سه‌شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۸
طی پنج دهه گذشته در ایران اخلاق علمی مخدوش شده است

مقصود فراستخواه گفت: طی پنج دهه گذشته در ایران شرایطی بوده که اخلاق علمی مخدوش شده است و به عبارت دیگر مشکل علم در ایران از اینجا ناشی شده که دانشگاه بخشی از مستعمره دولت شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) مقصود فراستخواه استاد موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی شب گذشته در نشست مجازی «اخلاق  علمی، استقلال دانشگاهی و آزادی آکادمیک؛ تاملی درباره نیم قرن تجربه ایران» درباره این پرسش که چقدر معلمی ارزشمند بوده و چقدر فاقد ارزش است توضیح داد و گفت: اخلاق در اینجا اساسا در سه رویکرد و منطق توضیح داده می‌شود. گاهی اخلاق را با نتایج توضیح می‌دهند و گاهی فارغ از نتایج بلکه با حق و حقوق و مسئولیت و گاهی هم آن را با فضلیت توضیح می‌دهند.

وی افزود: اگر بخواهیم اخلاق دانشگاهیان را توضیح دهیم باید آن را با نتایج‌اش بررسی می‌کنیم. یعنی وقتی دانشگاهیان فعالیت‌هایشان علمی و ارزشمند  است که بتوانند ارزش‌هایی به جامعه بدهند و مشکلی را از جامعه برطرف کنند. حالت دوم این است که دانشگاهیان چقدر کاری را که به عهده گرفته‌اند درست انجام داده‌اند؟ استادان و محققان آمده‌اند که کاری را انجام دهند پرسش اخلاق این است که دانشگاهیان چقدر حق و حقوق مردم یعنی ذی نفعانشان را برآورده کرده‌اند و چقدر آن را برآورده نکرده‌اند. در حالت سوم پرسش این است دانشگاهیان با کار علمی چه قدر فضلیت‌های انسانی را می‌توانند متجلی کنند.

این استاد دانشگاه با اشاره به دو پیش‌فرض خود برای این مبحث افزود: فرض اول این است که در سطح کلان و عام اخلاق علمی را بدون آزادی آکادمیک و استقلال دانشگاهی اساسا نمی‌توانیم توضیح دهیم. یعنی با هیچ کدام از آن سه رهیافت نمی‌توانیم آن را توضیح دهیم. اگر آزادی و استقلال نباشد موضوعیت اخلاق علمی مخدوش می‌شود. به طور کلی اخلاق با اختیار و آزادی معنا دارد و بدون این امکان ندارد. فرض دوم این است که اگر آزادی علمی و استقلال دانشگاهی نباشد نه تنها اخلاق علمی بلکه فلسفه وجودی علمی و علم‌آموزی هم مخدوش می‌شود. یعنی فلسفه وجودی علم و سرشت علم ایجاب می‌کند آزادی علمی و استقلال نهادهای علمی را.

وی با اشاره به انتخاب دیدگاه‌های کانت و ماکس وبر برای تشریح بحث خود عنوان کرد: این دو متفکر را انتخاب کردم که بتوانم نسبت اخلاق علمی و استقلال آکادمیک را بیان کنم. کانت می‌گوید کار انسانیت درست نمی‌شود جز با اخلاق، یعنی باید انسان جرائت دانستن داشته باشد. کانت در  اینجا به طرح عقل می‌رسد. برای اینکه این خردگرایی عملیاتی شود باید به طرح علمی تبدیل شود. کانت می‌گوید برای اینکه این طرح پیش برود لازمه‌اش این است که علم نهادینه شود و برای نهادینه شدن علم دانشگاه مهم می‌شود و علم از طریق دانشگاه است که نهادینه می‌شود. کانت دانشگاه را یک پارلمان تعریف می‌کند که لازمه‌اش آزادی است. یعنی همه چیز را آزادانه بیازماییم.

به گفته فراستخواه، برای اینکه این اتفاق بیافتد در دانشمندان باید تعهد ذهنی به استدلال وجود داشته باشد، یعنی ما باید برای همه چیز یک استنتاج علمی داشته باشیم و وفادداری به حقیقت علمی داشته باشیم. این وفاداری به حقیقت علمی مهمترین پایه‌ای است که کانت روی آن ایستاده است. کانت در اینجا می‌گوید دولت نمی‌تواند متولی حقیقت باشد. در صورتی‌که دانشگاهیان و متفکران هستند که باید پی جوی حقیقت باشند. کانت به این نتیجه می‌رسد که دانشگاه‌ها باید قدرت علمی داشته باشند، برای اینکه بتوانند به حقیقت علمی وفادار باشند. کانت در اینجا می‌گوید دانشگاهیان با سه قدرت یعنی قدرت‌های دینی، حکومت، نهادهای اقتصادی مواجهه هستند و آن‌چیزی که برای دانشمندان مطرح است مبنایی نیست که این قدرت‌ها می‌گویند بلکه مبنایشان استدلال است.

وی با بیان اینکه کانت معتقد است ایدئولوژی‌ها نمی‌توانند برای علم خط و نشان بکشند و برای آن چارچوب تعیین کنند بلکه جستجوی علم ایجاب می‌کند که منطق خاص خودش را داشته باشد تاکید کرد: این بدین معناست که دانشگاه خودش باید خودش را تنظیم کند و خودگردان و خودتنظیم باشد و در اینجا به آزادی و استقلال آکادمیک می‌رسد. 

استاد موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی در ادامه با اشاره به تعبیر وبر در این باره نیز توضیح داد: وبر هم همین مسیر را در بحث سیاستمدار و دانشمند و سخنرانی مهم‌اش در دانشگاه مونیخ بحث می‌کند. او می‌گوید که زندگی انسان مرتب در حال اینرسی و لختی است. زندگی بشر همیشه در معرض فساد و زوال است، برای اینکه بر این اینرسی و زوال فائق بیاییم نیازمند شناخت موثق هستیم. این شناخت موثق باید مرتب تنظیم شود. باید مرتب ببینیم که جهان را درست می‌فهمیم؟ ما باید با تعهد به عینیت و استدلال‌ها آنها را بازاندیشی کنیم. برای این کار علم لازم است، درواقع علم یک طرح اجتماعی است که برای تداوم زندگی اجتماعی لازم است. وبر از اینجا به این می‌رسد که اخلاق درست‌کاری پژوهشانه است که دانشمندان در دانش پژوهی‌شان درست کار و وفادار به واقعیت داده‌ها باشند. اینها نیازمند این است که دانشمندان آزاد باشند و در  مقابل قدرت‌های دیگر استقلال خودشان را داشته باشند.

فراستخواه در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه طی پنج دهه گذشته در ایران شرایطی بوده که اخلاق علمی مخدوش شده است گفت: مشکل علم در ایران از اینجا ناشی شده است که دانشگاه بخشی از مستعمره دولت شده است. در دهه 40 و  50 قبل از انقلاب، دانشگاه کنترل سیاسی و اداری شده و این سبب شد که دانشگاهیان با سیاسیون ائتلاف کردند و آنچه وبر گفت مخدوش شد و از این ائتلاف شرایطی در دانشگاه بوجود آمد که بیش از اندازه سیاسی و حتی سیاست زده شد. جمله معروف شاه این است که دانشگاه تهران لانه زنبوران شده است.

وی بیان کرد: از طرفی چون نهادهای مدنی ضعیف بودند چون اگر این نهادها قوی بودند شاید اصلا انقلاب رخ نمی‌داد، به همین دلیل بار سیاسی بر دوش دانشگاه افتاد و خیلی این بار را حمل کرد و از آنجا ایدئولوژی‌های سیاسی مختلفی وارد دانشگاه شد و اتفاقا قربانی اصلی این هم خود دانشگاه بود. بعد از انقلاب یک کنترل ایدئولوژیک هم بر کنترل‌های بروکراتیک و سیاسی اضافه شد و نهادهایی وارد دانشگاه شدند که به طور رادیکالیستی در کار دانشگاه دخالت کردند.

وی یادآور شد: اگر قبل از انقلاب اختیارات بیرونی دانشگاه نقض می‌شد در بعد از انقلاب هم اختیارات معرفتی دانشگاهیان زیر سوال رفت و گویی مثلا اساسا یک جامعه‌شناس نمی‌تواند جامعه را توضیح دهد و دانشگاهیان در این زمینه‌ها اختیارات معرفتی‌شان مخدوش شد و در نتیجه اخلاق دانشگاهی مخدوش شد. نتیجه این وضعیت این شده که دانشگاهیان پنج دسته شدند، یک طایفه گریزپایان دانشگاهی شدند و مهاجرت کردند چون دانشگاهیان احساس کردند که اینجا نمی‌توانیم کاری کنیم و به همین دلیل مهاجرت کردند تا شاید بتوانند مفید واقع شوند. بخش دوم را رمزپردازان دانشگاه می‌گویم یعنی افرادی که در اینجا ماندند و در پشت تخصص‌شان پنهان شدند، چون آزادی علمی نبود پشت حرفه‌شان پنهان شدند، یعنی با یک زبان تخصصی ادامه کار دادند. اینجا اخلاق مسئولیت مخدوش می‌شود.

فراستخواه سومین گروه را عمل‌گرایی دانشگاهی دانست و گفت: این گروه به مشاوره به دولت و بازار و حتی حوزه علمیه پرداختند. اینها سعی می‌کردند از این طریق خدماتی را عرضه کنند. اینجا هم نوعی از اخلاق فایده‌گرا را داریم. اسم این را اخلاق متوسط دانشگاهی گذاشته‌ام. چهارمین گروه کارمندان دانشگاهی هستند، بخش بزرگی از دانشگاهیان با شرایط بوجود آمده به کارمندان دانشگاهی تبدیل شدند و به نوعی اخلاق وظیفه‌گرای صوری انجام می‌دادند. نوعی اخلاق محتسبانه باب شد که این کارمندان هم تا این حد توانستند کار کنند. یعنی اخلاق متعارف دانشگاهی بوجود آمد. پنجمین گروه شهروندان دانشگاهی هستند، یعنی دانشگاهیانی که عام‌گرا هستند و نه مهاجرت کردند و نه پشت حرفه خودشان پنهان می‌شوند و ... اینها کسانی هستند که سعی می‌کردند که روشنفکران حوزه عمومی هم باشند و سعی می‌کنند وارد جامعه بشوند و با نهادهای مدنی و مسائل اجتماعی ارتباط داشته باشند. اینها با رویکرد انتقادی به سازمان‌ها  و ادارت و قوانین و ... مواجهه می‌شوند و سعی می‌کنند کنش ارتباطی با جامعه داشته باشند. اینها در مقابل تجاری‌سازی علم، اجتماعی شدن علم را مطرح می‌کنند. یعنی علم باید بیان اجتماعی داشته باشد و متعهد به مسئله‌های اجتماعی باشد و زندگی اجتماعی را مسئله‌مند کند. اخلاق در این گروه، اخلاق مسئولیت، اخلاق فضلیت و اخلاق فایده را پوشش می‌دهد. 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها