یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۳
«ابومخنف»؛ کهن‌ترین مقتلی که روایت‌گر حادثه کربلاست

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که ابومخنف کتاب مقتل خود را در حدود دهه سوم از سده دوم هجری تألیف کرده است زیرا هنگامی که وی در این کتاب به خبر ورود مسلم بن عقیل به کوفه و اقامت او در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی اشاره می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مقتل‌الحسین دربرگیرنده حوادثی است که در فاصله زمانی مرگ معاویه بن ابی‌سفیان، بنیانگذار سلسله اموی در سال 60 هجری تا شهادت امام حسین(ع) و اسارت خاندانش در سال 61 هجری اتفاق افتاده است مهمترین این حوادث عبارت است از مرگ معاویه، بیعت نکردن امام حسین با یزید، هجرت امام از مدینه به مکه، جنبش شیعیان در کوفه، آمدن مسلم به کوفه، شهادت مسلم و هانی در کوفه، هجرت امام از مکه به سوی کوفه، وقایع کربلا و پیامدهای آن مجموعه حوادث مقتل به شکل‌های گوناگون با مناطق جغرافیایی شام، حجازین (مکه و مدینه)، عراقین (کوفه و بصره) و سرانجام کربلا ارتباط دارد.

نخستین مقتل حسینی که گزارش جامع از زمینه‌ها و حادثه کربلا در آن روایت شده، از آن ابومخنف لوط ‌بن ‌یحیی ‌بن ‌سعید بن ‌مخنف ازدی غامدی (م۱۵۷ ه.ق) است که تقریبا اختلافی میان تاریخ‌پژوهان به چشم نمی‌خورد، هرچند برخی از ابوالقاسم اصبغ بن نباته تمیمی نام برده‌اند که از یاران امیرمومنان بوده و پس از عمری دراز در حوالی سال ۱۰۰ه.ق وفات کرده است.

هرچند از مقتل ابی‌مخنف نیز جز در تاریخ الامم و الملوک محمدبن جریر طبری (م۳۱۰ه.ق) یعنی بزرگترین مورخ ایرانی تاریخ اسلام، نمی‌توان نشانی یافت. طبری در مجموع در جلد پنجم تاریخ خویش ۱۲۵ روایت درباره تاریخ کربلا گزارش کرده که از این تعداد، ۱۰۰ روایت را به صورت مستقیم و البته با واسطه‌هایی از ابی‌مخنف نقل کرده است. بسیاری از راویان اصلی واقعه عاشورا، شاهدان عینی و حاضر در میدان کربلا بوده‌اند و آنچه از منابع مختلف به دست ما رسیده از ارزش تاریخی بسیار برخوردار است.

تعیین تاریخ دقیق و نام کسی که نخستین بار به ثبت و تدوین واقعه عاشورا پرداخته، دشوار است زیرا نزدیک به 14 سده از آن تاریخ گذشته است. با این‌حال، می‌توان با دقت در منابع و بررسی گزارش‌ها و اخبار برجای‌مانده تا حدودی به حقیقت نزدیک شد. منابع قابل اعتماد تقریباً اتفاق دارند که برای نخستین‌بار در اوایل سده دوم هجری، ابومخنف لوط بن یحیی بن سعیدبن مخنف بن سلیم ازدی کوفی (م ۱۵۸ ه) گزارش‌های مربوط به واقعه کربلا را در کتابی که آن را «مقتل‌الحسین علیه‌السلام » نامید، گردآورد.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که ابومخنف کتاب مقتل خود را در حدود دهه سوم از سده دوم هجری تألیف کرده است زیرا هنگامی که وی در این کتاب به خبر ورود مسلم بن عقیل به کوفه و اقامت او در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی اشاره می‌کند، چنین می‌افزاید: «خانه‌ای که امروز به خانه مسلم بن مسیب شهرت دارد» از این اشاره ابومخنف می‌توان دریافت که هنگامی که او مشغول تألیف کتاب مقتل بوده، خانه مذکور به مسلم بن مسیب تعلق داشته و بنا بر روایت طبری مسلم تا سال ۱۲۸ هجری قمری زنده بوده است. از این رو، می‌توان با ظن قریب به یقین گفت که کتاب مقتل‌الحسین در سال‌های پایانی دهه سوم سده دوم هجری، یعنی بین سال‌های ۱۲۷ تا ۱۳۰ که دوره ضعف امویان و مقارن با آغاز دعوت عباسیان است، تدوین شده است.

به گفته برخی از مورخان دور از نظر نیست که این تألیف از سوی امام یا داعیان عباسی به ابومخنف پیشنهاد شده باشد تا از این گزارش‌های هولناک تاریخی که لکه ننگی بر دامان خاندان اموی بوده، در تبلیغ و پیشبرد نهضت خود بر ضد امویان و سقوط آنان بهره گیرند، چنان‌که عملاً نیز چنین کردند و به نوشته مورخان، یکی از دلایل سقوط امویان، نهضت سیدالشهدا (ع) و فاجعه دردناک کربلا بود اما عباسیان پس از پیروزی و جلوس برمسند خلافت، به رغم آن‌که نهایت بهره‌برداری را از حقانیت و مظلومیت اهل‌بیت (ع) کرده بودند، خود از همان آغاز در برابر علویان ایستادند و در سرکوب آنان فجایعی مرتکب شدند که به گفته یکی از شعرا ده چندان آن بود که امویان کرده بودند.

اگر کتاب ابومخنف برجای‌مانده و به دست ما رسیده بود، با اطمینان خاطر بسیاری می‌توانستیم آن را معتبرترین تاریخ واقعه کربلا بخوانیم، اما متأسفانه این کتاب در دسترس نیست حتی کتاب مقتل الحسین کلبی نیز که بر اساس کتاب و روایات ابومخنف و عوانه بن الحکم تدوین شده بوده، بر جای نمانده است. بنابراین، قدیمی‌ترین و شاید معتبرترین تاریخی که حاوی گزارش‌های مربوط به این واقعه است «تاریخ الرسل و الملوک» ابوجعفر محمد بن جریرطبری (م ۳۱۰ ه) است. هرچند طبری کتابی مستقل در باب این واقعه تألیف نکرده، ولی اخبار و گزارش‌های هشام کلبی را در ذیل حوادث سال‌های ۶۰ و ۶۱ آورده است. با دقت در عبارات طبری آشکار می‌شود که وی این اخبار را از کتابی که در اختیار داشته، نقل کرده است و بر پایه قرائنی می‌توان دریافت که کتاب‌های هشام کلبی تا سده‌های بعد، مثلاً تا سده هفتم هجری، موجود بوده است.

قدیمی‌ترین متن تاریخی که پس از طبری گزارش‌های حادثه عاشورا را بی‌واسطه از کتاب هشام کلبی نقل کرده است، کتاب «الارشاد» شیخ مفید (م ۴۱۳ ه) است. شیخ مفید خود در این کتاب تصریح می‌کند که اخبار مربوط به این واقعه را از روایات کلبی نقل کرده است. پس از شیخ مفید باید از سبط ابن جوزی (م ۶۵۴ ه) یاد کرد که وی نیز به تصریح خود، در کتاب «تذکره الامه بخصائص الائمه» اخبار کربلا را از هشام کلبی روایت و تحریر کرده است.

برخی از مورخان بر این باورند که توجه به دو نکته، اعتماد ما به اعتبار این گزارش‌ها و این منابع را افزایش می‌دهد: نخست، تصریح این مورخان به نقل از متن کتاب مقتل الحسین هشام کلبی؛ و دیگر آن‌که با مقایسه و تطبیق متن گزارش‌هایی که طبری، شیخ مفید و سبط ابن جوزی از هشام نقل کرده‌اند درمی‌یابیم که متن این گزارش‌ها نهایت تشابه و همانندی را باهم دارند؛ گویی هر سه نفر این اخبار را از یک متن اخذ و رونویسی کرده‌اند. بدین دو نکته باید نکته مهم دیگری را هم افزود و آن این‌که طبری و سبط ابن جوزی از اهل تسنن به شمار می‌آیند و شیخ مفید از بزرگان شیعه امامیه است. تشابه و هم‌خوانی این سه متن اهمیت بیشتری می‌یابد و به میزان اطمینان و اعتماد خواننده در اعتبار و صحت گزارش‌های ارائه شده در آن‌ها می‌افزاید.



روایت ابومخنف از شهادت امام حسین(ع)

ابومخنف نوشته است: «حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی نقل کرد: عبدالله بن عمار را به دلیل حضور در قتل حسین سرزنش نمودند. او گفت: با نیزه به حسین حمله کرده و به او رسیدم. به خدا سوگند اگر می‌خواتسم او را نیزه می‌زدم ولی در نزدیکی او منصرف شدم و گفتم چرا من عهده‌دار قتل او شوم، دیگری او را خواهد کشت؟ پیادگان از راست و چپ به حسین حمله کردند و او نیز به آنان حمله کرده و آن‌ها را متفرق و پراکنده نمود. حسین در این هنگام لباسی از خز به تن و عمامه بر سر داشت. راوی گفت: به خدا سوگند هرگز دل شکسته‌ای را ندیده‌ام که پسر، اهل بیت و یارانش کشته شده باشد و او این‌گونه محکم، بدون ترس، با آرامش خاطر و با جرات باشد. سوگند به خدا تا کنون هیچ کس را مانند او ندیده‌ام.

پیادگان همچون بز ماده‌ای که گرگ به آن‌ها حمله کرده است از راست و چپ او عقب می‌نشستند. راوی گفت: به خدا سوگند او در چنین وضعی بود که خواهرش زینب، دختر فاطمه در حالی که به نظر می‌آمد گوشواره‌های او میان گوش و گردنش آویخته است، بیرون آمد و می‌گفت: ای کاش آسمان به زمین می‌آمد! عمربن سعد به حسین نزدیک شده بود. زینب گفت: ای عمربن سعد، اباعبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی! راوی گفت: من می‌دیدم قطرات اشک بر گونه‌ها و ریش عمربن سعد جاری بود و از زینب و حسین روی برگرداند.

ابومخنف گفت: صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم نقل کرد: حسین در آن هنگام لباسی از خز به تن داشت و معمم بود و خضاب کرده بود. راوی گفت: قبل از مرگ بر پاهای خود یاستاده و همچون سوارکاری شجاع حمله کرده و می‌جنگید شنیدم که می‌گفت: آیا برای کشتن من عجله دارید! سوگند به خدا بعد از این هیچ یک از کشتارهای شما به اندازه کشته شدن من خداوند را خشمگین نخواهد کرد، به خدا سوگند امیدوار و مطمئن هستم که خدا مرا به دلیل سستی شما در دین گرامی داشته و به‌گونه‌ای که نخواهید فهمید انتقام مرا بگیرد. سوگند به خدا بدانید وقتی مرا کشتید خدا شما را با یکدیگر به نزاع انداخته و خونتان ریخته و با این نیز راضی نمی‌شود و عذاب دردناک شما را افرون می‌نماید.

راوی گفت: حسین مدت زیادی از روز زنده بود. اگر دشمن می‌خواست می‌توانست او را بکشد اما برخی از سپاه کوفه از این کار پرهیز کرده و مایل بود شخص دیگر او را بکشد. شمر بر آنان فریاد زد: وای بر شما چرا این مرد را نگاه می‌کنید؟ او را بکشید، مادرتان به عزایتان بنشیند! پس از همه سو به او حمله کردند. زرعه بن شریک تمیمی ضربه‌ای به قسمت چپ او زد: و ضربه دیگری بر شانه‌اش خورد و در حالی که حسین خسته و کوفته شده بود بازگشتند. در این حال سنان بن انس بن عمرو نخعی با ضربه نیزه‌ای او را به زمین انداخت. سپس به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را جدا کن. او می‌خواست این کار را انجام دهد که لرزه بر اندامش افتاد، سنان بن انس به او گفت: خدا بازوهایت را شکسته و دستانت را قطع کند، و خود به سوی حسین رفته و سر او را جدا کرد و به خولی بن یزید سپرد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها