباره اين قالب شعري گفته است: «دراماتیک مونولوگ قالبی از شعر است که در آن "من" گوینده یا راوی درونی شعر ماجرای زندگی خودش را بیان می‌کند و به این صورت در واقع خودش را در ظاهر و باطن و در حال و گذشته به ما می‌نماید.»

چه بی‌ثمر است چون من شهنشهی سرگردان 
پای افسرده اجاقی اینچنین
در میان صخره‌هایی سترون

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط